آیینه تاریخ؛ آنچه از الگوی طالبان حاصل خواهد شد
طالبان امروز نامی آشنا و شناختهشده برای روزنامهنگاران خارجی و خبرگزاریهای معروف و معتبر جهان است. نام طالبان با ظلم، تبعیض، افراطیت، انتحار و انفجار عجین شده است، با دوباره آمدنشان، بر فقر و محرومیت زنان و دختران افغان افزودند.
رفتار و الگوی سیاسی، امنیتی و آموزشی طالبان، ناامیدکننده و یأسآور است. طالبان از نگاه تجربه تاریخی، چشمانداز تاریک و ناکام را الگو قرار دادهاند. تکراری بودن، گذشته ناکام، توهم و ترس، انقلاب و مقاومت علیه حکومت از ویژهگیهای الگوی پست در تاریخ بوده است.
مقصود از الگوی پست، رویکرد، منش و رفتار سیاسی و حکومتی ناکارامد است؛ رویکردی که برای جامعه فقر، محرومیت و افراطیت را به وجود میآورد. جامعه افغانستان امروز متاثر از رویکردهای ناکام و رفتارهای منفی طالبان است. مدرسهسازی و آموزش بر محور افراطیت، محرومیت زنان از تعلیم و مشارکت، انتقامجوییها از طریق تعیین خونبها و حمایت از کوچیها در مناطق هزارهجات، کوچ دادنهای اجباری و مهیا کردن منزل برای رهبران گروههای تروریستی و… رفتارهای ناشی از رویکردها و الگوهای ناکارامد است.
تجربههای تاریخی و اقدامات در برابر حکومتهای با الگوی پست و چشمانداز تاریک، مختلف و گوناگون بوده است. براساس محیط، ظرفیتها و استعدادها، میزان سیاهی سیاست و الگوی حکومتها متفاوت و متمایز بوده است. در این یادداشت، با محوریت امارت طالبان، به واکنشها و تجربه تاریخی حکومتهایی میپردازیم که ضرورت و نیازمندیهای زمان را نشناختند و از ارزشهای عقیدتی و ملی دور شدند.
۱- هضم شدن در قدرت بزرگ: حکومتها به دلیل جدایی حکومت از ملت و تناقض رفتارها با گفتارها، حمایت ملت را از دست میدهند. در جریان سیر رو به افول و نابودی، میل به خشونت و استبداد پیدا میکنند. در چنین وضعیت نامطلوبی، مورد تهاجم قدرتهای بزرگتر و با الگوی نسبی بهتر قرار میگیرند و بهکلی هضم میشوند. اینگونه اقدامات تاریخی بیشتر در دوره سلطنت و پادشاهی بوده است. مثال واضح، تهاجم مغولان بر حکومت اسلامی است. همچنین نابودی حکومت طالبان در ۲۰۰۱ میلادی مصداق دیگر این نوع اقدام در برابر قدرت استبدادی است.
حکام و زمامداران جامعه اسلامی، الگوی اسلامی و آرمانی خویش را از دست دادهاند. آنها سیاست و حکومت را به انحرافی کشیده و ارزشها و اصول را ترک کردهاند. برایند چنین رفتار حکومتی و مشی زمامداری، هضم در قدرتهای بزرگ است.
۲- بیگانهپرستی: دومین اقدام تاریخی در برابر حکومتهای فاقد الگو و رفتار مؤثر و کارا، بیگانهپرستی آنها و الگوبرداری از بیگانهها و دوری از ریشهها است.
در جامعه اسلامی پادشاهی آتاتاترک و رضا پهلوی ایران از این نمونهها هستند. در سلسله پادشاهی و حکمرانی افغانستان، دورههای اخیر سلطنت حیببالله و امانالله خان غازی نمونه آشکار از الگوبرداری بیگانهها و دوری از ریشهها بوده است؛ چون لباس غربی، مدل فرنگی و بیحجابی، برای جامعه سنتی افغانستان، ارزش و الگوهای بیگانه است.
۳- بیداری و ایستادهگی تا نابودی: اقدام دیگر تاریخ در برابر حکومت و قدرتهایی که ظلم، جهل و تاریکی را بر مردم تحمیل کردهاند، بیداری امت و ملت، ایستادهگی و مقاومت در برابر آنها است.
رنسانس غرب از اقدامات نوع سوم شمرده میشود که علیه ظلم، استبداد و طغیان حکومتها بیداری ایجاد کرد و مردم فداکاری و ایستادهگی کردند. بهترین نمونه برای ملتهایی همچون افغانستان، عصر رنسانس است؛ زیرا حاکمان و کلسیا قدرتهای خویش را الاهی و آسمانی جلوه میدادند و بر مخلوق به نام خالق ظلم میکردند. رنسانس نهتنها دیروز برای جوانان و مردم اروپا آزادی، رفاه، ترقی و پیشرفت به ارمغان آورد، بلکه برای همه ملتهای مظلوم و محروم امید شد.
امروزه الگو و رفتار طالبان برای افغانستان فقر، ظلم، انتقامجویی، عقبگرایی و محرومیت از حقوق اساسی همانند آموزش، کار، اشتغال و آزادی را به ارمغان آورده است، این الگوی نادرست، قدرت همگرایی، همبستهگی و ثبات را ندارد و قطعاً در فرایند تاریخی قدرت خود را از دست میدهد.
با این رفتار و الگو، تشتت و پراکندهگی، تفرقه و بدبینی، ناامنی، فقر و بیکاری، سختی و مصیبتها افزایش خواهد یافت. به تعبیر قرآن کریم: «بَأْسُهُمْ بَیْنَهُمْ شَدِیدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّى ذالِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَعْقِلُونَ» یعنی سختی و مصیبت بین آنها بسیار شدید است، آنها را یکپارچه میبینی، در حالی که دلها پراکنده است و آنها قوم ناخردورز هستند.
تنها راه بیرونرفت و قرار نگرفتن در برابر مردم -که حاصلی جز ویرانی و نابودی ندارد- تغییر رویکردهای ناکام و رفتارهای منفی است. طالبان باید الگوی مناسب براساس ظرفیتها و نیازمندیهای جامعه افغانستان انتخاب کنند تا رفاه، امنیت و همدلی به وجود آید.