سیاست کمکهای بشردوستانه
سازمان ملل در آغاز سال جاری خواستار ۴٫۴ میلیارد دالر/دلار کمک برای افغانستان شده بود، اما در کنفرانس مجازی که پنجشنبه گذشته با اشتراک ۴۱ کشور و سازمان بینالمللی برگزار شد، کمی بیشتر از نصف این مبلغ از سوی کمکدهندهگان تعهد گردید. در میان میزبانان این کنفرانس نام ایالات متحده نبود، اما نام قطر دیده میشد. سازمان ملل متحد، بریتانیا و آلمان نیز میزبانان کنفرانس بودند.
از اینکه نیم صندوق سازمان ملل متحد برای افغانستان پر شد و نیم دیگرش خالی ماند، میتوان دو پیام گرفت. نیمه پرش نشانه تمایل جهان به تعامل با طالبان است و نیمه خالی آن بیانگر وضعیت جدید افغانستان است که در آن دیگر دولتسازی، دموکراسی، آزادی بیان و حقوق بشر مثل بیست سال گذشته مهم نیست.
کمکهای بشردوستانه قبل از هر چیزی، ابزار سیاسی است. دولتها و سازمانهای بینالمللی با ابزار کمک، اهداف سیاسی را دنبال میکنند. تعداد کودکان گرسنه یا محروم از درس و یا تعداد خانوادههای نیازمند، معیارهای اصلی برای تعیین میزان کمکها نیستند. رفتار نظام حاکم و جایگاه ملت نیازمند در سیاست بینالملل، نسبت به شدت نیاز و تعداد شکمهای گرسنه در میان آن ملت، نقش تعیینکنندهتر دارد.
کمککنندهگان گفتهاند که از عملکرد طالبان دلسردند و از این رو کمکهای خود را کاهش دادهاند. مضیقه عجیبی است. طالبان پس از امضای تفاهمنامه با یک دولت خارجی قدرت را به دست آورد و با تصاحب دهها میلیارد اسلحه و امکانات بازمانده از حکومتی که با کمکهای خارجی سرپا ایستاده بود و به استناد ارقام رسمی در آخرین سال فعالیت ۷۵% بودجهاش را خارجیان تمویل میکردند، یکهتاز میدان شدهاند. مردمی که علیرغم آن کمپین بیسابقه پولریزی و انجوبازی صاحب استقلال مالی نشدند، اکنون در وطن خود بیرابطه با جهان و بازار، بدون صلاحیت و امکانات بهرهبرداری از منابع ملی، گرسنه رها شدهاند. بازیگران عرصه بینالملل هنوز در کنفرانسها و نشستهای رسمی نقش فرشته نجات را بازی میکنند و مردم نیز ظاهراً مرجع دیگری برای استمداد نمیشناسند. طالبان و کمککنندهگان اما از درماندهگیهای مردم اهرم فشار ساختهاند و کنار گودالی که در آن نزدیک به ۴۰ میلیون انسان گرفتارند، مشغول چانهزنی میباشند. در این نوشته، نگاه اجمالی به خواست طالبان، شرایط کمککنندهگان و وضعیت کمکشوندهگان (مردم افغانستان) میاندازیم و اینکه کمکهای بشردوستانه با سیاست و جنگ چه رابطهای دارد.
الف) وضعیت دریافتکنندهگان کمکها
بهتازهگی ریاست احصاییه مرکزی افغانستان نفوس کشور را ۳۴٫۳ میلیون اعلام کرده است. کشورها و نهادهای کمککننده اما با این رقم موافق نیستند. یک منبع جهانی برای سنجش نفوس کشورها (WORLDOMETERS) نفوس افغانستان را در سال ۲۰۲۰، بیش از ۳۹ میلیون نشر کرده است که مطمیناً منبعش اسناد کشورهای کمککننده و نهادهای بینالمللی دخیل در صنعت کمکهای بشردوستانه است. برنامه انکشافی سازمان ملل متحد (UNDP) که یکی از بزرگترین نهادهای مجری کمکها در افغانستان است، در وبسایتش پیشبینی کرده است که تا هفت سال دیگر نفوس افغانستان به ۴۸٫۵ میلیون تن میرسد.
