حالت آنارشی حاکمیت طالبان
طالبان بیست سال با دولت حاکم، مشروع و دارای ساختار سیاسی افغانستان جنگیدند و پس از توافق با امریکا، قدرت را از راه نظامی به دست گرفتند. در جریان بیست سال، نیروی طالبان با فکر شورشی – انقلابی، طوری تربیه شدهاند که از یک طرف اندک درکی از جهان نوین و زندهگی متمدنانه با روش صلحآمیز ندارند و از طرف دیگر با ابزارها و ارزشهای نوین، تکنولوژی و صنعت بیگانهاند. این امر باعث شده که از انسانهای قرن بیستویک، افراد «طرد» شده و افسردهای ساخته شوند که توان برقراری ارتباط با غیرخودی را ندارند، اکثراً دچار مشکل روانیاند و هیچ قانونی را برنمیتابند. حال چنین افرادی برای پاسبانی و حفظ امنیت جامعه گماشته شده تا از حقوق افراد جامعه حمایت کنند، برای جامعه حصار امنیتی بکشند و شهروندان در داخل این حصار احساس امنیت کنند. جالب است، افرادی که شاید یک روز هم در شهر زندهگی نکرده باشند و با ابتداییترین اصول و فرهنگ شهرنشینی کاملا ناآشنا هستند، در داخل شهر برای حفظ امنیت مکانهای عمومی گماشته شدهاند تا اندکترین تفاوت با خودشان را و کنش انسانهای شهری را با شلاق و تفنگ جواب دهند. با این پیشفرض، به حاکمیت طالبان از منظر اکادمیک میبینم تا نوع حالت حاکم دولتداری در افغانستان را طرح کنم.
آنارشی در ساختار اداری «نظام»
طالبان با گرفتن قدرت و دولت در افغانستان با یک عالم چالش روبهرو شدهاند. آنان هیچگونه سابقه حل چنین چالشها را ندارند. از این رو، طالبان اساساً دولتداری با محوریت قانونمداری را نمیتوانند برتابند؛ زیرا قانونمداری که خلاف آنارشی است، ساختار میخواهد و این ساختار را فکر و کارگزاران متخصص باید اداره کنند که طالبان از آن به دور اند. در قدم دوم، از نگاه ساختاری، طالبان هیچگونه ساختار نظاممندی که دارای صلاحیت و مسوولیت تعریف شده و مدون باشد، ندارند. در واقع، آنان ساختارهای نظام اداری افغانستان را حذف یا دچار اخلال کردهاند که فعالیت آنان مشخص و مبرم نیست.
اصلاحات اداری که رکن اصلی یک دولت مدرنِ ساختارمند و دارای خدمات ملکی است، عملاً وجود ندارد و کار آن را از قاضی گرفته تا پیادهنظام و عسکر عادی طالبان، انجام میدهند. در هیچ جای دنیا، دولت و حکومتی وجود ندارد که ساختار تعریف شده برای جذب و جلب کارکنان خدمات ملکی نداشته باشد. در واقع، یکی از شاخصههای حداقل دولتداری، داشتن آدرس مشخص برای جذب کارکنان خدمات ملکی است. هر ساختاری که ادعای دولتداری دارد، این مشخصه را باید با خود داشته باشد.
ساختار عدلی و قضایی طالبان که یگانه دستاورد آنان در زمان حاکمیت اولشان بود و از آن به عنوان دستگاه الهی یاد میکردند، نیز اینبار با وضعیت آنارشی گرفتار است و هیچگونه ساختار نظاممند در آن دیده نمیشود. این ساختار، قوه قضاییه دارد؛ اما در کنار آن، بهصورت موازی، شورای «حل و عقد» نیز ایجاد شده است. در کنار این دو ساختار، نظامیان طالبان نیز هرازگاهی افراد را محکمه صحرایی میکنند. ساختاری به نام «لوی سارنوالی» در عمل کمترین فعالیت را دارد و تقریباً نقش آن را استخبارات طالبان به پیش میبرد. در بخشهای دیگر نیز چنین است. ساختارها یا عملاً وجود ندارد و یا اینکه مسوولیتهای آن از هم تفکیک نشده است. به نظر من، بدترین آنارشیای که مردم را با مشکلترین مسأله روبهرو کرده، آنارشی در ساختار است. مردم اصلاً نمیدانند، به کجا مراجعه و مشکل خود را برای کدام نهاد پیشکش کنند. تداخل وظیفوی بهصورت بسیار برهنه وجود دارد؛ گاهی عسکر، گاهی مولوی و گاهی هم بزرگ قوم، قضاوت را به دوش دارند و بدون هیچگونه دانش حقوقی و قضایی، به این امر مبادرت میورزند.
آنارشی در حاکمیت
طالبان با توجه به پیشینه خود که اساساً فعالیتشان بهصورت خودمختاری و گاهی بهصورت گروهی شکل میگرفته، دچار توهم فرمانرواییاند. به این معنا که طالبان اساساً فکر میکنند که فرمانبرداری از مقام و منزلتشان میکاهد و مجاهد نباید تابع هیچگونه قانون و مقرراتی باشند که گویا اراده آنان را مخدوش کند. مضاف بر این، اختلافات درونی آنان نیز به این توهم میافزاید تا از رهبری واحد فرمانبرداری نکنند. نیروهای پایینرتبه طالبان به جای اینکه از رهبری سکتور امنیتی فرمانبرداری کنند، از فرماندهان و یا «مشران» خود فرمانبرداری و اطاعت میکنند. به همین دلیل است که درگیریهای دوامدار در مرز افغانستان با کشورهای همسایه صورت میگیرد. این حالت، بینهایت نگرانکننده است. اساساً وقتی فرمانبرداری از آدرس واحد صورت نمیگیرد، هر فرد نظامی، حاکم خود است و از خود قانون و قواعد مشخص دارد. همینطور، بالاتر از فرد، گروهها و واحدهای نظامی نیز چنین پیش میروند. دور از احتمال نیست که بخشی از ناامنیها در ماهها و هفتههای پسین، در همین موضوع ریشه داشته باشد. قتلهای هدفمند، انتقامگیریهای مداوم و اقدامات خشونتبار دیگر که همهروزه از گوشهوکنار افغانستان مخابره میشود، مردم را بهشدت پریشان و ناامید کرده است. از این بدتر، زمانی که طالبان به سوی ایجاد «نیروی منظم امنیتی» در قالب «نهادهای امنیتی»، حرکت کردند، عملاً عدم فرمانبرداری در صفوفشان تشدید و اختلافات درونیشان روشنتر شد.
دشوار است که چنین ساختار و حکومتی، دوام بیاورد. در حقیقت، انواع آنارشیای که در بالا ذکر شد، برای حاکمیت طالبان چون زهر است که بهصورت آهسته و پیوسته ساختار نیمه تعریف شده و نیمبند آنان را از بین خواهد برد. جریانی که در هشت ماه حداقلی از نیازهای حکومتداری را در جامعه پیاده نتواند، بقایش با شکوتردید بسیار مواجه است. بنابراین، طالبان رفتنیاند. آنان دیر یا زود میروند؛ اما آنارشیای که در جامعه به وجود آوردهاند تا سالها از افغانستان قربانی خواهد گرفت.