معمای کشته شدن الظواهری
کشته شدن ایمن الظواهری، رهبر شبکه القاعده و از معدود چهرههای پرنفوذ این شبکه، نقطه عطفی در سیر تحولات خواهد بود. این رویداد، زمینه را برای انکشافات بعدی اوضاع در افغانستان، مساعد میسازد. سقوط غیرمنتظره حکومت پیشین افغانستان و قرار گرفتن طالبان در سکان قدرت سیاسی، بهگونه قابل پیشبینی، ابتدای این کلاف سردرگم بود. قتل الظواهری شک و گمانهای زیادی را در خصوص ادامه تحولات کنونی افغانستان و منطقه به وجود آورده و نشان از تغییری جدی در مسیر این تحولات دارد.
به باور نگارنده، وقوع این رویداد میتواند سرآغاز یک فصل جدید از بازیها و سناریوها در افغانستان و حتا مناطق پیرامونی باشد؛ زیرا به گفته مقامهای امریکایی، الظواهری از ابتدای سال جاری میلادی در کابل سکونت داشته و در این مدت همواره تحت نظر سازمان سیآیای بوده است. در توافقنامه دوحه تذکر یافته است که طالبان روابط خود با تمامی گروههای تروریستی و دهشتافگن را قطع کرده و اجازه ندهند تا از خاک افغانستان علیه کشورهای دیگر استفاده شود. این توافقنامه که براساس آن طالبان صاحب قدرت شدند و امریکا تصمیم گرفت از افغانستان خارج شده و حکومت تحت حمایت خود را بدون پشتیبانی رها کند، عملاً نقض شده و راهی برای تداوم آن، دیگر وجود ندارد. ممکن بدیلی برای سناریوهای آینده در نظر باشد و حتا طالبان را یک پروژه مختومه بسازد.
براساس اطلاعات موجود سراجالدین حقانی روز شنبه، هنگام حمله هواپیمای بدون سرنشین در منطقه وزیراکبرخان کابل میزبان مذاکرات صلح بین هیاتی ۱۲ نفری از حکومت پاکستان و سران تیتیپی بوده که در نزدیکی آن، رهبر شبکه القاعده مورد هدف قرار میگیرد و کشته میشود. این رویداد یک بار دیگر حدس و گمانهایی را در خصوص روابط مستحکم و غیرقابل گسست طالبان با تروریستان خارجی، بهخصوص شبکه القاعده، نشان میدهد. علاوه بر آن، میتوان این حادثه را سرآغاز یک فصل خونین مبارزه با تروریسم جهانی دانست؛ زیرا هم طالبان و هم شبکه القاعده و سایر سازمانهای تروریستی فراملیتی، تلاش خواهند کرد تا انتقام خون وی را از ایالات متحده گرفته و جواب بالمثل بدهند.
از سوی دیگر و براساس اطلاعات موجود، سراجالدین حقانی در زمان وقوع حمله در نزدیکی محل قرار داشته است؛ زیرا مهمانخانه شخصی او در نزدیکی محل حمله قرار دارد و براساس اخبار منتشر شده در برخی از مطبوعات خارجی، خانهای که «ایمن الظواهری» در آن هدف قرار گرفته، نیز مربوط او بوده است. در حالی که سراجالدین حقانی، رهبر شبکه حقانی، نیز از جمله افراد تحت تعقیب سازمانهای ضد تروریستی جهانی است و متهم به انجام دهها حمله تروریستی و دهشتافگنانه در بیست سال گذشته علیه منافع امریکا و متحدانش در افغانستان بوده است، اما اکنون تلاش میکند این ذهنیت را القا کند که طالبان با ارایه نسخه جدید خویش میخواهند با تروریسم بینالمللی قطع رابطه کرده و برای جامعه جهانی از درک عدم استفاده خاک افغانستان علیه سایر کشورها تضمین بدهند و با این کار راهی برای شناسایی رژیمشان را مساعد سازند. گفته میشود که بعد از وقوع حمله، سراج حقانی با کاروان بزرگی به شمول غیرنظامیان برای مصون ماندن از حملات مشابه از طریق زمین به ولسوالی چرخ لوگر و از آنجا به ولایت پکتیا رفته است. پس با این وضعیت، میتوان حدس و گمانهایی را در خصوص پیچیدهگی اوضاع و تغییر مسیر بازی در نظر داشت و در اراده طالبان برای قطع رابطه با تروریسم جهانی بهخصوص شبکه القاعده که خطر جدی برای امنیت جهانی محسوب میشود، شک کرد. سوالی که مطرح میشود این است که اگر سراجالدین حقانی در پناه دادن به ایمن الظواهری سهم داشته، آیا وی دوباره به کابل باز خواهد گشت و وزیر خواهد ماند؟ آیا او میتواند آزادانه گشتوگذار کند و خود را فاتح بلامنازع کابل بخواند؟ جواب برای این سوال خیلی دشوار است و ممکن مجبور شد مدتی انتظار کشید تا اصل قضیه روشن شود. باید روشن شود که چرا طالبان حاضر نیستند در ازای به رسمیت شناخته شدن و جلب کمکهای بینالمللی، اشخاصی همچو الظواهری را تحویل ندهند، بلکه او را در قلب کابل و در نزدیکی خود جای دهند و بعداً با افشای محل اقامتش، زمینه کشته شدنش را فراهم سازند؟ یکی از دلایل این است که سراجالدین حقانی و شبکه تحت رهبری او، پیوند ایدیولوژیک، نظامی، اطلاعاتی و مالی با شبکه القاعده دارد و هر دو گروه با وجود سالها پیوستهگی و همسویی در جنگ با امریکا و متحدانش، کماکان به روابط خویش ادامه داده و بعد از تصرف کابل در ماه آگست سال پار، حقانی به میزبانی از رهبران القاعده میپردازد.
شاید طالبان آموختهاند که با استفاده ابزاری از گروههای تروریستی دیگر و داشتن رابطه با آنها، یک بازی دوگانه را راهاندازی کنند تا هم فرصت بیشتر برای بقا کمایی کنند و هم صاحب منابع مالی شوند. اگر چنین باشد، پس باید با فریب الظواهری و اسکان وی در نزدیک محل بودوباش رهبر شبکه حقانی، طالبان اطلاعات محل زندهگی رهبر القاعده را به امریکاییها فروخته باشند. این کار یا در بدل پاداش نقدی صورت گرفته است و یا هم تضمینی برای بقای رژیم طالبان از سوی امریکا را در پی دارد. اگر چنین باشد، پس طالبان این کار را بدون مشورت با پاکستان و «آیاسآی» انجام داده نمیتوانند. شاید پاکستان برای بقای طالبان و حفظ آنها در قدرت، چنین چارهسنجیای کرده باشد تا رضایت خاطر امریکاییها را جهت آزادسازی پولهای منجمد شده افغانستان که بالغ بر نه میلیارد دالر است، فراهم ساخته و زمینه را برای مشروعیتبخشی طالبان در سطح بینالمللی مساعد سازد.
احتمال دیگر این است که ممکن اختلافات ذاتالبینی طالبان و شکافهای ایجاد شده در صفوف این گروه، زمینه چنین کاری را مساعد ساخته باشد. هر سه شاخه منشعب و مخالف در درون گروه طالبان (شبکه حقانی، گروه قطر به رهبری ملا برادر و گروه ملا یعقوب) برای کسب فرصت و ایجاد روابط با کشورهای جهان و منطقه تلاش میکنند. البته باید در نظر داشت که این تلاشها جدا از نظر پاکستان نیست، اما میزان وابستهگی هر کدام آنها به استخبارات پاکستان، احتمال طرح چنین سناریویی را در گمان و شک فرو میبرد.
شاید هم توسل امریکا به شبکههای ارتباطی و سلولهایی که در بیست سال گذشته ایجاد کرده و سرمایهگذاری هنگفتی نیز روی آن صورت گرفته است، زمینه موفقیت این عملیات را مساعد ساخته باشد؛ زیرا امریکا در بیست سال حضور خویش، منابع فراوان انسانی و اطلاعاتی را در افغانستان استخدام کرده که استیف کول، نویسنده کتاب «ریاست اس» نیز بر موجودیت هفتاد هزار ارتباطی استخباراتی مرتبط به سازمان سیا در افغانستان اشاره کرده است. این منابع نیز میتوانند در تعیین میزان موفقیت و به انجام رساندن چنین حملاتی، موثر باشند.
