جمهوری‌خواهی چیست؟

در نخستین سالگرد سقوط نظام جمهوری در افغانستان قرار داریم؛ نظامی که سنگ‌ تهدابش در کنفرانس بن گذاشته شد و تا ۱۵ آگست سال ۲۰۲۱ ادامه یافت. یکی از مشکلاتی که نظام جمهوری در افغانستان با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد، فقر تیوریک تفکر جمهوری‌خواهی در کشور بود. تا پیش از آغاز مذاکرات دوحه میان امریکا و طالبان، سران جمهوری اسلامی افغانستان خیلی شعار جمهوریت نمی‌دادند؛ اما وقتی این مذاکرات آغاز شد، سران حکومت پیشین موضوع تقابل جمهوریت و امارت را مطرح کردند و لاف جمهوری‌خواهی زدند و شعار «جمهوریت» سر دادند. با این‌همه اما دست‌کم هیچ‌کدام آن‌ها حاضر نشدند مقاله‌ای در‌باره تفکر جمهوری‌خواهی نوشته و توضیح دهند که نظام جمهوری چیست تا مخاطب بداند که از کدام نظام حمایت کند و از کدام نه. تمام کسانی که آثار نویسنده‌گان و فلاسفه جمهوری‌خواه را خوانده و با ادبیات آن‌ها آشنایند، می‌دانند که هر جمهوریتی برای بقای خود به رهبرانی نیاز دارد که سخنور باشند و با خوش‌زبانی و زبان بلاغی، هم احساسات مخاطبان را تحریک کنند و هم از نگاه فکری بر آن‌ها تاثیر بگذارند. نظام جمهوری، جمهوری سخن است، نظام اقناع‌گری و قانع‌سازی مخاطب. متاسفانه ما در نظام گذشته، جمهوری‌خواهانی داشتیم که با تاریخچه، تیوری و نظریه جمهوری‌خواهی آشنایی نداشتند.

جمهوریت سقوط کرد، اما اگر می‌خواهیم در آینده یک نظام جمهوری دیگر داشته باشیم، نیاز است که از همین اکنون در‌باره تفکر جمهوری‌خواهی و جمهوریت بنویسیم و در این زمینه آثار و منابع معرفی کنیم.

من در این مطلب ستون «زیستن با کتاب» می‌خواهم کتاب «جمهوری‌خواهی» اثر مائوریتسیو ویرولی، نویسنده ایتالیایی و ترجمه حسن افشار را معرفی کنم. ترجمه فارسی این کتاب توسط انتشارات معتبر «نشر مرکز» در سال ۱۳۹۴ در تهران منتشر شده است. این اثر، مشتمل بر دیباچه مترجم، پیش‌گفتار نویسنده، شش بخش اصلی، کتاب‌شناسی و پی‌نوشت است. هدف نویسنده در این کتاب، توضیح جریان فکری به نام «جمهوری‌خواهی نوین» است. او می‌کوشد در این کتاب، ریشه‌های این جریان را در گذشته و تفاوت‌هایش با لیبرالیسم، دموکراسی و جمع‌گرایی را توضیح دهد. در پایان نتیجه‌گیری می‌کند که دنیای امروزی برای احیای تعهد و فضیلت مدنی در میان شهروندان، جلوگیری از نفوذ عوام‌فریبان و گریز از رخوت و سستی‌ای که امروزه دامن‌گیر دموکراسی‌ها است، به این نوع جمهوری‌خواهی نیاز دارد.

من برای آشنایی مختصر با این کتاب، در این‌جا خلاصه‌ای از مباحثش را ذکر کنم.

جمهوری‌خواهی نوین

جمهوری‌خواهی نوین از نظر نویسنده، عبارت از جریانی در فلسفه سیاسی است که در اواخر قرن بیستم در دانشگاه‌های امریکا و بریتانیا پدیدار گشته است. ریشه‌ این جریان و منابع تغذیه فکری آن را سنت جمهوری‌خواهی در ایتالیای بین قرن چهاردهم و اوایل قرن شانزدهم تشکیل می‌دهد. اندیشه سیاسی «جمهوری‌خواهی»، به باور نویسنده، یکی از بزرگ‌ترین خدمات ایتالیا به مدرنیته است و در این جغرافیا بود که نه‌تنها جمهوری‌های مشهورتری مانند فلورانس، ونیز، سی‌ینا، جنوا و لوکا، بلکه حتا «جمهوری‌های فراموش ‌شده» تشکیل شد. او می‌گوید که اگرچه جمهوری‌های ایتالیایی سده‌های میانه عاری از بی‌عدالتی نبودند، اما چند اندیشه‌ مهم را به دنیای جدید انتقال دادند که عبارت‌اند از: ۱) سهیم‌سازی جمعیت کثیری از شهروندان در اداره دولت و قدرت عالیه؛ ۲) بازخواست از صاحبان قدرت؛ ۳) حس کرامت و حقوق مدنی؛ ۴) توجیه قانون اساسی دموکراتیک؛ ۵) اندیشه جمهوری مستقل؛ ۶) اولویت یافتن شهر بر حکم‌ران.

