نشست انقره؛ آیا نجاتی در راه است؟

سیطره گروه تمامیت‌خواه و انحصارطلب طالبان بر افغانستان، همراه با سیاست‌ها و پالیسی‌های ضد حقوق شهروندی، زنده‌گی را بر مردم چنان تلخ کرده است که هر صدایی برای تغییر، از هر جای جهان و از سوی هر کسی که بالا شود، شمع امیدی را در دل‌شان بر‌می‌افروزد؛ حتا اگر از سوی سیاست‌مداران ناکام گذشته باشد.

از سوی دیگر، خاطراتی که مردم از برخی چهره‌های متهم به فساد و مال‌اندوزی دارند و استفاده‌‌های بی‌جایی که از نام قوم و مردم در کارنامه آنان ثبت است، سرخورده‌گی‌های عمیقی را به وجود آورده است که اعتماد از دست رفته را به‌آسانی بر‌نمی‌گرداند. مردم می‌پرسند: از کجا اطمینان یابیم که شما سناریوهای گذشته را کنار نهاده و به آمدن نظامی مردم‌سالار باور پیدا کرده‌اید؟ از کجا اطمینان یابیم که شما در پی بازنگری و اصلاح کارنامه گذشته خود و گشایش صفحه‌ای معطوف به منافع مردم هستید؟ اگر شکست‌های پی‌هم درس عبرتی شده و شما را به تغییر و اصلاح خود واداشته است، نشانه‌های این تغییر چیست و شواهد آن کدام است؟

مردم البته می‌دانند که هم طالبان، هم مجاهدین، هم بقایای احزاب چپ و هم گروه‌های قومی، که همه در خلق وضعیت کنونی سهم داشته‌اند، بخشی از واقعیت متناقض افغانستان هستند، و نیز می‌دانند که  حذف یک بخش و یکه‌تازی بخشی دیگر راه حل نیست، بلکه دگرپذیری، مدارا، همکاری و همراهی گروه‌های مختلف یگانه راه حل است. اما مردم دریافته‌اند که نزاع فاجعه‌بار بر سر قدرت، ریشه‌ای‌ترین مشکل این مرز و بوم در صد سال گذشته بوده است؛ زیرا بالاترین آرمانی که گروه‌های سیاسی برای خود تعریف کرده بودند، فتح ارگ کابل به‌مثابه مرکز ثقل قدرت بوده و اکنون زمان آن فرارسیده است که این معادله خون‌بار و سراپا غلط به یک‌باره کنار گذاشته شود.

منازعه بر سر قدرت، باید جایش را به مشارکتی دموکراتیک در قدرت بدهد. راهش این است که صلاحیت‌ها از ارگ گرفته شده و در روستاها، شهرها، ولایت‌ها و زون‌ها پخش شود. ارگی نمادین و فاقد قدرت، چنان‌که در کشورهای دموکراتیک است، برای کسی وسوسه‌انگیز نخواهد بود. مشارکت مردم در قدرت به معنای سهام‌داری حلقات مافیایی نیست، بلکه ارتقای رأی مردم به تکیه‌گاه اصلی اقتدار، پایه اساسی مشروعیت و تعیین‌کننده واقعی سرنوشت است. برای این کار، تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی کافی نیست، بلکه انتخابی بودن مسوولان و پاسخگو بودن‌شان در همه سطوح لازم است. مبنای انتخاب نه عربده‌های قوم‌گرایانه و نه شعارهای ایدیولوژیک، بلکه باید برنامه‌های معطوف به بهبود زنده‌گی مردم باشد. از این راه است که می‌توان افسون دیوانه‌کننده قدرت در افغانستان را شکست تا دیگر کسی بر سر آن خون نریزد و تباهی نیافریند.

اکنون که افغانستان در یکی از بن‌بست‌های تاریخی‌اش گیر مانده است و حاکمانِ طالب ظرفیت و توان ایجاد نظام مشروع را ندارند، وقتی مناسب برای نهادن پایه نظام نوینی است که ختم بحران‌ها و سرآغاز آرامش و ثبات باشد. برای این خواسته مشروع اما اگر طالبان به خواست مردم تن در‌ندهند، جز توسل به همه ابزارهای فشار، به شمول مقاومت مسلحانه، راهی نمی‌ماند، بلکه این کار، به‌مثابه ایستاده‌گی در برابر ستم و سرکوب، تبدیل به وجیبه‌ای ملی و فریضه‌ای دینی می‌گردد.