فروپاشی رژیم طالبان تنها راه باقی‌مانده پیش رو است

نویسنده: داکتر داوود مرادیان، رییس انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان
منبع: شورای اتلانتیک مرکز جنوب آسیا
برگردان: وحید جویان

به رغم خروج نیروهای نظامی ایالات متحده و ناتو از افغانستان در آگست سال گذشته، واشنگتن و متحدانش همچنان با انتخاب‌های گوناگون در پالیسی‌شان در مورد افغانستان دست و پنجه نرم می‌کنند و قادر به تصمیم‌گیری در مورد گزینه‌های‌شان مانند عادی‌سازی کامل روابط، مدارا کردن، قطع رابطه، رویارویی و موارد دیگر نیستند.

این وضعیت، به لطف این واقعیت است که گروه طالبان از نظر تعریف ایدیولوژیک، سیاسی و سازمانی، در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. از این جهت اگر از ۱۰ تن در مورد طالبان بپرسید، شما ۱۰ پاسخ مختلف دریافت خواهید کرد؛ به قول دیگر، طالبان از هر طرف به یک شکل متفاوت دیده می‌شوند.

دیدگاه‌های متضاد دو جنرال نظامی برجسته امریکایی و بریتانیایی، چهره‌ متفاوت این گروه را به جهان نشان می‌دهد. تنها چند روز پس از فروپاشی جمهوری افغانستان‌، جنرال سر نیکلاس پاتریک کارتر، رییس ستاد نیروهای دفاعی بریتانیا، طالبان را به‌عنوان «فرزندان وطن» با «رمز افتخار» توصیف کرد. یک سال بعد، او سراج‌الدین حقانی، معاون رهبر طالبان را یک «مدرنیست» توصیف کرد و از جامعه جهانی خواست که او و جناح «مدرن‌» او را در آغوش بگیرند. از سوی دیگر، جنرال اچ آر مک مستر، مشاور امنیت ملی سابق ایالات متحده، دیدگاهی کاملاً متفاوت در مورد طالبان دارد. او آن‌ها را به‌عنوان یک سازمان تروریستی فراملیتی که با هم‌کیشان خود در ارتباط است و ساخته سرویس اطلاعات داخلی ارتش پاکستان می‌باشد، می‌شناسد.

 علاوه بر این، این دیدگاه‌ها و سایر دیدگاه‌ها در مورد طالبان، تعریف‌های آکادمیک صرف نیستند، بلکه اغلب خط‌مشی‌های سیاسی را نیز شکل می‌دهند. اولین تلاش برای ایجاد «صلح» با طالبان، در سال ۲۰۰۶ توسط ارتش بریتانیا در ولایت هلمند آغاز شد. پس از آن در کنفرانس لندن در سال ۲۰۱۰ به اوج خود رسید که «صلح و آشتی» به چارچوب اصلی سیاست متحدان غربی در قبال طالبان و دولت افغانستان تبدیل شد.

حتا در درون دولت ایالات متحده، گفتمان‌ها و سیاست‌ورزی‌ها در مورد طالبان متفاوت بود. به‌طور نمونه، امتناع دوام‌دار وزارت امور خارجه ایالات متحده از گنجاندن نام طالبان در فهرست سازمان‌های تروریستی خارجی تعریف شده، نشان از علاقه‌مندی آن‌ها به طالبان داشت که در توافق‌نامه دوحه ۲۰۲۰ که بین ایالات متحده و طالبان به امضا رسید، تبلور یافت.

نبود تعریف واضح رسمی و مبتنی بر قواعد دولتی از گروه طالبان در بروکراسی ایالات متحده، دست واشنگتن را برای داشتن کارت‌های بازی مختلف باز گذاشت تا در صورتی که تصمیم به بیرون رفتن بگیرد، خط پرواز آماده باشد. در فبروری ۲۰۲۰، این اتفاق افتاد.