این را نوشتم تا بگویم که وضعیت مردم ما چنان آشفته است که در بودونبود یک چهارم آنان اختلاف نظر وجود دارد. برای نهادهای کمککننده، نفوس افغانستان هرچه بیشتر نوشته شود، کار کمکرسانی و گزارشدهی آسانتر میشود و سودآوری بیشتر دارد. ریاست احصاییه افغانستان اما بر مبنای ارقام چند دهه قبل و با استفاده از محاسبات احصاییوی که بازهم بیارتباط به سیاست نیست، حدس و گمانش را اعلام میکند.
وضعیت معیشتی، کار و آزادی مردم افغانستان نیز اینگونه مورد منازعه است. بازهم از برنامه انکشافی ملل متحد نقل میکنیم که در ماه سپتامبر ۲۰۲۱ اعلام کرده بود ۹۷ درصد افغانها با خطر فقر و گرسنهگی روبهرو هستند[i]. در آن گزارش نصف نفوس افغانستان نیازمند حمایت عاجل غذایی توصیف شده بود و همان شش ماه قبل گفته بودند که ۷۲% ساکنان کشور زیر خط فقر زندهگی میکنند.
فروپاشی نظام، نفوس شهری را بیشتر دچار فقر و بیکاری کرد؛ زیرا اینان چه اهل بازار، چه کارمند و مامور، به پولهایی که از طریق ادارات دولتی و نهادهای خصوصی تزریق میشد، وابسته بودند. توقف یکباره آن منابع، میلیونها نفر را که به حداقل درامد ماهوار متکی بودند، به چاله بیکاری و گرسنهگی انداخت. در عین حال، قبل از ورود طالبان به کابل، در جریان سقوط ولایات، جمعیت بزرگی از مردم در سراسر کشور بیجا شدند و رقم بیجاشدهگان داخلی به ۳٫۵ میلیون تن افزایش یافت. اینان از منابع عایداتی خود بریده شده و در حواشی شهرها بیکار و گرسنه رها شدند. گزارشهای فروش گرده، فروش کودک و مرگ در اثر گرسنهگی در این مدت که در رسانهها انعکاس یافته، بیشتر داستان این آوارهگان داخلی است.
خشکسالی و شیوع کرونا نیز قبل از فروپاشی نظام، آسیبهای بسیار سنگینی به بازار و آن بخش از منابع حداقلی معیشت مردم که مستقیم به کمکها وابسته نبود، وارد کرد.
مهاجرت میلیونی نیروی کار به دشواری وضعیت خانوادهها افزوده است. صدها هزار انسان نانآور در کمپها، راهها و کشورهای همسایه سرگرداناند و هنوز نتوانستهاند صاحب درامد شوند. ملتی در خلای دولت، بازار و رابطه جهانی رها شده است. آزادیها سیاسی، حقوق مدنی و منابع معیشتیشان در میدان خونبار سیاست و تجارت به بازی گرفته شده است.
ب) وضعیت و موضع طالبان
طالبان در این میدان که سه بازیگر دارد (مردم افغانستان، طالبان و کمککنندهگان) نیروی برنده هستند و امتیازش را در آغاز برداشتهاند. گروه طالبان کشوری را تسخیر کرده و اکنون مهمترین اولویتش تثبیت حاکمیت است. مقدار کمک، حمایت دیپلماتیک، شرایط تحصیل و آزادی، همه کارتهای فرعی برای پیشبرد هدف اصلی طالبان میباشند. از این کارتها در چند جهت برای تثبیت قدرت خود استفاده میکنند:
اول) انسجام درونگروهی. طالبان که کشور را تسخیر کردهاند، متشکل از چهار لایه عمده هستند و تنش میان این لایهها، مدیریت انتظارات و خواستههای هر یک از این بخشها مهمترین چالش در حاکمیت طالبانی است. لایه اصلی و زیرین طالبان که در درازمدت سرنوشت این گروه را تعیین میکند، حامیان غیرمسلح و اقشاریاند که چون پایگاه و زمین رشد آن گروه عمل کردهاند. فعالان اصلی این لایه ملاها، مولویها، مبلغان، تحصیلکردهگان، تاجران، زمینداران و بازاریهای محافظهکارند که از طالبان انتظارات ایدیولوژیک، مذهبی، قومی و سیاسی دارند. بخشی از توده عوام مردم نیز که از نظر فکری طالبانیزه شدهاند، شامل این لایه میباشند. آنان امیدوارند که افغانستانِ ایدهآلشان در سایه حاکمیت طالبان شکل گیرد و توسعه یابد. این لایه با حمایت مالی، تبلیغی و نیز ابزار فشاری که در اختیار دارند، بر رهبری طالبان اعمال نفوذ میکنند و آنان را وادار به اتخاذ تصامیمی میسازند که ممکن برای رهبری گروه پرهزینه باشد و یا مانع سازشهایی میشوند که احتمال دارد کسانی در رهبری طالبان برای تثبیت قدرت انجام دهند. مدیریت انتظارات این لایه برای رهبری طالبان یکی از اولویتها است و اثرات آن در سیاستگذاریهای فرهنگی و مذهبی بیشتر تبارز مییابد. یقیناً بستن مکاتب و اعمال محدودیتهای قرونوسطایی بخشی از تلاش طالبان برای برآوردن خواستههای اینان است.
