یکی بی‌سرنوشت، دیگری نگران؛ قصه‌ای از  دو سوی مرز

هر گاهی که کنار پنجره می‌ایستد، به آن غروب‌هایی فکر می‌کند که با عالمی از شوق دختران و زنان را «یوگا» آموزش می‌داد. او که سال‌‌های سال زنان و دختران را از طریق آموزش یوگا به آرامش دعوت می‌کرد، اکنون درد بی‌سرنوشتی آرامش خودش را ربوده است.

فخریه ممتاز، یکی از آموزگاران ورزش «یوگا» است که سال‌ها در گوشه‌ای از شهر کابل، دختران و زنان را یوگا تمرین می‌داد. وقتی نسیم صبح می‌دمید، ده‌ها زن و دختر جوان دور و بر فخریه گرد می‌آمدند؛ زنان و دخترانی که می‌خواستند با استفاده از حرکت‌های آرام‌بخش یوگا با وجود خود صلح کنند. پس از سقوط افغانستان به دست طالبان، فخریه که شبیه‌ هزاران شهروند دیگر کشور خود را زیر تهدید جدی حس می‌کرد، کتابچه خاطرات کابل را بست و به پاکستان آواره شد؛ زیرا می‌دانست که در کابل دیگر امیدی برای زنده‌گی وجود ندارد.

فخریه ممتاز مدت زیادی است که به امید کسب پناهنده‌گی از طریق کمیساری عالی سازمان ملل متحد برای پناهنده‌گان در پاکستان به ‌سر می‎برد، اما هیچ نهادی به درخواست پناه‌جویی وی پاسخ مثبت نگفته است. دفتر سازمان ملل متحد نیز با وجود تماس‌های مکرر خانم ممتاز به بی‌سرنوشتی او توجهی نکرده است.

فخریه ممتاز با انتقاد از کندکاری کمیساری عالی سازمان ملل متحد می‌گوید: «دهم جنوری اولین مصاحبه‌ام بود. خوب مه انتظار داشتم که خیلی زودتر مصاحبه دومم گرفته شود. مه از هر لحاظ جزو افراد آسیب‌پذیر هستم. چه از لحاظ فرهنگی و سنتی، چه از لحاظ جنسی، چه از لحاظ قومی. خلاصه تمام مشکلاتی که فعلاً در افغانستان است، من دارم.»

شهروندان افغانستان زمانی که به پاکستان می‌آیند باید حدود سه ماه منتظر اولین مصاحبه با دفتر سازمان ملل متحد بمانند. پس از انجام مصاحبه اول، باید چشم ‌به راه تماس این دفتر باشند تا بررسی پرونده‌شان تکمیل شود و کارت مهاجرت دریافت کنند. اما در پاکستان روند بررسی پرونده هر پناه‌جو بیش از هفت ماه طول می‌کشد؛ روندی که انتقاد پناه‌جویان افغان را به همراه دارد.

هفت ماه از نخستین مصاحبه فخریه با دفتر سازمان ملل متحد گذشته، اما نام او تا کنون به‌عنوان پناه‌جو در کمیساری عالی سازمان ملل متحد ثبت نشده است. خانم فخریه پس از ماه‌ها انتظار، ناامید شده و پرسشی که در ذهن‌اش خلق شده این است که آیا می‌تواند از کوچک‌ترین امکانات زنده‌گی در پاکستان برخوردار شود یا خیر؟

خانم فخریه می‌افزاید: «این‌ها همه جنجال‌هایی است که ما مهاجرین تازه‌وارد باید داشته باشیم. این‌ها ]کارمندان سازمان ملل[ مردم را مجبور می‌کنند یا دوباره به افغانستان برگردند یا هرگز از فرصت‌های سازمان ملل متحد استفاده نکنند.»

همانند فخریه ممتاز، بیشتر کسانی که به خاطر تهدیدهای طالبان مجبور به فرار از کشور شده‌اند، اکنون در وضعیت مشابهی‌ قرار دارند. حبیبه صادقی یکی از زنان دیگری است که در جریان نظام جمهوری در افغانستان چهار سال به عنوان معاون ناحیه ششم و سیزدهم وظیفه اجرا کرده است.