با در نظر گرفتن این عوامل، داشتن درک بهتر از اصول و ایدیولوژی‌های راهبردی طالبان، می‌تواند به جوامع دانشگاهی و سیاست‌گذاران در شناخت بهتر این گروه و داشتن رویکرد مناسب نسبت به آن‌ها، کمک کند. به‌طور خاص، یک چارچوب سه‌وجهی که از ادبیات فارسی سرچشمه می‌گیرد، فریب‌های حکومت‌های استبدادی مانند طالبان را که به حکومت کردن با سه وسیله معروف است، واضح می‌سازد: زر (طلا)، زور (خشونت) و تزویر (فریب). طالبان موفقیت چشم‌گیری در به‌کار‌گرفتن این سه ابزار برای پیش‌برد برنامه خود نشان داده‌اند. این طرز تفکر نه‌تنها به‌عنوان یک عادت دیکته شده مهم است‌، بلکه تاثیرات مستقیمی بالای نوع تعاملات بین‌المللی با طالبان و افغانستان نیز دار‌د.

زر (طلا)

مانند هر گروه دیگری، طالبان متشکل از اعضای وفادار و ثابت‌قدم با انگیزه‌های متفاوت هستند که برای حفظ آن‌ها باید ابزار تشویق مداوم (هم مادی و هم غیرمادی) در اختیار داشته باشند.

پایین‌رتبه‌ها

فرماندهان سطح متوسط

حوزه اسلام‌گرا/مولوی‌ها

پایگاه قومی/پشتون

بسته‌های تشویقی از عناصر مادی، مذهبی، عقیدتی و سیاسی تشکیل شده است. جوایزی که در تعبیر طالبان «آسمانی» تلقی می‌شود، مانند ارضای جنسی با حوریان بهشتی یا ملاقات با حضرت محمد، اغلب مشوق پیروان سرسپرده این گروه است که نمونه‌ای از آن‌ها مهاجمان انتحاری هستند. فرماندهان سطح میانی و جنگی با توزیع پول و غنیمت‌های جنگی، پاداش می‌گیرند. در طول سال‌های شورش مسلحانه، اخاذی از کمک‌های مالی برای مردم افغانستان، قاچاق مواد مخدر و پرداخت‌های نقدی توسط سازمان‌‌های مختلف استخباراتی، فرماندهان میدانی طالبان را پولدار ساخت.

اگر جنگ‌جویان عادی طالبان فقیر یا طالبان «۱۰ دالری» بودند، تعداد زیادی از سطوح میانی و ارشد طالبان «سرمایه‌دار» بودند. به‌عنوان مثال، اعتقاد بر این است که ملا اختر منصور، رهبر پیشین طالبان، یک سرمایه‌گذاری پرسود و بزرگ در امارات متحده عربی دارد. از زمان بازگشت طالبان به قدرت و بروکراسی گسترده دولت افغانستان، کمک‌های بین‌المللی و معادن افغانستان، به منابع جدید و اضافی برای پولدارتر شدن کارتن‌کلان‌های طالبان تبدیل شده است.

طالبان نسخه سنی جنبش ملاهای ایران هستند که متعهد به ایجاد یک دولت اسلامی تحت حاکمیت ملاها می‌باشند. با این حال، خلاف ایران، طالبان نمی‌خواهند جهاد مخلصانه خود را با برچسب‌هایی مانند «دموکراسی اسلامی» کم‌رنگ کنند. مانند هر جنبش ایدیولوژیک دیگری، حکومت اسلامی طالبان ماهیت تحول‌آفرین و تمامیت‌خواه دارد. یک رساله جدید توسط شیخ عبدل حقانی، مغز متفکر و کلیدی طالبان، به‌طور کامل نشان‌دهنده اسلام ارتجاعی آن‌ها است. نوشتن این قانون ارتجاعی طالبانی، با موافقت‌نامه دوحه ۲۰۲۰ تسهیل شد؛ زیرا ابهامات و عدم داشتن تعریف و لحن مشخص از یک «حکومت اسلامی افغان‌شمول» حالا این فرصت را برای طالبان فراهم ساخته است تا آن را به نفع خود تفسیر کنند.