چه خواهد شد؟
کشته شدن الظواهری، تبعات مختلفی خواهد داشت:
اول: ممکن انجام این حمله و اطمینان از موجودیت الظواهری در کابل تحت سیطره طالبان، زمینه را برای یک مداخله نظامی دیگر به رهبری امریکا مساعد سازد. این گزینه با احتمال پایین و اندک، میتواند در ذهن هر کسی خطور کند؛ زیرا امریکا به رغم اخذ تعهد از جانب طالبان در توافقنامه دوحه مبنی بر همکاری دوجانبه در امر مبارزه با گروههای تروریستی، حالا رهبر القاعده را از کابلِ زیر کنترل طالبان یافتهاند. با اثبات موجودیت رهبر القاعده در کابل که به زعم وزارت خارجه امریکا، خیانت و تخطی آشکار و نقض فاحش توافقنامه دوحه است، یک بار دیگر طالبان زیر سوال رفته و اعتبارشان در هالهای از ابهام قرار گرفته است.
دوم: ممکن جامعه جهانی با کشته شدن رهبر شبکه القاعده، آن هم در مرکزیترین نقطه کابل، به رسمیت شناختن طالبان را کنار گذاشته و این گروه را تحت تحریمهای جدیتری قرار دهد. این کار منجر به آن میشود که افغانستان تحت کنترل طالبان با موجودیت فشارهای اقتصادی و سیاسی، به مکان امن تروریستان چندملیتی و بینالمللی مانند دهه ۹۰ مبدل شود و حملات مشابه ۱۱ سپتامبر از آن سازماندهی شود.
سوم: کشته شدن رهبر القاعده در کابل، جای هیچ شک و تردیدی را در ماهیت تروریستی بودن گروه طالبان و ارتباط عمیق آنها با سایر گروههای تروریستی بینالمللی، باقی نمیگذارد. پس دشوار به نظر میرسد که افغانستان، منطقه و جهان از خطر تروریسم در آینده مصون بمانند و خطری از خاک افغانستان متوجه منطقه و جهان نشود. حال آنکه طالبان بارها از نبود گروههای تروریستی خارجی در افغانستان، سخن زدهاند.
چهارم: افشای محل الظواهری قطعاً از درون طالبان صورت گرفته است. بعید نیست که برخی از گروههای تندروتر طالبان در درونشان اقدام به انتقامگیری کنند. این مساله قبلاً هم تذکر یافت و نشان عمیق از امتیازگیری و اوج اختلافات میان گروه طالبان دارد؛ زیرا گروههای مختلف با تفکر جدا از فکر طالبانی، در درون این گروه وجود دارند و از هر فرصتی برای مغلوب ساختن حریفهای خود استفاده میبرند.
پنجم: قتل الظواهری در ساحه بهشدت تحت کنترل طالبان در کابل، زمینههای شک و تردید را میان این گروه و سایر گروههای خارجی تروریستی که در همپیانی نزدیک با این گروه قرار داشتهاند، خلق خواهد کرد. پس از این رهبران طالبان اویغور، تاجیکستانی و اوزبیکستانی دیگر خودشان را مصون احساس نخواهند کرد. این باعث میشود که کشورهای حامی این گروهها از اختلافات و عدم اطمینان و اعتماد میان آنها استفاده برده و برای اهداف استراتژیکتری آنها را به کار ببرند. از سوی دیگر، این رویداد نظر به منافع و خواست گروهها و دولتها به گونههای متفاوت و متناقضی تعریف و داوری خواهد شد و بسترهای تازهای را برای کشمکش و همسویی میان آنها فراهم خواهد آورد.
ششم: کشته شدن الظواهری باعث میشود تا سناریوهای جدید، با بازیگران جدید و اهداف جدید در سطح منطقه به وجود بیاید. امریکا با هدف قرار دادن الظواهری، نشان داد که داستان القاعده و هدف قرار دادن آن بن لادن، ختم این غایه نیست و حوادث متعاقب آن، پسلرزههای این رویداد خواهد بود. در ضمن، این کار اشراف اطلاعاتی و کنترل هوایی امریکا بر حریم فضایی افغانستان را نشان میدهد و به طالبان و منطقه پیام میدهد که تا هنوز امریکا مالک افغانستان است.