حبیبه صادقی پس از ماه‌ها سرگردانی و فرار از خانه‌ای به خانه دیگر موفق شده خودش را به پاکستان برساند. او امیدوار بود در پاکستان از ابتدایی‌ترین حق انسانی که «حق کار» است، مستفید شود، اما تاکنون زمینه کار برایش مهیا نشده است. خانم صادقی هفت ماه پیش برای انجام مصاحبه به دفتر سازمان ملل متحد خواسته شد. انتظار داشت طبق معمول، سه ماه پس از این مصاحبه ثبت دفتر کمیساری عالی سازمان ملل متحد شود، اما اکنون هفت ماه از آن مصاحبه سپری شده و خانم صادقی هیچ تماسی از کارمندان این دفتر دریافت نکرده است.

حبیبه صادقی می‌گوید: «وقتی به دفتر سازمان ملل متحد تماس گرفتم، گفتند که دو نیم ماه بعد به مصاحبه بیا. دو ماه وقت زیادی بود ولی باز هم گذراندم و رفتم اولین مصاحبه خود را دادم. حالا که هفت ماه از اولین مصاحبه‌ام گذشته، هنوز تماسی دریافت نکرده‌ام. هر باری که مراجعه می‌کنم، می‌گویند که پرونده شما زیر بررسی است.»

خانم صادقی همانند بانو فخریه ممتاز، کم‌کم از سازمان ملل متحد ناامید می‌شود و به این باور رسیده است که کارمندان این دفتر دیگر برای شهروندان افغانستان کارت مهاجرت نمی‌دهند. این پناه‌جوی افغان در پاکستان می‌افزاید: «همه کسانی که در پاکستان هستند می‌دانند که دفتر ملل متحد تصمیم ندارد کسی را ثبت نام کند. همه را در بلاتکلیفی گذاشته است.» خانم حبیبه با انتقاد از بی‌توجهی کمیساری عالی سازمان ملل در پاکستان اضافه می‌کند: «برای ما که اسناد داریم باز هم می‌توانیم چند ماهی در این‌جا بمانیم، اما برای کسانی که تنها به امید کارت مهاجرت به این کشور می‌آیند و امیدوارند بدون داشتن اسناد سفر، حداقل سازمان ملل به‌عنوان یک ارگان بین‌المللی دست‌شان را بگیرد، واقعاً با مشکلات جدی‌تری مواجه هستند.»

این در حالی است که بیشتر مهاجران افغان که در پاکستان به سر می‌برند، با پاسپورت وارد این کشور شده‌اند. عده دیگری از مهاجرانی که از راه قاچاق وارد پاکستان می‌شوند، به این امید هستند از کمیساری عالی سازمان ملل متحد در امور پناهنده‌گان، کارت مهاجرت دریافت خواهند کرد تا از تعقیب پولیس در امان بمانند.

 کودکانی بی‌سرنوشت‌تر از مادران

کودکان هر دو خانواده‌ای که ذکرشان رفت، ماه‌ها است که از رفتن به مکتب باز مانده‌اند. فخریه ممتاز چهار کودک دارد. آنان در جریان روز ساعت‌ها را در انترنت می‌گذارند تا مواردی را بیاموزند، اما مواد کافی و مناسب آنان در انترنت وجود ندارد. به باور بانو ممتاز، مکتب تفاوت زیادی با آموزش از طریق انترنت دارد. او توضیح می‌دهد: «من چهار فرزند دارم یکی مکتب را تمام کرده و سه فرزند دیگرم باید مکتب بروند، اما تمام‌شان در خانه هستند. از طریق انترنت به آموزش می‌پردازند. انترنت قطعاً جای مکتب را گرفته نمی‌تواند چه از لحاظ آموزش و از لحاظ روابط اجتماعی. از آن‌چه بیشتر رنج می‌برم، مسأله اولادهایم است.»

فخریه ممتاز و حبیبه صادقی زمانی که به پاکستان آمدند، امیدوار بودند کودکان‌شان آزادانه مکتب خواهند رفت. اما زنده‌گی در پاکستان ساده نیست. این دو بانو می‌گویند که کودکان آنان در مکتب‌های دولتی جذب نمی‌شوند و خودشان توان پرداخت فیس به مکتب‌های خصوصی را ندارند.