دوم) جنگجویان دومین لایه پرنفوذ، قدرتمند و محافظهکار در استخوانبندی طالباناند. اینان نیز مثل حامیان غیرمسلح طالبان خواستههای ایدیولوژیک، مذهبی و سیاسی دارند. اما معاش و امتیازات مالی برای جنگجویان به اندازه ایدیولوژی و مذهب مهم است. اینان با مسایل کلان سیاسی، خطرهایی که انزوای طالبان به آینده حاکمیتشان وارد میکند و نقش کشورهای همسایه و قدرتهای بزرگ در تعیین سرنوشت آن گروه، زیاد آشنا نیستند و اذهانشان با روایتهای تندروانه سیاه و سفید، پر شده است. آنان بسیار بریده از واقعیتهای زمینی زندهگی میکنند و بر مبنای رویاهایی که در مدارس و مراکز آموزش نظامی و تبلیغی کسب کردهاند، تصمیم میگیرند. رهبری طالبان مجبورند این جماعت را راضی نگه دارند. به همین منظور، گروه هرچند کوچک از اینان را در پستهای پایین اداری مشغول کار کردهاند و تعدادی را با ارتقای مقام در پستهای نظامی و دادن صلاحیت بیشتر امتیاز میدهند. اعمال محدودیت بر جامعهای که در چند دهه گذشته دشمن تبلیغ شده است و هزاران طالب در جنگ با آن کشته و زخمی گردیدهاند، بخشی از تلاش طالبان برای حفظ انسجام درونی و جلب رضایت جنگجویان است.
سوم) قوماندانها، فرماندهان و روحانیان پرنفوذ که رابط رهبری طالبان با دو لایه اول و دوماند، از نظر تعداد نسبت به آن دو قشر کمترند، اما از لحاظ توانایی اعمال نفوذ بر رهبری و تصمیمگیرندهگان طالبان دست بسیار بالا دارند. این جماعت هم در جریان جنگ و هم پس از آن، تا حدودی استقلال عمل خود را حفظ کردهاند و گاه خلاف سیاست اعلام شده رهبری طالبان عمل میکنند. برخی افراد در این لایه توانایی ایجاد تماس مستقل با استخبارات خارجی را دارند و میتوانند بدیلی برای رهبران کنونی باشند. رهبری طالبان از نارضایتی اینان در هراساند و اگر در مذاکره با خارجیها و نیروهای افغانِ مخالف طالب احتیاط به خرج ندهند، با واکنش و حتا عصیان برخی از این افراد مواجه خواهند شد. رهبری طالبان و حامیان خارجیشان با دادن پستهای کلیدی و تقسیم مراکز قدرت و منابع ثروت بین اینان، در تلاش حفظ انسجام میباشند. احتمال استخدام اینان از سوی خارجیان برای اهدافی غیر از حفظ امارت، وجود دارد. از این رو مدیریت خواستههای اینان برای رهبری طالبان مهم است.
چهارم) رهبری گروه طالبان که چوکیهای کلان را بین خود تقسیم کردهاند و در ماههای نخست درگیر تنشهای جدی در تصاحب پستها و توزیع صلاحیتها بودند، نیز یکدست نیستند. اختلاف اینان از چند منبع سرچشمه میگیرد، از جمله: ۱) رهبری طالبان در کل به دو گروه غربی قندهارمحور و مشرقی پکتیامحور تقسیم میشوند. ۲) رابطه رهبری طالبان با کشورهای خارجی نیز اینان را به دستهها تقسیم میکند. تعدادی چون حقانیها رابطه مستحکمتر از دیگران با پاکستان دارند. کسانی چون ابراهیم صدر و عبدالقیوم ذاکر بیشتر به حمایت ایران اتکا داشتهاند و از همین رو گفته میشود مغضوب حقانیهای هستند. به همین منوال نفوذ قطر، روسیه و دیگران، رهبری طالبان را از درون دچار چنددستهگی کرده است. این وابستهگیها و تفاوت در منابع حمایتی، کار طالبان را در اتخاذ سیاستهایی که رضایت تمویلکنندهگان را جلب کند، مشکل ساخته است.
