تأملی بر سنت انتحار

تازه‌ترین قربانی عملیات انتحاری نوجوانان بی‌گناهی بودند که در مرکز آموزشی کاج مورد حمله قرار گرفتند. با دریغ می‌دانیم که این رویداد تازه‌ترین بود، اما آخرین نخواهد بود؛ زیرا این آفت به این زودی از این‌جا رخت برنخواهد بست و تا ریشه‌های این پدیده نخشکد با سرزنش کردن طراحان و محکوم کردن عاملان آن، شاهد هیچ تغییری در وضعیت نخواهیم بود.

عملیات انتحاری هرچند در مناطق دیگری از دنیا نیز برای دوره‌هایی گذرا دیده شده، اما هیچگاه به پدیده‌ای این‌چنین شایع تبدیل نشده است. در کشورهای اسلامی، این پدیده از فلسطین آغاز یافت که مردمش با محرومیت متمادی از حقوق انسانی و تحمل انواعی از تبعیض و ستم، از هر چشم‌انداز امیدوار کننده‌ای برای داشتن سرزمینی از آن خود مایوس شده‌ و گزینه چندانی برای زیستن و دفاع نداشتند. مبارزه فلسطینی‌ها، جدا از سوءاستفاده‌ای که حکومت ایران و دیگران از آن کرده‌اند، تقلا برای زنده ماندن دانسته می‌شود و از این‌رو همدردی با آنان در سراسر جهان کم‌و‌بیش وجود دارد؛ اما هنگامی که این عملیات از رنگ مبارزه‌ میهنی به رنگ نبرد دینی درآمد و با صدور فتاوایی به آن پشتوانه دینی داده شد، قضیه از چارچوب فلسطین خارج و به پدیده‌ای فرامرزی تبدیل شد و گروه‌های مختلفی در جهان با اجنداهای گوناگون سیاسی آن را به کار بستند.

آن‌چه به رواج این پدیده کمک کرد اولاً توجیه شرعی آن از سوی تئوری‌پردازان و مفتیان اسلام سیاسی بود که کوشیدند با توجیه آیات و احادیث و جمع‌آوری اقوال شماری از فقیهان قدیم، زمینه شرعی برای آن فراهم آورند. سپس، این گروه‌ها با استفاده از این مباحث به برساختن روایت مورد نظر خود روی آوردند تا شرایط کنونی کشورهای مسلمان را چنان فلاکتبار و امکان اصلاح را ‌چنان دشوار به تصویر بکشند که گزینه‌ای جز روی آوردن به عملیات انتحاری متصور به نظر نرسد. آمدن امریکا به افغانستان و سپس حمله به عراق، فرصتی به گروه‌های یادشده داد که این نوع از عملیات را در مقیاسی وسیع به کار بگیرند و برای این کار به تربیت نسلی از انتحاری‌ها کمر ببندند. برای تربیت این‌همه انتحاری نیاز به تولید محتویات صوتی و تصویری و مواد گفتاری و نوشتاری در حجمی انبوه بود تا امکان مغزشویی هزاران جوان احساساتی و ساده‌دل فراهم آید. افزون بر این، لازم بود با تزریق دُز بلندی از احساسات و عواطف دینی از طریق منابر و تریبون‌های دینی در مردم، زمینه تهیه مواد خام و سربازگیری مساعد شود و امکان تشکیل «کندک‌های انتحاری» به وجود آید.

این خطر در کشورهای عربی زودتر احساس شد و مراجع رسمی آنان، اعم از مراجع دینی تا مراجع مدنی، برنامه‌هایی را برای جلوگیری از شیوع گسترده این پدیده به اجرا گذاشتند؛ چه از طریق به نقد کشیدن اصل این ایدیولوژی، چه از طریق به راه‌اندازی تبلیغات موثر در رسانه‌ها، چه از طریق مدیریت منابر و چه از طریق بازپروری دستگیر‌شده‌گان و اقناع آنان در زندان‌ها و محابس. آنان سرانجام این توفان را با موفقیت پشت سر گذاشتند و شرایط در آن کشورها قابل مدیریت ماند. در افغانستان اما هیچ یک از این کارها صورت نگرفت و برعکس، زمینه آموزش نیروهای انتحاری افزایش یافت. بخشی از منابر هم این آتش را شعله‌ورتر کردند و رسانه‌ها هم مسوولیتی برای مقابله با آن به عهده نگرفتند. افزون بر این‌ها، نظام آموزشی افغانستان از ایجاد تفکر مستقل عاجز بود و نتوانست دانش‌آموزان و دانشجویان را به سرحدی از تعقل برساند که در دام این آفت نیفتند. بدین‌‌گونه بود که بدعت انتحار تبدیل به سنت انتحار شد.