تاریخ ‌‌ما و توهم افتخار به گذشته

نگاه ژرف به پیشینه تاریخی و تفکر در باب آن، همواره توام با عاطفه خروشان، غرور افراط‌آمیز و افتخار به گذشته ‌پنج‌ هزار ‌ساله بوده و کم‌تر مجال طرح اکادمیک داشته است. مدعیانی ‌که به گذشته تاریخی افغانستان می‌نازند، تنها به کمیت این تاریخ چشم ‌دوخته‌ و فرصت اندیشه اندر باب کیفیت آن را تعطیل کرده‌اند. هرچند گذشته بخشی مهم از اکنون ما است که بدون فهم آن مدیریت حال و برنامه‌ریزی آینده دشوار و حتا ناممکن به نظر می‌رسد، اما فارغ از توهم و افتخار افراط‌آمیز به گذشته، تاریخ‌ ما از نظر کیفیت چه دارد؟ چه ‌چیز این تاریخ جای افتخار و غرور دارد؟ چه آسیب‌هایی این گذشته‌گرایی می‌تواند داشته باشد؟ این پرسش‌ها از آن‌جا مهم است که در جامعه‌ ما کم‌تر به آن پرداخته می‌شود و ما بیش‌تر در یک گذشته بهشت‌مانند خیالی زنده‌گی می‌کنیم که همه‌چیز در آن خوب است و تامل در اکنون را نیز فراموش کرده‌ایم.

اگر مبنا را بر این بگیریم که بنیاد افغانستان را احمدشاه ابدالی گذاشته و سفری به درازنای تاریخی سه‌صد‌ ساله بکنیم، چیزی که بیش از همه برجسته‌گی دارد، بی‌ثباتی، خشونت، فساد و خیانت است. هرچند ذکر این نکته مهم است که در تمام آثار مربوط به دوره زمام‌داری احمد‌شاه ابدالی هیچ نامی از افغانستان به‌عنوان دولت رسمی برده نشده است. منتقدان تاریخ سیاسی افغانستان باور دارند که آن‌چه افغانستانِ با جغرافیای امروزی شناخته می‌شود، زاده اواخر قرن نوزدهم در زمان حکومت عبدالرحمان است، در حالی که محافظه‌کاران و جریان اصلی تاکید می‌کنند که ابدالی موسس و بنیان‌گذار افغانستان بوده است. فارغ از این دیدگاه‌ها و نظرها، اگر نگاهی به تاریخ بیندازیم، چه ‌چیزی در آن می‌بینیم؟ چه‌ چیزی از نظر فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، دینی و ده‌ها مولفه دیگر مایه افتخار و مباهات است؟ حالا بیایید گشتی به تاریخ بزنیم.

بعد از احمد‌شاه ابدالی، فرزندان او به جان هم افتادند. محمود برادرش شاه‌ زمان را کور کرد و چشم‌هایش را کشید تا نتواند قدرت سیاسی او را به چالش بکشد. شاه ‌شجاع که شیفته قدرت بود، زمام‌داری شاه محمود را تهدید کرد. شاه‌محمود که به کمک وزیر فتح خان، پسر بزرگ سردار پاینده محمد خان، به قدرت رسیده بود، بعد از تثبیت جایگاهش چشم‌های فتح خان را کشید تا چشم طمع به تاج و تخت او ندوزد. حبیب‌الله خان ترور شد، امان‌الله خان توسط حبیب‌الله کلکانی به زیر کشیده و اصلاحات او در گلو خفته شد. نادر خان در جلد قرآن‌ قسم خورد و بعد از بازداشت کلکانی او را به دار آویخت. نادر خان به دست یک پسربچه ترور شد. ظاهر‌شان با یک کودتا از تخت به زیر کشیده و داوود خان نیز توسط کودتای خونین‌تر کمونیست‌ها تیرباران شد. وقتی می‌گویند افغانستان گورستان امپراتوران است، فراموش می‌کنند که گورستان ایده‌ها، ارزش‌ها و پادشاهان هم است که توسط هم‌دیگر دریده شدند.

