نجات ملی، دوای درد کودکان است

کودکان بزرگ‌‎ترین کتله نفوس کشورند. طبق آمارگیری‌هایی که در سال‌های اخیر انجام شده، نزدیک به ۴۳ درصد افغان‌ها کمتر از ۱۵ سال سن دارند. اگر زمینه تربیت درست میسر می‌بود، این نیروی بزرگ، یک نسل بعد، چهره وطن را تغییر می‌داد؛ اما اکنون آنان گرفتار گرسنه‌گی شدید هستند، از آموزش یا به‌طور کامل محروم‌اند و یا اگر به مکتب می‌روند، معلم و کتاب کافی ندارند و بیشترشان بعد از درس به کارهای شاقه و گدایی مشغول‌اند.

موسسه‌ها و نهادهای بین‌المللی، گاهی گزارش‌های دردناکی از وضعیت کودکان نشر می‌کنند و در پی آن خبرهایی از مساعدت مالی به‌گوش می‌رسد. به‌تازه‌گی اتحادیه اروپا اعلام کرده است که برای تطبیق واکسین فلج کودکان و حمایت از کودکان کار در افغانستان،  ۴۰ میلیون یورو کمک خواهد کرد. در گذشته نیز برخی نهادها چنین کمک‌هایی را کرده بودند؛ اما این پول‌ها نمی‌تواند رنج فراوان کودکان کشور را درمان کند. کودکی که واکسین دریافت کند، اما نان نداشته باشد، زنده‌گی‌اش همچنان در خطر خواهد بود. آن‌که واکسین و نان هر دو را دریافت کند، اما به مکتب نرود، بازهم قربانی باقی خواهد ماند. در اوایل امسال پیش‌بینی شده بود که ۱.۵ میلیون کودک از فرط گرسنه‌گی در سراسر افغانستان جان خواهند داد. مرگ تنها خطر پیش‌روی کودکان نیست. آنانی که زنده می‌مانند، به دلیل فقر و کمبود امکانات تربیتی به رشد جسمی و ذهنی لازم نمی‌رسند و با امراض، بدآموزی‌ها و کمبودهای جسمی و روانی گوناگون به سن بلوغ می‌رسند و صاحب مسوولیت‌های اجتماعی و خانواده‌گی می‌شوند. این‌گونه است که چرخه فقر و خشونت ادامه می‌یابد. کودکان گرسنه امروز، پدران و مادران بیکار و ناتوان فردا می‌شوند.

پروژه‌ها و کمک‌های مقطعی اگر درست مدیریت شود، شاید برخی‌ را نجات دهد؛ اما اکثر کودکان، جز با تغییر وضعیت، ایجاد حکومت سالم و تامین رفاه، نجات نخواهند یافت. کودکان نیازهای ویژه دارند، اما در دنیای جدا از بزرگ‌سالان به سر نمی‌برند و نمی‌توان دارویی جدا از آن‌چه منجر به نجات ملی می‌شود، برای آنان تجویز کرد. بدون تغییر وضعیت دسترخوان خانواده، چگونه می‌توان به گرسنه‌گی کودکان پایان داد؟ فرزندان سربازان، ماموران و وابسته‌گان غیرطالب را که اکنون مقهورند، چگونه می‌توان بدون تسهیل فرصت کار برای پدران و مادران‌شان از محرومیت نجات داد؟

از معایب پروژه‌اندیشی، چسبیدن به شاخ و برگ‌ها است. درخت وطن ما به چنگ تبرداران است، اما موسسات و دولت‌های صاحب نفوذ مشغول ستردن خاک از روی برگ‌هایند و شاخه‌های پژمرده را می‌شمارند.

بزرگ‌ترین خدمت به کودکان و سایر اقشار محروم افغانستان، دور کردن آنان از همکاری با طالبان و دیگر نیروها و افراد مشغول به اعمال ضد بشری است. اگر با یک دست، توافق‌نامه همکاری با بمب‌گذاران، مخالفان تعلیم و ویرانگران سرک و مکتب و بازار امضا کنید و با دست دیگر به زخمی‌ها داروی مسکن بدهید، به بی‌سوادان کتاب و به قحطی‌زده‌گان نان خشک تقسیم کنید، کارساز نخواهد بود. در تمام سال‌های جنگ و جهاد این سیاست دوگانه از مردم ما قربانی گرفته است. چندین نسل از کودکان افغانستان، بسکویت و شیر خشک کمکی دریافت کردند تا جان ندهند و بزرگ‌تر شده تفنگ بر ‌دوش بگیرند و گوشت‌های دم توپ شوند.

سکوت جهان در برابر بلای کلانی که دامن وطن ما را گرفته، آشکارا رفتار ضدبشری است. تا وقتی حضور نیروی ضد مکتب، ضد آزادی و ضد کار بر کشور ما تحمل می‌شود و جامعه جهانی در پی تعامل و سازش با آن است، امیدی به اثرگذاری مساعدت‌ها و اعلامیه‌های‌شان نخواهد بود.