طالبان همچنین یک هویت مشخص قومی دارند و آن پشتون بودن آن‌ها است. اکثریت رهبران ارشد طالبان پشتون هستند. تضمین برتری سیاسی پشتون‌ها در سیاست فعلی افغانستان، عامل اتحاد بین طالبان و پشتون‌های قومی ـ ناسیونالیست است. هر دو رییس جمهور پیشین افغانستان، حامد کرزی و اشرف غنی، نتوانستند یک روایت منسجم و سراسری ضد طالب در میان پشتون‌های طرف‌دار خود ایجاد کنند. با این حال، باید توجه داشت که در واقع یک جنبش ضد طالب در پاکستان در حال شکوفایی است که به نام جنبش تحفظ پشتون‌ها شناخته می‌شود. این نشان می‌دهد که چنین رویکردی غیر‌ممکن نیست.

زور (خشونت)

استفاده طالبان از خشونت برای پیش‌برد اهداف سیاسی ـ ایدیولوژیک، مؤثر و استراتژیک بوده است. در طول مرحله شورش مسلحانه، طالبان نیروهای ایتلاف را با ابزارهای ارزان اما مؤثر مانند بمب‌گذاری کنار جاده‌ای و «حملات داخلی سبز‌ها بر آبی‌ها» به وحشت انداختند. طالبان با وصف این توانایی‌ها، یک نیروی نظامی قدرت‌مند نبودند؛ اما در عوض به‌عنوان یک گروه تروریستی بسیار مؤثر و توان‌مند خود را بروز دادند. مثالی برای اثبات این ادعا، این است که گروه طالبان تا جولای ۲۰۲۱ نتوانست هیچ شهر بزرگی را تصرف و حاکمیت خود را حفظ کند. از زمان تسلط آن‌ها بر کل افغانستان و تشکیل دولت، استفاده استراتژیک طالبان از خشونت علیه دشمنان معلوم و فعال و بالقوه‌شان کاملاً به نمایش گذاشته شده است. آن‌ها اعدام‌های عمومی را در شهرهایی مانند هرات و مزار از سر گرفتند که نمونه‌های بارز «نمایش خشونت» است. وزارت‌خانه‌های دفاع و داخله طالبان نیز در ساختار رسمی خود یک «کندک انتحاری» دارند که آماده استقرار و جنگ در برابر هر گونه تهدید و به‌ویژه در کنار مرزهای شمالی و غربی افغانستان، هستند.

گفته می‌شود این گروه تنها گروه شبه‌نظامی بدون حریف در محیط افغانستان نیست. شاخه منطقه‌ای دولت اسلامی یا همان داعش خراسان، مانند شمشیر دولبه برای طالبان عمل می‌کند. در حالی که رقابت جدی بر سر خوانش دکترین ایدیولوژی و منابع مادی داعش خراسان وجود دارد، داعش فرصت طلایی را برای طالبان فراهم کرده است تا خود را به‌عنوان «تروریست‌های خوب» معرفی کنند که قادر به مبارزه با «تروریست‌های بد» هستند. صداهای طرف‌دار طالبان در پایتخت‌های غربی و منطقه‌ای، از جمله در دهلی، به سمت این ایده سوق داده می‌شوند. طالبان همچنین می‌توانند با به‌کارگیری بهانه مبارزه با داعش، از این فرصت برای سرکوب مخالفان سیاسی خود نیز استفاده کنند.

علاوه بر این، افغانستان تحت حاکمیت طالبان اکنون به باشگاه «اقتدارگرایان دیجیتال» پیوسته است. این گروه به‌سرعت از دیگر رژیم‌های اقتدارگرا یاد گرفته است تا از رسانه‌های اجتماعی برای تبلیغ برنامه‌های خود و در عین حال سرکوب رسانه‌های مستقل و کنترل پلت‌فرم‌های دیجیتال، استفاده کند. توقیف کاربران افغان رسانه‌های اجتماعی، از جمله خبرنگاران افغان و خارجی، به دلیل پست کردن نظرات انتقادی خود در شبکه‌های اجتماعی، به‌طور فزاینده‌ای افزایش یافته و خیلی زود به هدف ریاست عمومی استخبارات طالبان تبدیل می‌شوند. طالبان مانند همسایه‌گان خودکامه و هم‌فکر در ایران و چین، حضور چشم‌گیری در رسانه‌های اجتماعی به‌ویژه توییتر دارند.

