ضرورت نقد سکولار نظام‌های سیاسی

طالبان حکومت قرون وسطایی خود را که بر مردم تحمیل کرده‌اند، «امارت اسلامی» می‌نامند و بدین‌گونه می‌خواهند نظام سیاسی‌ای را که روی کار آورده‌اند، به آسمان وصل کنند و مقدس جلوه دهند و برای آن، وظایفی جدا از وظایفی که برای حکومت‌ها در جهان تعریف شده، بتراشند. مثلاً آن‌ها به این تصورند که نظام سیاسی وظیفه دارد مردم را به سعادت اخروی رهنمون گردد. در همین راستا، وزارتی تأسیس کرده‌اند به نام «وزارت امر به معروف و نهی از منکر». عمده کار این وزارت، این است که کارهای خوب و بدی را که گویا خوش‌بختی انسان‌ها را در آن جهان تضمین می‌کند، به مردم بشناساند و آنان را وادار کند تا کارهای خوب را انجام دهند و از کارهای زشت بپرهیزند.

این در‌ حالی است که در کشورهای دیگر معمولاً کارکردی عرفی و این‌جهانی برای حکومت قایل‌اند و کارنامه نظام سیاسی را بر‌اساس انتظاراتی که از آن دارند، مورد نقد و ارزیابی قرار می‌دهند. مردم افغانستان هم مردمی جدا‌افتاده در جزیره‌ای دور‌افتاده نیستند و در دهکده‌ای جهانی زیست می‌کنند. به همین علت، از رژیم طالبان انتظار دارند که وعده نسیه ندهد و در این دنیا برای آن‌ها کاری انجام دهد و برای صدها مشکل اقتصادی و اجتماعی این کشور راه‌حل‌های علمی، امروزی و معقول عرضه کند.

مهم‌ترین مشکل طالبان که با آن دست به گریبان‌اند، این است که در زمانی نا‌مناسب ظهور کرده‌اند. تا چند دهه پیش، احتمال داشت که با طرح شعارهای رمانتیک در مورد برپایی حکومت عدل الهی، مردم را در کشورهای اسلامی تحریک احساسات کرد و به سمت خود کشاند و بدین‌ ترتیب برای خود پیروانی دست‌و‌پا کرد و موجی راه انداخت و بر سر مردم کلاه گذاشت. اما اکنون وضعیت تا حدودی به‌گونه‌ای دیگر است و فضا برای طرح این شعارها مثل گذشته مساعد نیست. تجربه‌هایی که در این‌ سو و آن ‌سوی دنیا در این چند دهه زیر نام «حکومت اسلامی» شکل گرفته، به قدر کافی عبرت‌آموز و بصیرت‌افزا بوده و ذهن مردم را در این زمینه بازتر کرده است. اکنون مردم کما‌بیش دریافته‌اند که مقدس جلوه دادن نظام‌ها، بیشتر برای سرپوش گذاشتن بر بی‌کفایتی و ناکامی کارگزاران حکومتی و جلوگیری از انتقادها صورت می‌گیرد، وگرنه در اصل کارکرد، تفاوتی میان نظام‌های سیاسی دینی و غیر‌دینی وجود ندارد.

ریشه مشکل در این‌جا است که طالبان به‌عنوان حاکمان و مردم به‌حیث محکومان، زبان یک‌دیگر را نمی‌فهمند و در درون دو گفتمان متفاوت می‌اندیشند. مردم از «حکومت» خواستار آن‌اند که به مشکلات روزمره دنیوی‌شان از قبیل صحت، معارف و خدمات رفاهی رسیده‌گی کند، حال آن‌که مسوولان طالبان تصور می‌کنند که موظف‌اند طرز لباس پوشیدن و اندازه ریش و حجاب مردم را کنترل کنند. رییس‌الوزرای طالبان باری به‌صراحت گفت که روزی‌رسان خدا است و از دست آن‌ها در این زمینه کاری ساخته نیست. این سخن به‌خوبی بیان می‌کند که طالبان از حکومت انتظارات دیگری در ذهن خود دارند. اما همین مسوولان طالبان در برابر باز شدن دروازه‌های مکاتب به روی دختران دوره‌های متوسطه و لیسه یا دیده شدن موی یا روی مجری زن در تلویزیون، فرمان‌ها و مقرره‌هایی صادر می‌کنند و واکنش‌های شدید و خشن نشان می‌دهند؛ چون گمان می‌کنند که این اتفاق با مقدس بودن نظام در تعارض است و باید با آن مقابله صورت گیرد.