به باور او، سنت جمهوری‌خواهی ایتالیایی، پس از سقوط جمهوری فلورانس در ۱۵۳۰، وارد یک مرحله‌ پیچیده شد و جایش را به امیرنشین و سلطه خارجی داد.

جمهوری‌خواهی نوین چیست؟

نویسنده کتاب وقتی در‌باره جمهوری‌خواهی صحبت می‌کند، آن را مترادف آرای نیکولا ماکیاولی خوانده و می‌گوید که آن عبارت از «نظریه‌ای در‌باره آزادی سیاسی است که مشارکت شهروندان در شور عالی را، تنها در صورتی که از مرزهای دقیقاً تعریف‌ شده‌ای فراتر نرود، برای دفاع از آزادی ضروری می‌داند.»

این نظریه آزادی، نه نظریه آزادی لیبرالیستی است و نه آزادی دموکراتیک.

نظریه آزادی لیبرالیستی، نظریه‌ای است که بنژامن کنستان در کتاب گفتار درباره آزادی متقدمان در قیاس با آزادی متجددان و آیزایا برلین در دو مفهوم آزادی می‌آورد.

آیزایا برلین، آزادی لیبرالیستی را عبارت از آزادی منفی می‌داند. آزادی منفی، یعنی آزادی از مداخله یا ممانعت اراده خودکامانه‌ دیگران. آزادی جمهوری‌خواهانه اما عدم آزادی را تنها در مداخله دیگران تعریف نمی‌کند، بلکه در امکان مدام مداخله نیز می‌بیند. مثلاً اگر اربابی، در کارهای برده خود مداخله نکند، او آزادی منفی دارد، اما از سلطه و ترس مداخله آزاد نیست. آزادی جمهوری‌خواهانه به تعبیر اسکینر، یعنی آزادی از مداخله و امکان مداخله؛ یعنی نبودن سلطه و وابسته‌گی. او می‌گوید که فلیپ پیتیت برای مداخله حتا آن‌قدر اهمیت در نفی آزادی قایل نمی‌شود، بلکه آزادی جمهوری‌خواهانه را عبارت از عدم سلطه می‌داند. به باور فلیپ پیتیت، مداخله قانون در آزادی‌های فردی نه‌تنها منافی جمهوری نیست، بلکه گسترش‌دهنده‌ آزادی است. او آزادی و نفی سلطه را عبارت از حاکمیت قانون می‌داند.

نظریه آزادی جمهوری‌خواهانه، با نظریه آزادی دموکراتیک نیز منافات دارد. نظریه آزادی دموکراتیک عبارت است از «قدرت تاسیس هنجارها برای خود و پیروی از هیچ هنجاری مگر آن‌هایی که برای خود تعیین می‌کنیم»، اما نظریه جمهوری‌خواهانه نمی‌گوید که آزادی عبارت از پیروی از قانونی است که خود ما وضع کرده‌ایم، بلکه می‌گوید عمل بر‌اساس قانون، وقتی آزادانه است که آن قانون خودکامانه نیست؛ یعنی آزادی واقعی عبارت از تضمین برابری در برابر قانون. در نظریه آزادی دموکراتیک، مشارکت همه‌گانی یک هدف است، اما در جمهوری‌خواهی یک وسیله برای پیش‌برد آزادی و خیر‌ عمومی.

جمهوری‌خواهی و ملی‌گرایی

هم‌چنان نویسنده در این کتاب میان جمهوری‌خواهی و ملی‌گرایی تفاوت قایل می‌شود. به او باور او، تفاوت‌های این دو از این قرار‌ند:

۱- جمهوری‌خواهان معتقدند که نهادهای سیاسی جمهوری و شیوه‌ زنده‌گی مبتنی بر آن‌ها، عالی‌ترین ارزش‌اند. در مقابل، ملی‌گرایان اولویت را به هویت فرهنگی و قومی و مذهبی می‌دهند.

۲- جمهوری‌خواهان، عشق به کشور را یک احساس مصنوعی می‌دانند که پیوسته نیاز به تغذیه و تقویت توسط نهادهای سیاسی دارد، اما ملی‌گرایان، میهن‌دوستی را یک احساس طبیعی می‌دانند و معتقدند که برای حفاظت آن، باید از آلوده‌گی فرهنگی و قومی جلوگیری کرد.

این کتاب، همچنان مباحث بسیار عالی در‌باره فضیلت مدنی، میهن‌دوستی و این‌که آیا سکولاریسم، فضیلت مدنی را تقویت می‌کند یا مذهب، دارد. من خواندن این کتاب را برای همه دوستان مفید می‌دانم.