با توجه به این وضعیت، برای رهبری طالبان حفظ انسجام درونی مهمترین اولویت است و حاضرند در این راه مردم را گرسنهگی بدهند، آزادیها را محدود کنند، مکاتب و دانشگاهها را ببندند و کار دولتداری و ارایه خدمات اساسی را به تعویق اندازند.
طالبان خود را به مردم افغانستان پاسخگو نمیدانند، ولی برای جلب حمایت کشورهای خارجی حاضرند سازش کنند. طالبان برای تثبیت «امارت»، نیازمند حمایتهای مالی، استخباراتی، دیپلماتیک و سیاسی خارجیها هستند. کشورهای ذینفع در افغانستان نیز هر کدام معاملاتی را با طالبان آشکار و پنهان انجام میدهند. گذشته از دادوگرفتهای پاکستان، قطر، ایران و ترکیه، برخی کشورهای غربی نیز رشتههایی با طالبان بافتهاند. روسیه بهتازهگی اعلام کرده است که تعدادی از دیپلماتهای طالب را در خاکش میپذیرد.
ج) اولویت دونرها
در تعیین مقدار و مسیر کمکهای جهانی غیر از نیازهای مردم و رفتار طالبان، سیاست کشورهای کمککننده و لابی نهادهای کمکرسان نیز نقش دارد. هر کدام از این دو مرجع، از کمکها نتایج سیاسی و اقتصادی انتظار دارد. به نقش کمکرسانها بعداً میپردازیم، اما اینجا سیاست کشورها و سازمانهای بینالمللی تمویلکننده و اولویتهای آنها را مرور میکنیم. بعد از فروپاشی نظام، ایالات متحده ظاهراً در کار مساعدتهای بینالمللی به افغانستان، یک قدم پس خزیده است و اکنون کشورهای اروپایی و اتحادیه اروپا بیشتر در صف اول ظاهر میشوند. رقمی را که لیندا توماس کرینفیلد، سفیر امریکا در سازمان ملل، اعلام کرد (۲۰۴ میلیون دالر) نسبت به تعهدات بریتانیا (۳۷۵ میلیو دالر) و آلمان (۲۲۱٫۴۶ میلیون دالر) کمتر بود. کشورهای قطر (۲۵ میلیون دالر) و پاکستان (هیچ) که از حامیان اصلی طالبان هستند، در آخر صف کمککنندهگان نشستند.
اتحادیه اروپا به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۱ موضعش را در برابر طالبان طی سندی اعلام و پنج معیار ذیل را در برخورد با آن گروه مطرح کرد:
اول) به تمام خارجیها و افغانها اجازه خروج مصون و منظم از کشور داده شود.
دوم) حقوق بشر بهخصوص برای زنان و اقلیتها، حاکمیت قانون و آزادیهای اساسی حمایت و احترام گردد.
سوم) فعالیت و دسترسی آزاد فعالان کمکهای بشردوستانه به شمول کارمندان زن، در مطابقت به اصول بینالمللی میسر شود.
چهارم) از فعالیتهای تروریستی در داخل افغانستان جلوگیری و روابط طالبان با تروریسم بینالمللی قطع شود.
چنانکه در فقره سوم شروط پنجگانه اتحادیه اروپا تصریح شده است، فعالیت آزادانه سازمانهای کمکرسان یکی از شرایط مهم است. در واقع اتحادیه اروپا میخواهد کمکها از مسیر انجوها و سازمانهای کمکرسانی بینالمللی انجام شود و طوری که قبل از طالبان نیز شاهد بودیم، سازمانهای کمکرسانی از توانایی لابیگری و ظرفیت بسیار بالا در انحصار مدیریت و توزیع کمکها دارند و بهآسانی- حتا اگر دولتهای کمککننده بخواهند- اجازه نخواهند داد این پولها مستقیم به طالبان پرداخته شود و یا صلاحیت کامل مصرف و بودجهبندی کمکها را طالبان داشته باشند. اینکه قطر و پاکستان در کنفرانس اخیر تعهدی نسپردهاند، نیز حکایت از موضع سیاسی آن دو کشور دارد که ترجیح میدهند مستقیم پشت طالبان بایستند تا از طریق انجوها. آنها میدانند که سازمانهای کمکرسان و انجوها مثل نظام نیرومند بینالمللی عمل میکنند و قادرند تصامیم بینالمللی را سمتوسو دهند.