بانو صادقی از این‌که با خانواده‌های زیادی در ارتباط است، از وضعیت آنان این‌گونه روایت می‌کند: «اولادهای‌مان مکاتب دولتی رفته نمی‌توانند و مکاتب خصوصی فیس‌های گزافی می‌گیرند که فامیل‌های افغان از عهده آن برآمده نمی‌توانند تا فیس را پرداخت کنند. مه یک فرزند دارم ولی فامیل‌هایی هستند که سه و یا چهار فرزند دارند.»

کودکان افغان در پاکستان اجازه شمولیت در مکتب‌های دولتی را ندارند. سازمان ملل متحد در چند مکان محدود صنف‌های آموزشی را برای کودکان مهاجران افغان فراهم ساخته است. در این صنف‌ها اما تنها زبان انگلیسی و مضمون ریاضی تدریس می‌شود.

 نگرانی خانواده‌ها از دوری فرزندان‌شان

این سوی مرز، در افغانستان قصه از نگرانی و پریشانی است. نگران افراد بی‌سرنوشتی که ماه‌ها پیش به امید یک زنده‌گی بهتر افغانستان را ترک کرده‌اند. مادران و پدران زیادی نگران فرزندان‌شان هستند که آینده آنان چه خواهد شد؟ اگر دوباره به افغانستان برگردند چه وضعیتی در انتظارشان است و اگر در پاکستان باقی بمانند تا چه زمانی و با چه سرنوشتی دچار خواهند شد؟

وحید (مستعار) یکی از باشنده‌گان افغانستان است که از طریق تلفن با برادرش در پاکستان  صحبت می‌کند. از برادرش درباره وضعیت‌ زنده‌گی در غربت می‌پرسد. با آن‌که برادرش وضعیت خود را برای وحید بهتر جلوه می‌دهد، اما نگرانی در دل وحید به خوبی حس می‌شود. برادر وحید خبرنگار است که از ترس طالبان به پاکستان پناه برده است. او که نمی‌خواهد نام‌اش در این گزارش درج شود، مدت زیادی است در دیار غربت شب و روزش را به هم می‌دوزد.

وحید اکنون نگران سرنوشت برادرش است. هر چند این خبرنگار وضعیت واقعی خود را به برادرش توضیح نداده، اما می‌گوید، زمانی که رسانه‌های اجتماعی و دیداری را تعقیب می‌کند، نگرانی‌اش درباره برادر خبرنگارش بیشتر می‌شود.

وحید می‌گوید: «برادرم ژورنالیست بود. با تغییر نظام و مشکلاتی که برای خبرنگاران پیدا شد، مجبور شد به پاکستان برود. فعلاً می‌دانم که در پاکستان با مشکلات مختلفی مواجه است. مشکل ویزه است. مصارف بلندی که در اونجه است. مشکلات خلاص شدن وقت پاسپورت و ویزه است. می‌ترسم که دوباره برادرم به افغانستان رد مرز شود.»

پس از سقوط نظام جمهوری، هزاران شهروند افغانستان به دلیل تهدیدهایی که در افغانستان وجود داشت، به پاکستان رفتند. شماری از این پناه‌جویان به کشورهای اروپایی رسیده و شماری دیگر، هنوز هم در پاکستان به‌سر می‌برند و پس از شعله‌ور شدن جنگ اوکراین و روسیه، به باد فراموشی سپرده شده و در بی‌سرنوشتی قرار دارند.

در کنار بی‌سرنوشتی، مشکلات اقتصادی و نبود زمینه برای کار، معضل دیگری است که در برابر مهاجران افغان در پاکستان وجود دارد. مهاجران افغان در پاکستان از کمیساری عالی سازمان ملل متحد می‌خواهند که هرچه زودتر پرونده‌های آنان را بررسی و به کشورهای مهاجرپذیر راجع سازد. کمیساری عالی سازمان ملل متحد در امور پناهنده‌گی اما تاکنون در پیوند به نگرانی‌های مهاجران افغان در پاکستان واکنش نشان نداده است.