گرسنهگی و ستم؛ آیا طالبان با شورش مواجه میشوند؟
تد رابرتگیر، از نظریهپردازان برجسته «شورش» که سالها در این حوزه کارهای ارزشمند انجام داده، بهگونه کلی به این باور است که محرومیت از نیازهای اولیه، منجر به سرخوردهگی مفرط میشود و این سرخوردهگی ذهنی در دنیای واقعی بهشکل کنشهای خشونتآمیز و شورش تجسم عینی مییابد. نزدیک به یک سال از حاکمیت طالبان در افغانستان میگذرد و این گروه با ادعای موهوم «امنیت سراسری» هر نوع اعتراض، شورش و مخالفت را نخست انکار میکند و بعد در صدد قلعوقمع آن برمیآید. در شرایط فعلی که ساختارهای اجتماعی جامعه افغانستان از هم پاشیده است و مردم در بحران عمیق گرسنهگی، ستم و سرخوردهگی به سر میبرند، این پرسش برجستهگی دارد که آیا امکان شورشهای خودی، شورش جمعی و اعتراضات گستردهای که حاکمیت تکقومیـگروهی طالب را به چالش بکشد، وجود دارد؟
مساله امکانسنجی شورشگری در برابر طالبان از آنجا مهم است که در دورههای متفاوت از تاریخ، حکومتها توسط همین شورشها از مسند قدرت استبدادی به زیر کشیده شده و تغییرات بنیادین نیز به میان آوردهاند. هرچند نگاه ارزشی نمیتوان به این تغییرات داشت، اما آنچه مسلم است، اثرگذاری این شورشها در تاریخ افغانستان است و اهمیت فوقالعاده در تحلیلهای اجتماعیـسیاسی صد سال اخیر دارد. گرسنهگی و محرومیت از نیازهای اولیه، تا مرز ۹۷ درصد در افغانستانِ تحت رژیم طالبان رسیده است و جامعه ما به مرحله حاد از فقر به سر میبرد که این خود ظرفیت شورش گرسنهگان را برجستهتر میکند، آن هم در شرایطی که رژیم طالب هیچ نوع پاسخگویی برای بیرونرفت از وضعیت موجود ندارد و مساله گرسنهگی و فقر را به دعا و خدا حوالت میدهد.
مزید بر گرسنهگی و محرومیت نسبی از نیازهای اولیه که همواره به شورش انجامیده است، طالبان چنان ستم و اختناق سیاسی را حاکم کردهاند که حتا به خواست برحق فرماندهان خودی نیز توجه نمیکنند و آنهایی را که یک عمر در رکابشان جنگیدهاند، قلعوقمع میکنند. بازداشت فرماندهان اوزبیکتبار طالب در فاریاب، لشکرکشی به بلخاب، نظربند کردن فرماندهان قدرتمند در بدخشان و بازداشت جنگجویان وابسته به حمید خراسانی در پنجشیر، نشان از صدها اتفاقی دارد که بخش کوچکی از آنها رسانهای میشود. با این بیان، حاکمیت تکقومیـگروهی طالبان که فاقد مشروعیت داخلی و مقبولیت خارجی است، با شورشهای خودی، شورشها جمعی گرسنهگان و اعتراضات گستردهای مواجه شده و میشود و این سه مولفه بهگونه قطع میتواند شرایط را از مدیریت طالبان که حال با سر نیزه و زور بر کشور حکم میرانند، خارج کند.
شورشهای خودی
بیعدالتی موجود و تقسیم ناعادلانه قدرت و ثروت در میان فرماندهان بلندرتبه و میانرتبه طالبان، ظرفیت بالقوه شورش را دارد تا حاکمیت این رژیم را به چالش کشیده و شرایط را تغییر دهد. شمال و غرب افغانستان بیشتر مستعد زایش این شورشهای خودی خواهد بود. چرخش مولوی مهدی از همآغوشی به هماوردی با طالبان، پیوستن شماری از فرماندهان این گروه در بدخشان و پنجشیر به جبهه مقاومت، نارضایتی فزاینده در میان فرماندهان اوزبیکتبار طالبان در شمال و بیاعتمادی رو به گسترش، نشانههایی از یک شورش خودی در میان طالبان دارد. وضعیت فعلی به ماهیتابهای میماند که روی قوغ گذاشتهاند و هر لحظه امکان شعلهور شدن آتش وجود دارد.
تکروی و انحصار، چنددستهگی، شکاف و مفهوم خود و دیگری را در میان طالبان به وجود آورده و از سوی دیگر حضور و زورگویی جنگجویان غیربومی در شمال، غرب و مرکز که عموماً باشندهها جنوب هستند، طاقت فرماندهان بومی را طاق کرده است. گفته میشود یکی از مواردی که بارها فرماندهان شمالی طالبان از رهبرانشان تقاضا کردهاند، خارج کردن هزاران جنگجوی قطعات بدری است که با مردم محل بدرفتاری کرده و آنها را به چشم مجرم نگاه میکنند. باجگیری، لتوکوب، بیحرمتی، شکنجه، بازداشتهای خودسر و محکمههای صحرایی از کارهای همیشهگی این جنگجویان در مناطق شمالی و مرکزی است که بهگونه عموم با مردم محلی از لحاظ قومی و فرهنگی سنخیتی ندارند. در شمال و مرکز تنوع رنگ بیشتر است و طالبان این تنوع را برنمیتابند و برای جنگجویانی که از جنوب آمدهاند، وضعیت اجتماعی آنجا تازهگی دارد.