متاسفانه تاریخ ۲۰ سال اخیر کشور ما نشان داد که چشمداشت زیاد از انجوها و کمکهای بشردوستانه خارجی، خطا است و بر بنیاد برخی تحقیقات، صنعت انجو و کمکهای بشردوستانه در ادامه جنگ و بیثباتی نقش دارد.
د) نقش سازمانهای مجری کمکها
لیندا پولمن (Linda Polman) نویسنده و محقق هالندی که در ارتباط به نقش مساعدتهای بینالمللی مینویسد، باور دارد که این کمکها در کشورهای جنگزده به تجارت خونبار تبدیل شده و باعث تقویت تبهکاران و جنگجویان میشود و به التیام درد قربانیان یاری نمیرساند.
به نقل از گزارشی که به تاریخ ۲۵ اپریل ۲۰۱۰ به قلم اندریو انتونی (Andrew Anthony) در روزنامه گاردین نشر شده بود، خانم پولمن در کتاب «بازیهای جنگ: داستان کمکهای بلاعوض و جنگ در زمان معاصر[ii]» مدعی است که بشردوستی امروز مثل رسانه و جنگ یک صنعت بزرگ و پردرامد شده و بین این سه صنعت، اتحاد نامقدسی شکل گرفته است. خانم پولمن معتقد است که کمکهای بشردوستانه بعد از فروپاشی شوروی و پایان جنگ سرد، رشد چشمگیری کرده است. زمانی که جنگهای نیابتی شوروی، ایالات متحده و ناتو در آفریقا و آسیا جریان داشت، دسترسی انجوها به مناطق جنگی بسیار سخت بود. اما پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، مناطق جنگزده به حوزه تجارت سازمانهای خیریه بدل شد و صنعت کمکهای بشردوستانه بهشدت رشد کرد.
خانم پالمن حضور انجوها را در سه جنگ کامبوج، یوگوسلاویا و افغانستان مقایسه کرده و نوشته است که در سال ۱۹۸۰ وقتی جنگ کامبوج جریان داشت، حدود ۴۰ سازمان غیردولتی بینالمللی مشغول رسیدهگی به امور پناهندهگان آن کشور بودند. زمانی که در دهه ۱۹۹۰ جنگ یوگوسلاویا رخ داد، تعداد ۲۵۰ انجو مشغول رسیدهگی به امور پناهندهگان در آن کشور بودند. حدود یک دهه بعد از آن وقتی امریکا و متحدانش به افغانستان حمله کردند، صنعت انجو و کمکهای بشردوستانه بسیار توسعه یافته بود و در سال ۲۰۰۴ در افغانستان دو هزار و ۵۰۰ انجو فعالیت داشتند.
خانم پالمن با اشاره به تجارب کشورهای جنگزده مینویسد که کمکهای بشردوستانه به طولانی شدن جنگ کمک میکند. در دارفور و اتوپیا کمکهای بشردوستانه به جای نجات قربانیان نسلکشی، بیشتر به دست عاملان کشتار میرسید و آنان را برای ادامه جنگ و کشتار تجهیز میکرد.
در آن سالها، در اتیوپی جنگسالاران قبیله هوتو اعضای قبیله دیگری را که توتسی نام دارد، بهشکل بسیار فجیع و دستهجمعی کشتند؛ ولی بیشترین کمکهای بشردوستانه به مهاجرانی اختصاص یافته بود که مربوط به قبیله حاکم (هوتو) بودند و در کمپهای کشورهای همسایه به سر میبردند. خانوادهها و بازماندهگان قربانیان توتسی که در داخل کشور از تیغ جنگسالاران زنده مانده بودند، به فراموشی سپرده شده بودند. در واقع انجوها مشغول کار پردرامد کمکرسانی بودند و آسانترین و دردسترسترین جای مصرف کمکها، کمپهای مهاجران بود، نه مزارع و روستاهای ویران داخل اتیوپی.
