جدال طالبان با واقعیت‌ها نسل‌ نو را در جهنم قرار داده است

در فصل پسا‌بن، نسلی با ارزش‌های نوین در کشور بزرگ شد و پا به عرصه اجتماع گذاشت که تفاوت‌های فراوان نسبت به گذشته دارند. این نسل درک متفاوت و نگاه مدرن‌تر به جهان و ارزش‌های فرهنگی و سیاسی در مقایسه  با نسل پیش از خود دارند. آشنایی و همگام بودن با تکنولوژی معاصر، احترام به آزادی‌های فردی، رعایت حقوق بشر، عقلانیت سیاسی، خردباوری و فهم این‌جهانی، از ویژه‌گی‌های کلی این نسل به حساب می‌رود که فرایند جهانی شدن و پیش‌رفت سریع تکنولوژی و علم مدرن بر تحول و تغییر فکری آنان تاثیر گذاشته است. اکثر جوانانی که در بیست سال گذشته متولد شده‌‌، درس خوانده‌ و دست به کنشگری زده‌اند، فضای کنونی را برای‌شان جهنم روی زمین عنوان می‌کنند. این نسل در فضای کنونی از هر اعتراضی که علیه عاملان عقب‌گرد و تغییر وضع موجود صورت گیرد، دریغ نخواهند کرد. هرچند وضعیت به‌شدت به سمت‌وسوی سرکوب و خفقان به پیش می‌رود و کسی را مجال و یارای لب‌ گشودن نمانده است، اما در درازمدت چاره‌ساز نیست و سر‌انجام خشم خفته این نسل سر برخواهد آورد.

اکثریت نسل‌ نو افغانستان به‌عنوان یک واقعیت انکارناپذیر با منش و فرهنگی بزرگ شده‌اند که سنخیتی با فرهنگ و مذهب طالبانی ندارند. شنیدن موسیقی، انتخاب سبک زنده‌گی شخصی، پذیرش ارزش‌های‌ جهانی، احترام به حقوق و آزادی‌های فردی و تفکیک حوزه عمومی از خصوصی، جزو واقعییت‌های اصلی این نسل است که در تضاد کامل با رفتار و گفتار کنونی طالبان قرار دارد.

طالبان در همه امور زنده‌گی شخصی افراد مداخله می‌کنند، حق انتخاب زنده‌گی را از مردم می‌گیرند،‌ دهن پاچه‌وتنبان و میزان ریش مردم را ندازه‌گیری می‌کنند و مردم را به پوشیدن کلاه مجبور می‌کنند؛ زیرا تفکر‌شان از بنیاد و اساس در تضاد با ارزش‌های مدرنی چون آزادی اندیشه، حقوق بشر و هم‌سویی با جهان واقعیت‌ها قرار دارد. مردم در قلمرو حاکمیت آنان حق برخورداری از حقوق شهروندی را ندارند. در نحوه آراسته‌گی و پیراسته‌گی ظاهری‌شان دستور طالبان را رعایت می‌کنند. در صورت تخلف از این دستورُ سزاوار شکنجه و مرگ هستند.

چنین رفتاری، در کنار این‌که یک عمل خلاف همه ارزش‌ها و باورهای انسانی است، فقر فرهنگی این گروه را نیز به نمایش می‌گذارد. این فقر فرهنگی باعث شده است که طالبان به حاکمیت استبدادی رو بیاورند. در حال حاضر ساختار، شیوه مدیریت سیاسی و رفتار طالبان بازتاب‌دهنده کامل یک رژیم سرکوبگر و استبدادی است. این گروه تمام واقعیت‌های جامعه افغانستان و سازوکارهای جهان مدرن را کنار گذاشته و رژیمی را بر اقتدار یک فرد پایه‌گذاری کرده‌ است که در آن مردم جز تکلیف از هیچ حقی بر‌خوردار نیستند. این فرد که در راس قدرت قرار دارد، از دانش امروزی و درک واقعیت این‌جهانی عاجز است و با خودکامه‌گی و قدرت مطلقه امر و نهی می‌کند. هیچ قاعده و قانون، سنت و عرفی وجود ندارد که قدرت بی‌حدوحصر او را محدود و صلاحیت‌های خداگونه وی را سلب کند. این‌جا است که امید از زنده‌گی و انسانیت از انسان گرفته می‌شود. انسان‌ها به‌سان برده‌گان نزد ارباب قدرت به نظر می‌رسند. به سخن مارکس: «استبداد انسان‌زدایی از انسان است.» طالبان با انسان‌زدایی‌شان از انسان‌های این سرزمین، بستر هر نوع تعامل و‌گفت‌وگو را جمع و مدینه فاضله خود را برای زمینیان به دوزخ مبدل کرده‌اند.

