بهار عربی در انتظار آسیای مرکزی
آسیای مرکزی منطقهای شامل پنج کشور قزاقستان، قرغیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان و اوزبیکستان است. در مورد تعریف این منطقه، دیدگاههای مختلفی ارایه شده است. براساس برخی نظریات، این منطقه دارای محدوده بین مغولستان و چین از شرق، ایران و افغانستان از جنوب، دریای خزر از غرب و سایبریا از شمال است. منطقه آسیای مرکزی به علت همجواری با دریای خزر، بهعنوان دومین منبع استراتژیک جهان (به دلیل داشتن نفت و گاز)، همسایهگی با قدرتهای بزرگ منطقه چون چین و روسیه، همجواری با آسیای جنوبی و خاورمیانه بهعنوان دو منطقه مهم قاره کهن آسیا و داشتن پیوند عمیق با جهان اسلام، از اهمیت فوقالعاده ژیوپلیتیک، ژیواکونومیک و ژیوکالچری برخوردار است. این منطقه بخشی از سرزمینهای تحت تسلط شوروی سابق به شمار میرود. با وجود اینکه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، جمهوریهای پنجگانه آسیای مرکزی به استقلال دست یافتند، اما دیده میشود که با سپری شدن سیویک سال از استقلال جمهوریهای پنجگانه آسیای مرکزی، این منطقه هنوز هم حیاط خلوت و کمربند امنیتی روسیه به شمار میرود.
تحقیقات مراکز زمینشناسی ایالات متحده پس از فروپاشی شوروی در آسیای مرکزی، نشان میدهد که این منطقه دارای منابع سرشار سوختی است. جفری کمپ، یکی از ژیوپلیتیسنهای امریکایی، در سال ۱۹۹۴ گفت که حوزه آسیای مرکزی و دریای خزر دارای ظرفیت بالغ بر ۲۷۹ تریلیون فوت مکعب گاز طبیعی و ۲۰۰ میلیارد بشکه نفت است. این آمار نشان میدهد که پس از خاورمیانه، آسیای مرکزی دومین منبع استراتژیک جهان به شمار میرود.
پس از این تحقیقات و اکتشافات صورت گرفته، این منطقه توجه قدرتهای بزرگ جهان چون ایالات متحده امریکا را به خود جلب کرد. امریکا پس از خلای به میان آمده قدرت در آسیای مرکزی، تلاش کرد با برقراری ارتباط با کشورهای تازهتاسیس آسیای مرکزی و ایجاد پایگاههای مهم در این منطقه، از مزایا و ظرفیتهای عظیم نفتی آن سود ببرد. طرح انتقال گاز تاپی که منابع سوختی آسیای مرکزی بهویژه منابع عظیم گازی ترکمنستان را از مسیر افغانستان و پاکستان به هند انتقال میدهد، یکی از بزرگترین طرحهای متعددسازی خطوط لوله انرژی در منطقه به شمار میرود که نخستین بار در سال ۱۹۹۳ توسط شرکت امریکایی یونیکال مطرح شد. با ظهور طالبان و تهدیدات امنیتی در افغانستان، این پروژه تا حالا عملی نشده است. در واقع بخش بزرگ بحران امروزه افعانستان، ریشه و پیوند عمیق با همین موضوع دارد.
در کنار امریکا، چین، روسیه، اتحادیه اروپا و قدرتهای منطقهای مانند هند و پاکستان نیز به منابع نفتی آسیای مرکزی چشم دوختهاند. از این رو، وضعیت ثبات و امنیت پایدار افغانستان، سخت با وضعیت آسیای مرکزی گره خورده است؛ چون افغانستان دهلیز ترانزیت و نقطه اتصال آسیای مرکزی و جنوب آسیا به شمار میرود.
حالا با توجه به اهمیت و ویژهگیهایی که آسیای مرکزی از حیث برخورداری منابع طبیعی و ژیوپلیتیکی دارد، تهدیدات امنیتی فراوانی متوجه این منطقه بوده است. میشود از دخالت روزافزون بازیگران خارجی در آسیای مرکزی، بهعنوان «بازی بزرگ جدید» یاد کرد. بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی، میان چین، روسیه، امریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه، ایران، هند و پاکستان بیشتر در محور انرژی بهویژه صادرات گاز این منطقه میچرخد.