شورش تودههای گرسنه
مردم افغانستان در فقر حداکثری و حاد به سر میبرند. در ۱۰ ماه گذشته پسلرزههای فروپاشی دولت، مردم را در شوک عجیب فرو برده بود. اکنون اما نارضایتیها در حال افزایش است و محرومیت نسبی از نیازهای اولیه تا جایی است که مردم برای تامین غذای شب مجبور به فروش فرزندانشان میشوند. این وضعیت، به سرخوردهگی و شورش خواهد انجامید. قیام و ایستادهگی تودههای گرسنه در برابر حاکمیت استبدادی و قومیـگروی طالبان، با زور و چماق خاموش نخواهد شد؛ چون هر رژیمی که نتواند مشروعیت داخلی کسب کرده و نیازهای اولیه و ضروری مردم را رفع کند، محکوم به نابودی است. آنگاه که در این حلقه، ناکارایی در ارایه خدمات و عدم مشروعیت داخلی، استبداد و چماق هم اضافه شود، چکش آخر بر فرق آن رژیم زده شده و شورش در برابر آن حتمی خواهد بود.
حقیقت این است که مردم به آخر خط رسیدهاند و طالبان کارد را به استخوان رساندهاند. طالبان از نان مردم تغذیه میکنند و عشر و زکات و رشوت و باجگیری به اوج خود رسیده است. اینها همه نشانههای انفجار و شورش جمعیتهای گرسنه و ستمدیده در برابر حاکمیت نامشروع طالبانی است که روزبهروز بیشتر میشود و توقع قبلی که مردم از طالبان داشتند، در حال فروریزی است. بنابراین، علاوه بر شورشهای خودی طالبان، تودههای گرسنه و ستمدیده که تحت حاکمیت رژیم طالبان در فقر، محرومیت و سرخوردهگی به سر میبرند، ظرفیت بالقوه شورش را دارند و قطعاً وضعیت تغییر خواهد کرد؛ چون گرسنهگان چیزی برای از دست دادن ندارند و تمام زمینهها و زمانهها از آنها گرفته شده است.
گسترش اعتراضات
آخرین مورد گسترش اعتراضات هم در میان تودههای مردم و هم در جمع هواداران و همفکران گروه طالبان است. نشانههای این اعتراضات در میان اقشار متفاوت جامعه دیده میشود. مولوی قاهر، روحانیای که خود را مخلص طالبان میداند، در مجلس ملاهای این گروه گفت که با موتربمب و انتحاری نمیشود دلهای مردم را تصرف کرد. معنای ضمنی حرفهای او این است که مردم از حاکمیت این گروه راضی نیستند و باید رویکرد طالبان در مواجهه با مردم، موتربمب، انتحاری و قلعوقمع نباشد. هرچند طالبان مخالفان و منتفدان خود را محکوم به نابودی میدانند و شعار مفتیهایشان این است که مخالفان باید گردن زده شوند، اما گرسنهگی بر ترس غلبه کرده و اعتراضات بزرگ شکل خواهد گرفت. هیچ قدرت و رژیمی نمیتواند در قرن ۲۱ بهگونه دوامدار جلو مطالبات و خواستههای مردم را بگیرد. فقط کافی است این شبح ترس بشکند.
محرومیت و سرخوردهگی شبح ترس از طالبان را میشکند و به مصداق ضربالمثل «به تنگ آید، به جنگ آید» مردم در برابر طالبان به جنگ خواهند آمد؛ چون شرایط بهطور وحشتناک برای مردم تنگ شده و هیچ چیزی برای آنها نمانده است. هیچ گروهی به اندازه طالبان بر تودههای مردم فشار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نیاورده است. این گروه فرصت آموزش، کار و زندهگی را از مرد و زن این سرزمین گرفته و تمام ساختارها و نهادهای کارا و موثر را تخریب کرده است. گروهی که جز خشونت، سرکوب و اختناق، منطقی ندارد و هر مخالفی ـ حتا اگر سالها در رکاب آنها جنگیده باشد ـ را سزاوار مرگ و نابودی میداند. چنین شرایطی، ادامه وضعیت موجود را برای رژیم طالبان دشوار کرده و روزبهروز ظرفیتهای شورشهای خودی، شورشهای تودههای گرسنه و گسترش اعتراضات را در میان اقشار جامعه افزایش میدهد. با سر نیزه و چماق و زور نمیشود بر مردم حکومت کرد. زور و ظلم دوامدار نیست و پیامبر اسلام فرموده است که دولت با کفر دوام میآورد و با ظلم نه. ستم و بیکارهگی و استبداد نابود شدنی است و طالبان نیز رو به زوال نهادهاند.