در تاریخ معاصر‌، تره‌کی را امین خفه می‌کند تا دیگر نفس نکشد. نجیب‌الله را طالبان به دار می‌آویزند، ربانی در کابل ترور می‌شود، ملا عمر به‌گونه مرموز در پاکستان جان‌ می‌سپارد، اشرف غنی با آن جیغ‌های دروغی‌اش سرانجام فرار می‌کند و تنها کرزی استثنای تاریخ افغانستان است که با چال‌های افغانی‌اش تا حال زنده مانده است. این خلاصه‌ای از تاریخ سه‌صد ‌ساله افغانستان است. هرچند ممکن است در دوره‌هایی از تاریخ ثبات نسبی وجود داشته باشد، اما نگارنده باور دارد که آن استثناهای تاریخ افغانستان بوده است. در جهان همیشه صلح و ثبات قاعده و ناامنی و خشونت استثنا بوده است، در افغانستان اما برعکس جنگ و خشونت قاعده و صلح و ثبات استثنا بوده است. برای همین یک مورخ روسی می‌نویسد: وقتی به افغانستان فکر می‌کنم، این مردم جز هرج‌و‌مرج و جنگ‌ و بی‎ثباتی تاریخی ندارند.

با نگاهی انتقادی اگر به سیر تحولات نگاه کنیم، داده‌های تاریخی به ما می‌گوید که افغانستان سرزمین‌ شورش‌های دوام‌دار، دشمنی‌های بزرگ، مردم توسعه‌گریز، زمام‌داران خاین و مزدور بیگانه‌ها که جز دریدن هم‌دیگر کاری نداشته‌اند، شناخته می‌شود. هرچند شاید به غیرت افغانی ما بخلد و خاطر ما مکدر شود، اما آن‌چه در تاریخ می‌خوانیم، جز خشونت، پادشاه‌کشی و تجاوز چه ‌چیزی وجود دارد که به آن افتخار کنیم؟ چند کتاب علمی، اندیشه‌ رهایی‌بخش، دانشگاه‌ معتبر، هرمند متعالی و ایده‌ بزرگ در این خاک خلق شده است که در گوشه‌های خون‌بار تاریخ به آن‌ها فخر کنیم؟ اندک‌ انسان‌های بزرگ این خاک یا ترور شدند یا تبعید و یا از سوی جامعه طرد شدند‌. سید‌جمال‌الدین افغانی، محمود طرزی و مولانا جلال‌الدین رومی، همه این‌ها از افغانستان رانده شدند. آن‌ها در سرزمین‌های دیگر رشد کردند و بزرگ شدند. انگار این خاک یک کویر آب‌ندیده است که هیچ‌‌چیزی جز جنگ و خشونت در آن وجود ندارد.

توهم افتخار به گذشته تاریخی و لاف پنج ‌هزار سال تاریخ از یک‌ سو رابطه ما با گذشته را دچار بحران می‌کند تا نتوانیم داده‌های تاریخی را حلاجی  و مسیرهای نو و افق‌های جدید را از دل آن بیرون کنیم و از سوی دیگر مجال تفکر و تامل پیرامون اکنون و آینده را از انسان افغانستانی گرفته است. امروزه ما در گذشته‌ای زنده‌گی می‌کنیم که در تصور‌مان مدینه فاضله بوده است؛ مدینه‌ای که همواره به چیزهای نداشته آن افتخار صورت گرفته است. برای همین، نگاه معیوب به گذشته ما است که ما را از تحلیل اکنون جامعه عاجز می‌سازد و دست به بداهت‌نمایی و ساده‌سازی و مغلطه می‌زنیم؛ گاهی پاکستانی را مقصر می‌دانیم و زمانی هم دست به دامان امریکا و کشورهای منطقه می‌شویم تا شاید ناکامی‌های خود را ساده‌سازی کنیم و از بار مسوولیت شانه ‌خالی کنیم. سرزمین‌ها، فرهنگ‌ها و ارزش‌ها با توهم و افتخار ساخته نمی‌شوند، بلکه با نقد، بررسی، تلاش و پشت‌کار می‌شود فرهنگ ساخت و به آن افتخار کرد.