آیا با طالبان غیر از جنگ گزیری هست؟

پارسال با سقوط دولت، مخالفان گروه طالبان خلع سلاح شدند و به ارزش ده‌ها میلیارد دالر اسلحه‌های سبک و سنگین به اختیار کسانی گذاشته شد که تعریف بسیار متفاوت از مسایل افغانستان دارند و ایده‌آل‌های‌شان با خواست اکثر مردم در تناقض است. از آن پس، جز آن عده وطندارانی که در ولایت پنجشیر، بغلان و یگان مناطق دیگر با تفنگ در برابر طالبان ایستادند، باقی همه بی‌تفنگ شدند و درعین‌ حال به احتمال صلح امید بستند. با این حال، بحث تفنگ حتا نسبت به گذشته داغ‌تر شد. در این مدت بین محافل سیاسی و مردم عادی یکی از بحث‌های اصلی این بوده است که آیا بدون مبارزه مسلحانه می‌توان به حداقل خواسته‌های خود رسید و به تدریج طالبان را وادار به تمکین و تعامل کرد یا نه باید برای دور دیگر رویارویی مسلحانه با طالبان آماده‌گی گرفت.

اکثر مردم از جنگ خسته‌اند و گفت‌وگو را بر مبارزه مسلحانه ترجیح می‌دهند. چرا که جنگ سال‌ها آزموده شده و تجربه زنده و تازه مردم است؛ چنان‌که تا روزهای آخر جمهوریت، روزانه ده‌ها جوان در جنگ با طالبان قربانی می‌شدند. از این‌ رو، ظرفیت پایین مخالفان طالب در هدایت جنگ، بی‌توجهی به قربانیان و در نهایت افتادن مجدد کشور به دام تندروی و تروریزم بعد از آن‌همه تلفات، دلایل اصلی تردید به نتیجه‌بخشی مبارزات مسلحانه است.

روحیه حاکم میان مخالفان طالب و دموکراسی‌خواهان، از سال‌ها قبل به این‌سو مصالحه و گفت‌وگو بوده است. از همین رو، حتا نسبت به تغییر طالبان امیدواری خلق شده بود و گفته می‌شد آن گروه احتمالاً در ۲۰ سال گذشته متوجه واقعیت‌های جامعه و نیازهای عصر شده است و می‌داند که بدون مشارکت نسبی و احترام به آزادی‌های مدنی نمی‌تواند، حکومت کند. کسانی به فشار بین‌المللی و توافق طالبان با خارجی‌ها چشم دوخته بودند و تصور می‌کردند آن گروه برای جلب حمایت بین‌المللی نرمش نشان خواهد داد. اکنون نیز تقلای بسیار برای کشاندن طالبان در مسیر گفت‌وگو و تعامل انجام می‌شود. میان مردم بی‌دفاعی که از حداقل آزادی‌ها و حقوقی چون دسترسی به تعلیم و کار محروم شده‌اند، کسانی هستند که با گریه، استدلال و خواندن آیت و حدیث می‌کوشند به طالبان «بفهمانند» که ظلم می‌کنند. آنان که اسلحه، اداره و منابع عامه را انحصار کرده و ادعا دارند این همه را با زور تفنگ و انفجار به‌دست آورده‌اند، به هیچ اعتراض و استدلالی گوش نمی‌سپارند و گفت‌وگو را بیهوده‌ترین ابزار سیاسی می‌دانند؛ آشکارا به حذف حقوقی و فزیکی مخالفان مشغول‌اند و به شهرنشینان، تحصیل‌کرده‌گان، هنرمندان و دیگر اقشار و بخش‌های جامعه که ۲۰ سال گذشته در جنگ کنار طالبان نایستاده بودند، انواع ظلم روا می‌دارند. آنان قانون و نظام را هیچ پنداشته، اعلام می‌دارند که فرمان طالب قانون و شریعت است؛ دپلوماسی را دروغ‌گویی می‌پندارند و دایم خلاف واقعیت سخن می‌گویند. در چنین وضعیت، سرکوب‌شده‌گان و آنانی که از معادلات سیاسی و اقتصادی حذف شده‌اند از خود می‌پرسند آیا با نیرویی که تنها به اتکای زور و اسلحه سیاست می‌کند، گفت‌وگو نتیجه خواهد داد؟ آیا بدون مبارزه مسلحانه به آزادی، تعلیم، نان و کار دست خواهیم یافت؟