تزویر (فریب)

فریب در طول تاریخ، بخشی جدایی‌ناپذیر از جنگ و استراتژی‌های سیاسی بوده و طالبان نیز از آن بی‌بهره نیستند. قبل از اولین به اصطلاح فتح موفقانه کابل در سال ۱۹۹۶ توسط طالبان، آن‌ها بسیاری را به این باور رسانده بودند که وظیفه آن‌ها باز کردن راه برای بازگشت پادشاه وقت ظاهر شاه به کابل است. آن‌ها در تلاش دوم خود در سال ۲۰۲۱ از همین استراتژی پیروی کردند و ادعا کردند که طالب اکنون تغییر کرده‌اند و ورژن جدیدی دارند (یعنی طالبان۲).

اگر‌چه با رسیدن به قدرت، آن‌ها شروع به اجرای تفسیر ارتجاعی خود، یعنی امارت اسلامی افغانستان کردند. شایان ذکر است که با وجود حضور گسترده مطبوعات بین‌المللی که با نیروهای بین‌المللی به رهبری ایالات متحده برای پوشش وضعیت افغانستان و هم پوشش به قدرت رساندن دوباره طالبان در ماه آگست گذشته در افغانستان حضور داشتند، این گروه ـ به طرز باورنکردنی ـ مرگ ملا محمد‌عمر را برای بیش از ۱۳ سال مخفی نگه داشت. حتا ایران و پاکستان هم نتوانستند این سطح از پنهان‌کاری را در برنامه‌های هسته‌ای خود به کار ببرند.

طالبان از رسانه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمند در استراتژی‌های جنگی خود نیز استفاده کردند. تیم‌های نفوذی آن‌ها بدون سر‌و‌صدا، پرچم طالبان را در چوک‌های عمومی بین شهرها که در آن زمان تحت کنترل جمهوری افغانستان بود، نصب و فیلم‌برداری کردند و این کلیپ‌ها را در شبکه‌های اجتماعی پخش کردند تا «فتح» شهرها و ولسوالی‌ها را اعلام کنند. در چنین مواردی، طالبان ابتدا فضای مجازی و اطلاعاتی را قبل از فضای میدانی و واقعی به اصطلاح خودشان فتح کردند.

علاوه بر این، تعداد زیادی از لابی‌گران طالبان در رسانه‌ها، اتاق‌های فکر و محافل سیاسی اسلام‌گرا و غرب، به آن‌ها در راهبردهای فریبنده کمک زیادی کرده‌اند. در حالی که صداها و دیدگاه‌های لابی‌گران طالب نزدیک به روسیه در محافل سیاسی غرب اغلب بی‌معنا خوانده شده و رد می‌شد، حلقه‌های لابی‌گران ابتدایی طالبان هنوز به‌عنوان یک بخش مهم شناخته می‌شوند. به‌عنوان مثال، می‌توان به تصمیم نیویارک تایمز برای انتشار مقاله سراج‌الدین حقانی در مورد استخدام یکی از خویشاوندان نزدیک سخنگوی وزارت خارجه طالبان به‌عنوان مشاور توسط گروه بین‌المللی بحران و حمایت مستمر آن شخص از تعامل با طالبان یا تشویق به نوشتن کتاب‌ در مورد طالبان توسط نویسنده‌گان غربی، اشاره کرد.

واکاوی دوره‌های تعامل غلط با افغانستان

در حالی که در مورد هزینه‌های انسانی مناقشه و پیامدهای آن برای امنیت منطقه‌ای و جهانی اتفاق نظر وجود دارد، نسخه‌های حل آن متفاوت است. طالبان بخش مهمی از این کش‌مکش و تضاد چند‌وجهی‌اند.

