طالبان و مسأله هزارههای افغانستان
طالبان یک گروه بهشدت بنیادگرای مذهبی-قومی است. اعضای این گروه در طول دو دهه گذشته، پیوسته در مقابل ارزشهایی چون آزادی، برابری، تأمین عدالت اجتماعی و توسعه دانش مدرن جنگیدهاند. از نظر رژیم طالبان، آموزش و پرورش نوین، راه به سوی گمراهی و تباهی است. مسدود بودن مکتبهای دخترانه، وضع محدودیتها و افزایش واحدهای درسی ثقافت اسلامی در دانشگاهها، بر محور همین تفکر شکل گرفته است. عبدالباقی حقانی، سرپرست وزارت تحصیلات عالی طالبان، در اوایل به قدرت رسیدن این گروه بهگونه آشکار اعلام کرده بود که از دانشآموختهگان ۲۰ سال گذشته «هیچ انتظاری نباید داشت». به گفته او، بنیادهای تحصیل و آموزش در افغانستان باید از نو نهاده شود و دانشآموزان به سخن حقانی از اول مطابق «ارزشهای اسلامی تربیت» شوند؛ چون به باور او دانشآموختهگان در این مدت آموزشهای غربی را فرا گرفتهاند که در ضدیت با تفکر طالبانی قرار دارد. از سوی دیگر طالبان در ۲۰ سال گذشته به انجام حملات انتحاری و انفجاری زیادی در غرب کابل متهم هستند. دستگاه امنیت ملی افغانستان در دوره نظم جمهوریت پیوسته این گروه را در دست داشتن در کشتارهای گروهی و حملات تروریستی متهم میکرد. به گفته مسوولان امنیت ملی پیشین، طالبان بهویژه شبکه حقانی حملات انتحاری را بر دانشگاهها، آموزشگاهها، درمانگاهها و عبادتگاههای هزارههای شیعه در غرب کابل انجام میدادند.
بدون شک چنین حملاتی مصداق عینی «جنایت جنگی» و «نسلکشی» علیه هزارهها است. در خلق چنین جنایتهایی، نقش فرماندهان طالبان نیز برجسته است.
باری ملا عبدالمنان نیازی، از فرماندهان مشهور طالبان که در غرب افغانستان فعالیت میکرد، گفته بود: «تمام هزارهجات یا مناطق شیعهنشین را به آتش میکشد». او در گفتوگویی که از طریق رسانهها همهگانی شده بود، اعلام کرده بود: «هر روز حدود ۴۰ تا ۱۰۰ شیعه هزاره را میکشد؛ اما این مردم هرگز نمیدانند که چگونه و با چه فن و روشی کشته میشوند.» نیازی در دوره نخست به قدرت رسیدن طالبان، در سال ۱۳۷۳ در شهر مزارشریف دست به قتل عام هزارهها زده بود. دیپلماتها و یک خبرنگار ایرانی نیز به دستور او تیرباران شده بودند. طالبان در دور اول تسلطشان بر افغانستان هزاران شیعه هزاره را در مزارشریف و ولسوالی یکاولنگ بامیان قتل عام کردند. عبدالعلی مزاری، رهبر حزب وحدت اسلامی افغانستان را نیز از پس از شکنجههای فراوان از یک چرخبال در غزنی به زمین انداختند.
ملافاضل مظلوم، عضو هیأت سیاسی گروه طالبان در قطر و معاون کنونی وزارت دفاع طالبان، سال گذشته در کویته پاکستان در جمعی از فرماندهان طالبان بهصراحت اعلام کرده بود که از «کشته شدن یک شیعه کافر یا هزاره خوشحال میشود». سال گذشته که طالبان تاهنوز به قدرت نرسیده بودند و در حال مذاکره با هیأت جمهوری اسلامی افغانستان قرار داشتند، از به رسمیت شناختن مذهب شیعه در حل اختلافات انکار کرده بودند. طالبان گفته بودند در صورتی که مشکلی به میان بیاید، براساس فقه حنفی حلوفصل شود. با ابراز احساسات و فهم درست از تفکر طالبان، میتوان به این نتیجه رسید که دشمنی طالبان با هزارهها یک استراتژی بلندمدت است و مقطعی نخواهد بود؛ زیرا از نگاه تفکر طالبانی، کشتن و شکنجه هزارههای شیعه جهاد پنداشته میشود. بنابراین، میتوان گفت که هزاره و شیعهستیزی طالبان ریشهدارتر از ناسازگاریهای سیاسی و موضعگیریهای مقعطی کنونی است؛ زیرا این گروه نگاه ایدیولوژیک و فرقهگرایانه به شیعیان افغانستان دارد و از دید آنان شیعهها «رافضی»اند و کشتن رافضیها از نگاه ایدیولوژی این رژیم جهاد پنداشته میشود. شمار زیادی از ملاهای افغانستان که پیوند فکری ناگسستنی با طالبان دارند، نیز در مقابل دوربینهای رسانهها کشتن شیعیان کشور را جایز میدانند، بدون اینکه هیچگونه مورد بازپرس قرار بگیرند. نوار تصویری از یک ملا در رسانههای اجتماعی در این روزها دستبهدست میشود که در آن بهصراحت بر قتل شیعیان تأکید میکند. با توجه به عمومیت خشونت و تکثیر بذر تکفیر و قومستیزی آشکار، میتوان ادعا کرد که چرخه جنایت هزارهکشی و شیعهستیزی توقفناپذیر به نظر میرسد. طالبان بهصورت سنتی با آموزش مدرن مشکل دارند و انجام چنین حملاتی در کنار نشان دادن صریح دشمنی با هزارهها، خصومت با دانش و آموزش را نیز به نمایش میگذارد.
پس از سقوط کابل به دست طالبان، این گروه بارها از امنیت کامل سراسری در افغانستان سخن دادند و بر این باور خود فخرفروشی نیز میکنند، به جای اینکه سر در گریبان فرو ببرند و از خود بپرسند که در گذشته چه کسانی مخل امنیت مردم بودند و دست به کشتار نیروهای امنیتی و مردم افغانستان میزدند. حتا این گروه با سر کشیدن باده پیروزی، از حضور داعش در افغانستان نیز انکار کردند و آن را جنگ تبلیغاتی رسانهها خواندند. امروز که از تأمین امنیت مردم عاجز ماندهاند و متهم به هزارهکشی هستند، با مسوولیت گرفتن حملات انتحاری از سوی داعش، نفس راحت میکشند.
شاید داعش که شباهتهای فکری فراوان با طالبان بهویژه در مورد شیعیان دارد، حملات بر مکتب عبدالرحیم شهید و آموزشگاه ممتاز را برعهده بگیرد، اما در هر حالت مسوولیت به طالبان برمیگردد. حتا اگر نگاه ایدیولوژیک این گروه را با هزارهها در نظر نگرفت، ناتوانی در تأمین امنیت مکتبها و آموزشگاهها مسأله این گروه را با هزارهها پیچیدهتر و خصمانهتر میکند و طالبان را در درازمدت با چالشهای جدیتر مواجه میسازد. موجودیت طالبان در افغانستان باعث شده است که هزارههای کشور با داشتن تفاوتهای قومی و اختلاف مذهبی نسبت به سایر اقوام با چالشهای مضاعفتر مواجه شوند و این بر طالبان است که مسأله خود را با هزارههای افغانستان از معیارهای قومی و مذهبی بیرون بکشند و بیشتر از گذشته در تاریکخانههای مذهبی و استخباراتی فرو نروند.