میهندوستی؛ چرا باید شرمسار باشیم؟
ستم و خشونت شیرازه اجتماعی ما را دچار لغزش و بیکارهگی است. چنین وضعیتی را پژوهشگران جامعه، حالت آنومی میدانند. آنومی در جامعهای رخ میدهد که تمام هنجارهای اخلاقی و معرفتی دچار بیکارهگی و عدم موثریت شده باشد و نتواند مروادهها و باید و نبایدهای جامعه را نظم و نسق بدهد. افغانستان در شرایط فعلی مصاب به چنین بیماری است که در آن آزادی، عشق، میهندوستی و عدالت دیده نمیشود و مصداق «بنی آدم اعضای یکدیگرند» در آن مرده است. انگار ما تکههای جدا افتادهای هستیم که نه از یک خاک ساخته شدهایم و نه درد یک عضو، عضوهای دیگرمان را به درد میآورد. چنین جامعهای به نفرت جمعی نسبت به هم دچار شده است. در چنین جامعهای، همهچیز به ابزار خشم و عقده تبدیل شده است که هرازگاهی خود را به نمایش میگذارد و نشان میدهد که این جامعه چقدر بیمار است و به چه پیمانه در فقدان ارزش و اخلاق به سر میبرد.
زمینلرزه بزرگ در سرزمینهای همیشه سبز شرق افغانستان جان هزاران انسان را گرفت، کودکان و زنان در زیر آوارهایی از خاک جان دادند و پدران بیل نداشتند تا نعش فرزندان بیجانشان را از زیر خاک بیرون کنند. در این میان اما شماری آن را چوب خدا و انتقام الاهی دانستند که بسیار ناانسانی و کرختی وجدان را به نمایش میگذارد. البته این نفرت و کرختی وجدان یکطرفه نیست و زمانی که تیغ ستم جوانان اندارب و پنجشیر و سرزمینهای درهمشکسته شمالی را سر میزد، جوانان مشرقی و جنوب تیغها را از نیام برکشیدند و برای جنگ آمدند تا به نشان پیروزی در سر آرامگاه مردهگان جشن بگیرند. این یک نفرت دوطرفه است که وجدان جمعی انسان افغانستانی را کرخت و زمینههای انسایتزدایی را فراهم کرده است. ما در عصر نفرت زندهگی میکنیم؛ عصری که همه منتظرند بدبختی همدیگر را جنشن بگیرند، بر سر قبر مردهگان همنوع خود برقصند و از آوارهگی و زخم هممیهن خود شادمان باشند.
آدام میچنیک، روشنفکر و نویسنده لهستانی، میگفت میهندوستی حقیقی یعنی اعتراف به خطای هممیهنان و احساس سرافگندهگی از ستم و بیعدالتی که توسط آنها صورت میگیرد. میهندوستی و هموطنی یعنی اینکه از درد انسانِ جنوب، سینه انسان شمال به سوز بیایید. میهندوستی یعنی اینکه ما از ستمی که نسبت به همدیگر روا داشتهایم، سرافگنده و خجالتزده باشیم، از موضوعگیریهایمان احساس شرم کنیم و عرق ندامت و شرمساری پیشانی ما را تر کند که برای مرگ همدیگر شادمانیم یا بر سر قبر مردهگان هموطن خود رقصیدیم تا نشان بدهیم که چیرهگی داریم و پیروز هستیم. اما چنین نگاهی وجود ندارد. همه به بیماری مزمن نفرت دچار شدهاند که زاده سالها خشونت، جنگ و بیعدالتی است. کسی در این میان سرافگنده و خجالتزده نیز نبوده که چنین تفکر غیرانسانی دارد. ما همه مجبور به اعتراف و سرافگندهگی از علمکرد خود هستم، شرمسار خلق چنین وضعیتی.
عرفان ثابتی، نویسنده و جامعهشناس، به نقل از مارک کوهن در تفسیر سخنان میچنیک میگوید: مبنای هویت وجدان است. میهندوستی بدون وجدان، بیمعنا است و وجدان احتمالاً مستلزم شرم است. اگر تنها احساس غرور مجاز باشد، وطندوستی جزو شوونیسم نیست. برای همین وجدان انسانی امر بسیار ضروری در میهندوستی، هموطنی و زندهگی مشترک است که بدون آن شوونیسم و نفرت جای عشق و همدیگرپذیری را میگیرد. نخبهگان فرهنگی و سیاسی باید جلو این نفرت عظیم نسبت به همدیگر را بگیرند؛ آنها باید زمینههای بیداری وجدان جمعی را مساعد کرده و از تزریق نفرت و عقده و عداوت بیشتر در پیکر افغانستان جلوگیری کنند. این نفرت حتا میتواند چند نسل افغانستان را سیهروز کرده و دامنه خشونتها را به اوجش برساند. علاج این شرایط ممکن نیست جز با اعتراف به بیعدالتیها، ناانسانیها، ستمها و احساس سرافگندهگی و خجالت از آنچه تا حال اتفاق افتاده است. در چنین حالتی است که از یک سو میهندوستی و همدیگرپذیری تولید شده و از سوی دیگر چیزی به نام افغانستان حفظ میشود.
میهن باید جایی باشد که سر بریده دختر هزاره، قلب قندهاری را تکان بدهد، نعشهای بیجان زیر آوار زمینلرزه در خوست و پکتیکا اشک مردم را در کابل و بدخشان جاری کند و جسم خونین چوپان پنجشیری که برای زنده ماندنش میگوید «عمک فیر نکنی» وجدان جمعی انسان جنوب را بیدار کند و بابت آن سرافگنده باشند که چنین حادثه اتفاق افتاده است. برای همین باید ما نسبت به نگاه غیرانسانی و ستمی که به همدیگر روا داشتهایم، خجالتزده باشیم، در پیشگاه وجدان تاریخ احساس شرم کنیم و وجدانمان عذاب بکشد که مرگ و بدبختی همدیگر را جشن گرفته و بر قبر مردهگانمان رقصیدهایم. انسان افغانستانی هیچ راهی ندارد جز اعتراف به این شرم تاریخی و در قدم بعدی بازسازی و ترمیم روابط و نفرتزدایی از میهنی که همه آن را دوست داریم و دلهایمان برایش تنگ میشود. این نفرت تاریخی جز با آب عدالت و انصاف و اعتراف زدوده نمیشود. همینجا است که باید همه برای آن آستین بر زنیم و شکافها را رفو کنیم و نفرتها را از میان برداریم.