بازتاب این ماهیت پیچیده، دو رویکرد بین‌المللی مشخص در قبال طالبان است: مهار در اولین دوره حاکمیت آن‌ها بر افغانستان در دهه ۱۹۹۰ و تعامل از سال ۲۰۱۰ به بعد. حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر در خاک ایالات متحده، به‌خوبی بیهوده‌گی استراتژی مهار را نشان داد. توافق‌نامه ۲۰۲۰ دوحه، نقطه اوج تعامل مورد نظر طالبان بود. به جز طالبان، تعداد کمی از طرف‌های دخیل در توافق دوحه هنوز از آن حمایت می‌کنند. ناروی، یکی از تسهیل‌کننده‌گان قوی استراتژی تعامل، اخیراً «ناامیدی» خود را از طالبان ابراز کرد و با ندامت از اعمال خویش، به بسیاری از بازیگران دیگر پیوست. خواسته‌های جوزف آر. بایدن، رییس جمهور ایالات متحده (و رییس جمهور پیشین، دونالد جی. ترمپ) برای بیرون شدن از باتلاق افغانستان، همچنان به دلیل وابسته‌گی‌های امنیتی، سیاسی، اخلاقی و عاطفی ایالات متحده به افغانستان و مردم آن با چالش مواجه است.

در چارچوب اقتدارگرایی ارتجاعی طالبان با استفاده از فناوری‌های قرن بیست‌و‌یکم، جامعه بین‌المللی نیز باید در رویکرد خود برای حمایت از مردم افغانستان در برابر موج سرکوب رژیم حاکم، تجدید نظر کند. این بدان معنا است که باید روش‌های فرسوده تعامل با طالبان را برای همیشه به فراموشی بسپارد.

فروپاشی رژیم طالبان تنها راه پیش رو است

بدیل استراتژی موجود (مدارا، تعامل و متعاقباً قطع رابطه)، برچیده شدن کامل حکومت طالبان است. در دنیای «پسا‌تروریسم» زمانی که جنگ جهانی علیه تروریسم به‌عنوان یک «جنگ پایان‌ناپذیر» در میان رقابت قدرت‌های بزرگ و شهروندان خسته از جنگ مورد تمسخر قرار می‌گیرد، استراتژی برچیدن ممکن است دور از ذهن به نظر برسد. با این حال، حکومت نظامی مبتنی بر زر، زور و فریب، قادر به رفع نیازهای اساسی افغان‌ها و همچنین پاسخگویی به نگرانی‌های امنیتی منطقه‌ای و جهانی نیست. استراتژی فروپاشی حاکمیت طالب، نیازهای افغان‌ها را با ثبات منطقه‌ای و امنیت جهانی هماهنگ می‌کند. چنین تلاشی، نیاز به رهبری جدی، خلاق و پایدار سازمان ملل به‌ویژه شورای امنیت این سازمان دارد. در حال حاضر نیز جبهه‌هایی برای مقاومت در برابر طالبان وجود دارد که نماد آن زنان شجاع افغان هستند.

اولین دوره حاکمیت طالبان به دلیل تلاش‌های مشترک شرکای افغان، کشور‌های منطقه‌، ایالات متحده و ناتو، به طرز شگفت‌انگیزی از بین رفت. در افغانستان دوباره پس از طالبان، این گروه می‌تواند به یک حزب سیاسی شبیه احزاب اسلامی پاکستان تغییر ماهیت بدهد.

افغانستان به یک بحران انسانی برای شهروندانش، آپارتاید جنسیتی برای زنان، یک سیاه‌چاله منطقه‌ای و زخمی عمیق ناسور بر اعتبار غرب تبدیل شده است. سیاست «زر، زور و فریب» طالبان، مشخصه استراتژی «ضد مقاومت» آن‌ها است. جهان نمی‌تواند نسبت به نتیجه این مبارزه بی‌طرف بماند. آیا جامعه بین‌الملل و به‌ویژه ایالات متحده از این جمله معروف پیروی خواهند کرد که «امریکایی‌ها پس از آزمایش همه گزینه‌ها، همیشه کار درست را انجام خواهند داد» یا این‌که تاریخ چرخه سیاست انفعالی را تکرار خواهد کرد که همیشه با حضور اراذل و اوباش در رأس امور به پایان می‌رسد؟