یکی از واقعیت‌های دیگر نسل‌ نو افغانستان، آشنایی و هم‌سویی با تکنولوژی معاصر است. کوچک‌ترین عمل و رفتار گروه طالبان با قدرت این عنصر پیش‌رو به سنجش گرفته می‌شود. وقت طالبان گوشی‌های همراه این نسل‌ را بازجویی می‌کنند، این نسل با مهارت از چنین عمل نیز نوار تصویری می‌گیرند، صدا ضبط می‌کنند و همه‌گانی می‌سازند؛ چیزی که در گذشته طالبان شاهد آن نبوده‌اند. ستم‌ها و جنایت‌های دور نخست حاکمیت آنان در نبود گوشی‌های هوشمند و تکنولوژی مدرن ثبت‌ و ضبط نشد و در غیبت شبکه‌های اجتماعی به عرصه افکار عمومی و رسانه‌ها نیامد؛ اما اکنون به یمن تکنولوژی مدام نقض گسترده حقوق بشری از کف جامعه به فضای آنلاین کشانده می‌شود و جدال واقعی طالبان را با نسل‌ نو و واقعیت‌های موجود جامعه همه‌روزه به نمایش می‌گذارد. طالبان با وجود تفاوت و فاصله عمیق میان واقعیت‌های نسل‌ نو به‌عنوان واقعیت قابل حساب‌وکتاب افغانستان، سر بر آستان تفکر فرو نمی‌برند و چشم خرد نمی‌گشایند تا ببینند نسلی که با آخرین نسخه بازی‌های کمیپوتری به پیش می‌روند و غذای سنتی را به فست‌فود و برگر مک‌دونالد عوض کرده‌اند، به‌ساده‌گی و حتا با اجبار ذایقه ذهنی و غذایی خود را با طالبان معاوضه نخواهند کرد. این گروه به هر میزانی که خط‌ونشان بکشند، با همان وسعت و سرعت با واکنش و اعتراض مواجه می‌شوند. بیزاری‌ای که اکنون از رفتار طالبان نسبت به ارزش‌های دینی به میان آمده، در تاریخ بی‌پیشینه است. این نشان می‌دهد که تغییر و تحول با زور نهادینه شدنی نیست. بنابراین اگر طالبان می‌خواهند حکومت کنند، باید از جدال و ستیز با جامعه دست بکشند و با واقعیت‌های این‌جهانی و امروزی افغانستان کنار بیایند؛ چون اتخاذ هر نوع سیاست سخت‌گیرانه در حوزه زنده‌گی فردی و فشار بر نوجوانان و جوانان برای پذیرش هنجار‌‌های رسمی و مطلوب آنان، حاصلی جز افزایش شکاف و جدایی نخواهد داشت. نسل‌ نو افغانستان ساختارها و ارزش‌هایی را تجربه کرده است که در تضاد کامل با تفکر طالبانی قرار دارد. اگر طالبان بخواهند با زور و سرکوب این تضادها را مدیریت کنند، موفق نخواهند شد؛ چون این واقعیت‌ها بستر بروز شکاف نسلی و آن هم در شدیدترین حالت گسسته‌گی و بحران هویت را به میان می‌آورد که در آن صورت بازنده اصلی طالبان خواهند بود.