نظام‌هایی که در قرن بیستم زیر شعار و نام «اسلام» به وجود آمده و کوشیده‌اند این‌طور نشان دهند که وظایفی مقدس را بر‌عهده دارند، اگرچه در آغاز و در مرحله طرح شعارها و بسیج مردم برای برپایی نظام اسلامی موفق بوده‌اند، ولی چالش اصلی زمانی به وجود آمده که قدرت را تصاحب کرده‌ و زمام امور را در دست گرفته‌اند. کارنامه نظام‌های اسلامی در این چند دهه، درخشان نبوده و شکست‌ها و ناکامی‌های فراوان را در خود جای داده است. بسیاری از این حکومت‌ها، پایانی تلخ و نا‌خوش داشته‌اند.

در نگاه اول، به قدرت رسیدن طالبان اتفاقی نا‌میمون و غم‌انگیز به نظر می‌رسد. بازگشت طالبان، همه دستاوردهایی را که در بیست سال اخیر حاصل شده بود، بر باد فنا داد؛ زنان را به‌شدت منزوی ساخت، آزادی‌های فردی و اجتماعی را از بین برد، بیکاری و فقر را گسترش داد و آزادی بیان و رسانه‌ها را قلع‌و‌قمع کرد. با این ‌حال، اگر از زاویه‌ای دیگر موضوع را مورد بررسی و کند‌و‌کاو قرار دهیم، می‌توانیم بگوییم، بازگشت طالبان که در اصل، اتفاقی نا‌مبارک و غم‌انگیز است، ممکن است جنبه‌های خوب و خوشحال‌کننده هم داشته باشد. بازگشت طالبان، افراد دیر‌باور و همچنین آن‌عده از افرادی را که چیزی از دوران حکومت اول طالبان به خاطر ندارند، از غفلت بیرون و با حقایق تلخ و گزنده مواجه کرد و به آن‌ها فهماند که استبدادی که در لباس دین ظاهر شود، چه‌قدر شوم، ویرانگر و تباهی‌آور است. عبدالرحمان کواکبی، اندیشمند عرب، به‌درستی خاطرنشان کرده بود که استبداد دینی بدترین و خطرناک‌ترین نوع استبداد است. شاید پیش از این، عده‌ای این سخن کواکبی را حمل بر مبالغه می‌کردند، ولی تجربه‌ای که اینک مردم افغانستان از سر می‌گذرانند، بیانگر این نکته است که نظر کواکبی راجع به استبداد دینی صائب و مقرون به واقعیت است و غلو و مبالغه‌ای در آن نیست.

تجارب حکومت‌های اسلامی این موضوع را به‌خوبی آشکار کرده که از شعار تا عمل، فاصله از زمین تا آسمان است. نظریه‌پردازان حکومت اسلامی، تبلیغ می‌کردند که با به وجود آمدن این نوع حکومت، تبعیض‌های طبقاتی و اجتماعی از بین می‌رود. با این ‌حال، نمونه‌های برجسته حکومت‌های اسلامی این را عیان کرده که آرمان‌شهرهای وعده داده شده، اغفال‌کننده و گول‌زن است. در واقعیت امر، آن‌چه پس از تأسیس حکومت اسلامی شکل می‌گیرد، جامعه‌ای است که در هر گوشه و کنار آن، بی‌عدالتی اجتماعی بیداد می‌کند و تبعیض‌های طبقاتی شیرازه‌ جامعه را به‌کلی از هم می‌پاشاند.

شاید خواننده این داوری را خوش‌بینانه بداند، اما من جداً به این باورم که اینک توده‌ها در جامعه‌های اسلامی تا حدودی به پخته‌گی و آگاهی رسیده‌اند و بخش عمده آن‌ها فریب شعارهای جذاب و براق دینی را نمی‌خورند. آن‌ها می‌دانند که قدسیت‌بخشی به حکومت‌هایی که در واقعیت امر وظایفی سکولار را بر‌عهده دارند و باید از درد و رنج مادی و معیشتی مردم در این جهان بکاهند، اقدامی عوام‌فریبانه و شارلاتان‌مآبانه و در راستای تضمین بقای حکومت‌های استبدادی و سرکوب‌گر است. اگر مبنای کار بر تقلیل مرارت و کاهش درد و رنج مردم استوار باشد، نیازی به توسل به شعارهای دینی و مایه گذاشتن از اعتقادات مذهبی نیست. عملکرد و کارنامه نظام‌های سیاسی به قدر کافی گویا است و مردم را در رد یا قبول آن نظام‌ها یاری می‌رساند. دولت‌مردانی که از ظرفیت بالا و کافی بهره‌مند باشند و بدانند که به‌خوبی از عهده آن‌چه به مردم وعده داده‌اند بیرون می‌شوند، خود را نیازمند دستاویز قرار دادن احساسات دینی مردم نمی‌دانند و در پی مقدس‌سازی نظامی که در رأس آن قرار دارند، نخواهند بود. هر زمان مشاهده کردیم که شخصی یا گروهی برای مشروعیت دادن به حاکمیت خود، به باورها و شعارهای دینی متوسل می‌شود، باید حواس‌مان را جمع کنیم؛ چون به احتمال زیاد، پای فریب و دغل‌کاری در میان است.