با وجود رقابتهای ژیوپلیتیک و ژیواکونومیک میان قدرتهای بزرگ، عوامل و کدهای داخلی نیز در شکلگیری محیط امنیتی و تهدیدات امنیتی آسیای مرکزی موثرند. بحران ایدیولوژیک موجی از اسلامخواهی و بیداری دینی که از دهه ۷۰ آغاز شد، باعث نگرانی امریکا، ترکیه، روسیه و چین گردید. کشورهای آسیای مرکزی با توجه به تقسیمات ناعادلانهای که از طرف شوروی صورت گرفت، باهم دچار اختلافات مرزیاند. بحران سیاسی میان نخبهگان این منطقه برای کسب قدرت بهشدت ادامه دارد و دموکراسی در این کشورها بهصورت اساسی عملی نمیشود. موج جدید افراطگرایی در آسیای مرکزی ایجاد شده است. در حال حاضر این منطقه شاهد موج جدیدی از رشد گروههای تروریستی و افراطگرایی است. پس از ظهور گروه داعش و گسترش درگیریها در سوریه، عراق و حالا افغانستان، دیده میشود که هزاران جنگجو از میان گروههای تروریستیای چون جنبش اسلامی اوزبیکستان، انصارالله تاجیکستان، جیش المهدی، کتیبه التوحید و الجهاد و گروه جندالله که همه از میان اتباع آسیای مرکزی تشکیل شدهاند، به دنبال ادامه فعالیت در درون آسیای مرکزی هستند. پس از فروپاشی نظم پسابن و توافق دوحه میان امریکا و طالبان که منجر به سقوط نظام جمهوریت و دوباره روی کار آمدن طالبان در افغانستان شد، تهدیدات امنیتی آسیای مرکزی چند برابر شده و گروههای مرکزگریز و افراطی در خطوط اول مرزهای سه کشور این منطقه (تاجیکستان، اوزبیکستان و ترکمنستان) صف کشیدهاند. این گروهها، انتظار عبور و فعال شدن سلولهای خفته در این منطقه را دارند تا با استفاده از کوچکترین فرصت، موج تازه افراطگرایی را در این منطقه آغاز کنند.
کارشناسان و تحلیلگران برجسته حوزه مطالعات منطقهای، تحولات اخیر بدخشان کوهستانی تاجیکستان، اعتراضات آلماتی در قزاقستان و منطقه خودمختار قرهقلپاقستان اوزبیکستان را بیربط با وضعیت پیشآمده در افغانستان نمیدانند و باور دارند که در صورت تداوم وضعیت کنونی در افغانستان، تحولات دگرگونکنندهای شبیه بهار عربی در انتظار جمهوریهای پنجگانه آسیای مرکزی ـ که با چالشهای فراوانی مواجهاند ـ است.
روی همین موضوع، در این هفته دوباره فرصت برایم دست داد تا کتابی را پیران «موانع و چالشهای توسعهای در آسیای مرکزی» که از طرف موسسه مطالعات ابرار معاصر و به کوشش پژوهشگران برجسته مطالعات منطقهای به چاپ رسیده است، از دریچه ستون «زیستن با کتاب» روزنامه ۸صبح به معرفی گیرم.
بهطور کلی، این کتاب دارای دو فصل و هفت بخش جداگانه است که پژوهشگران این متن کوشیدهاند در فصل اول به مطالعه نظری بپردازند و بعد به ترتیب به اهمیت و جایگاه آسیای مرکزی از جنبههای مختلف شروع تا موانع و چالشهای توسعهای، اسلامگرایی، سببشناسی ظهور اسلامگرایی افراطی در این منطقه توجه کنند. فصل دوم به مطالعه تجربی اسلامگرایی افراطی در آسیای مرکزی در تعامل با مولفههای توسعهای، با تاکید بر تهدیدات امنیتی و چالشهایی که متوجه این منطقه مهم جهان است، پرداخته است.
یافتههای ما از مطالعه این کتاب و سایر کتابها و مقالات علمی در باب آسیای مرکزی، نشان میدهد که با توجه به اهمیت ژیوپلیتیک، ژیواکونومیک و ژیوکالچری که این منطقه دارد، تهدیدات بزرگی در انتظار این منطقه است و در صورت بیتوجهی به وضعیت افغانستان و مهار بنیادگرایی دینی، سناریویهای ویرانگر و دگرگونکنندهای شبیه بهار عربی که تحولات بزرگی را در خاورمیانه رقم زد، به احتمال قوی در انتظار آسیای مرکزی باشد.