همانطوری که کمپهای مهاجران افغان در پاکستان منبع تربیت جنگجویان بود، در اتیوپی نیز تندروان هوتو از کمپهای یواناچسیآر برای سربازگیری و تقویت نیروی سرکوبشان استفاده میکردند. به نقل از خانم پالمن، اگر مساعدتهای بشردوستانه و تجارت انجوها نبود، هوتوها قادر به ادامه کشتار قومی و نسلکشی نبودند و بسیار زودتر جنگ فروکش میکرد.
مساعدتهای بشردوستانه مبالغ بسیار کلانی را در محیط ناامن میریزد و نیروهای شورشی از راههای گوناگون به این منابع سرشار دست پیدا میکنند:
۱) از آنجایی که نیروهای شورشی و جنگجویان قادر به تهدید انجوها هستند، پرسونل نهادهای کمکرسانی برای حفظ جان خود مجبورند از منبع کمکها به شورشیان باج دهند. این باجدهی در افغانستان منبع بسیار مهم درامد سازمانهای تروریستی و گروههای تبهکار بوده است.
۲) نیروهای شورشی بخشهایی از مسیر تدارک کمکها را در اختیار دارند و با وضع مالیات از یکسو مانع جریان کمکها نمیشوند تا چشمه رایگان جاری باشد و از سوی دیگر مبلغ مالیات (عشر، سهم و باج) را طبق میل خود هرجا و هر وقت لازم دیدند، افزایش میدهند و گاه حتا محمولهها و مبالغ ارسالی انجوها را ضبط میکنند.
۳) نیروهای ذینفع در جنگ، در صنعت کمکهای بشردوستانه وارد میشوند و سازمانهای کمکرسانی تشکیل داده با جعل، دزدی و صحنهسازی مبالغ بزرگی را غارت کرده تفنگ، بمب، راکت و مواد انفجاری میخرند. در وضعیت کنونی طالبان میتوانند با استفاده از پولی که از منبع کمکهای بشردوستانه دریافت میکنند، معاش کارمندان و جنگجویانی را بپردازند که زنان و مردان معترض را شکنجه میکنند، مکتبها را میبندند و آزادیهای مدنی را هر روز محدودتر میسازند.
با توجه به این واقعیتها، اگر در افغانستان حکومت ملی تشکیل نشود و کارهای بنیادی برای رشد اقتصاد انجام نگیرد، وابستهگی کشور به کمکها موجب شورشها و جنگهای تازه خواهد شد. در درون نیروهای طالبان و مخالفان آن گروه افراد و محافل قدرتمند هستند که با اتکا بر صنعت کمکهای بشردوستانه، میتوانند چالشهای تازه خلق کنند. در گروه طالبان ظرفیت ظهور باندها و گروههای جنگافروزی وجود دارد که آجندای طیف حاکم آن گروه را به چالش بکشند و در برابر هر گونه تلاش برای ایجاد حکومتی که منافع آن افراد و طیفهای زورمند را به خطر اندازد، بایستند.
رقابت بین انجوها نیز منبع مهمی برای ضیاع این منابع است. انجوها مثل شرکتهای تجاری در بازار کمکرسانی درگیر رقابتاند و برای گرفتن پروژه و توسعه فعالیتهایشان لابی میکنند، باج میدهند و دست به جعلکاری میزنند. ۲ هزار و ۵۰۰ انجویی که در سال ۲۰۰۴ در افغانستان فعالیت میکردهاند، نیروی بزرگی بوده و چنانچه دیدیم، دولت وقت در برابر این نیرو بسیار کوچک و ناتوان بود. بازار اقتصاد و تجارت غیرانجویی افغانستان نیز در برابر انجوها بسیار کوچک و ناتوان بود. رقابت و قدرت لابیگری انجوها بر سیاستگذاریهای دولتی نیز اثرگذار است. درگیری آقای بشردوست، وزیر پلان در اوایل حکومت کرزی با انجوها، مثال خوبی از قدرت این سازمانها است که رهبری وزارت پلان را مجبور به ترک وظیفه کرده بود.
از جهت انحصار بازار کمکها نیز انجوها و نهادهای کمکرسانی شباهت به شرکتهای تجاری دارند. طبق مطالعهای که در ماه می ۲۰۱۸ از سوی مرکز توسعه جهانی (سیجیدی) نشر شده است، در سال ۲۰۱۷ مبلغ ۱۹٫۷ میلیارد دالر برای کمکهای بشردوستانه تخصیص یافته بود و دو سوم این مبلغ، یعنی ۱۲٫۵ میلیارد دالر، در اختیار نهادهای سازمان ملل قرار گرفته و ۱۰٫۵ میلیارد از این مبلغ صرفاً به WFP، UNHCR و یونیسف پرداخته شده بود[iii].
در واقع این سه سازمان اخیر، نقش غولهای بازار کمکهای بشردوستانه را بازی میکنند. در چندین دهه گذشته وضعیت به همین منوال بوده است و علیرغم آنکه از ۲۰۰۲ تا ۲۰۱۸ مبلغ کمکهای بشردوستانه چهارچند افزایش یافته، سهم سازمانهای اصلی از این کمکها تغییر چندانی نکرده است. در راس تمام این نهادها، برنامه خوراکه جهان (WFP) قرار دارد که حداقل سه چهارم مساعدتها را دریافت میکند.
ه: آیا کمکهای بشردوستانه متوقف شود؟
فعلاً در افغانستان خلایی خلق شده است که جز انجوها و کمکهای بشردوستانه، هیچ نیرویی نمیتواند آن را پر کند. اقتصاد فروپاشیده است و دولت مشروع وجود ندارد. خشکسالی، بیجاشدهگی و مهاجرت نیز فشارهای مضاعف بر جامعه وارد کرده است. در چنین شرایطی، کمکهای بشردوستانه تنها اتکای گرسنهگان است. اما درسی که باید بیاموزیم، این است که استقلال از کمکهای خارجی، چه دولتی و چه انجویی، مساله حیاتی برای صلح و رفاه افغانستان است. بدون این استقلال، صلح دایمی و رفاه به دست نخواهد آمد و ملت از شر زورمندانی که از منابعی جز مردم و عواید داخلی، تمویل میشوند، رهایی نخواهد یافت.
خانم پولمن در کتاب خود تصویری از کابل سالهای رونق انجوسالاری میدهد که در آن ساکنان فقیر و کارکنان خارجی کمکهای بشردوستانه در دو جهان متفاوت زندهگی میکردند. کسانی که باید کمکهای بشردوستانه را دریافت میکردند و کمکها ظاهراً برای نجات آنان به جریان افتاده بود، نان شب نداشتند، اما کارکنان انجوها در مهمانخانههای مجلل تا گلو غرق در اسراف و لذت، زندهگی میکردند.
خارج از کابل، در ولایتهای دورافتاده کمکها در چندین مرحله دستبهدست شده، آخر از گاو، تنها غدودش به مردم میرسید. کمکها بدون نظارت و سرپرستی حداقلی در ولایات جریان مییافت، زیرا تهدید طالبان و متنفذان محلی باعث شده بود که این کمکها واگذار شود و طبق میل زورمندان محل به مصرف برسد و در واقع حیفومیل گردد. خانم پولمن مینویسد که «مساعدتهای بدون نظارت، زمینهساز دزدی و فساد» میشد و مردم را از حکومت ـ آن زمان حکومت کرزی ـ ناراضی ساخته و باعث تقویت طالبان میشد.
وقتی پول کمکها نارضایتی مردم را افزایش میداد و طالبان را تقویت میکرد، جنگ وسعت میگرفت و نیروهای خارجی و شرکتهای خصوصی امنیتی بیشتری وارد میدان میشدند و در واقع آتش جنگ را شعلهورتر ساخته، صلح و امنیت بیش از پیش با خطر مواجه میشد. اینگونه بود که کمکهای بشردوستانه، نیروهای خارجی، حاکمان فاسد و شورشیان دستبهدست هم داده مانع تحقق صلح و رفاه شدند.
اکنون نیز کمکهای بشردوستانه اگرچه تنها منبع فوری برای نجات گرسنهگان است، اما مثل تریاک باعث خلق بازار سیاه و تحلیل نیروی ملت در کسب استقلال اقتصادی میشود. برای آنکه درد جانکاه را تاب نداریم، مجبوریم پُکی از این تریاک بزنیم؛ اما به همدیگر گوشزد کنیم و یاد ما نرود که این پولهای رایگان بسیار پرهزینه است.
[i] https://www.undp.org/press-releases/97-percent-afghans-could-plunge-poverty-mid-2022-says-undp
[ii] War Games: the Story of Aid and War in Modern Times,
[iii] Rethinking the Humanitarian Business Model, CGR Brief, May 2018