طبلهای میانتهی
سقوط نظام جمهوریت و بازگشت دوباره طالبان به قدرت، ذهن بسیاری از مردم کشور را به این پرسش مهم مشغول کرده است که چه فرد یا افرادی مسوول وضعیت کنونی هستند و کشور را به چنین حالتی رساندند.
شاید بخش بزرگی از مردم افغانستان عقیده داشته باشند که شخص محمداشرف غنی، رییس جمهور پیشین، عامل اصلی این وضعیت است و خروج او از کشور سبب سقوط نظام جمهوریت و بازگشت دوباره طالبان شد؛ اما در کنار رییس جمهور پیشین افراد دیگری هم هستند که سبب رسیدن کشور به این مرحله شدند.
با نگاهی گذرا به دو دهه اخیر کشور، متوجه میشویم که دسته خاصی از افراد به نامهای «رهبر حزب» و «بزرگ قوم» از سفره یکی از فقیرترین کشورهای جهان به نان و نوا رسیدند و پولهای هنگفت و باورنکردنی به جیب زدند.
فعالیت این افراد تنها در جمعآوری پولهای هنگفت و پر کردن حسابهای بانکیشان در کشورهای عربی و غربی خلاصی نمیشود؛ آنها عملاً بخشهای مهم حکومت را قبضه کرده بودند و پستهای کلیدی را از ولایت گرفته تا وزارت و سفارت میان چهرههای نزدیک به خود تقسیم کرده بودند.
تصور بخش بزرگی از مردم این است که حامد کرزی، رییس جمهور پیشین، در زمان حکومت خود به این افراد با روشهای گوناگون «باج» داد تا حمایت آنها را به دست آورد و بدون دغدغه حکومت کند. باجهای کرزی شامل دادن پستهای حکومتی، محافظان مسلح، موترهای زرهی و پول نقد بود.
این دسته معدود از افراد طی دو دهه اخیر با نامهایی مانند رهبر حزب، بزرگ قوم، شخصیت بانفوذ، شخصیت ملی، چهره سیاسی، فرمانده ارشد نظامی و… از جیب مردم خود را فربه کردند و هرچه خواستند و توانستند از سفره بزرگی که در افغانستان پهن شده بود، خوردند و بردند.
توجیه هواداران این افراد چنین بود که آنها با توجه به نفوذ مردمی و تجربهای که از سالها جنگ مسلحانه دارند، در هنگام خطر از کشور دفاع خواهند کرد و حکومت موظف است برایشان هرچه در توان دارد از جیب مردم بریز و بپاش کند.
آماری که برخی مقامهای حکومت پیشین ارایه میکنند، نشان میدهد که در نظام جمهوریت میلیونها افغانی تنها برای تأمین امنیت، پرداخت معاش محافظان مسلح و مصارف دیگر رهبران احزاب و بزرگان اقوام از بودجه حکومت مصرف میشد.
با اینهمه وقتی نیاز بود رهبران احزاب، فرماندهان ارشد نظامی و بزرگان قوم برای دفاع از جمهوریت وارد میدان شوند، چه شد؟ رهبران، فرماندهان و بزرگانی که چندین لقب با نامهایشان یدک میکشیدند، پا به فرار گذاشتند و مردم را در میان معرکه رها کردند.
حضور برخی مشاوران چاپلوس در کنار رهبران و بزرگان سیاسی سبب شده بود که آنها تصور کنند علامه دهر هستند و مردم همیشه برای تملق و بیان خوبیهایشان، دربار رهبران را ترک نمیکنند؛ اما سقوط جمهوریت اوضاع را دگرگون کرد.
جوانان و تحصیلکردهگان شاید به دو دلیل اساسی پیرامون رهبران احزاب و بزرگان قوم گرد آمده بودند؛ دستهای تلاش داشتند منصبهای حکومتی بگیرند و دسته دیگر برای حفظ منصبهای حکومتی مجبور بودند در دربار رهبران بمانند و خود را منصوب به آنها بدانند.
عدهای از جوانان هم با انگیزههای قومی به دربار رهبران احزاب و بزرگان قومی پناه برده بودند. چنانکه به نظر میرسد خود رهبران هم از این حالت بدشان نمیآمد و گاه با تحریک احساسات قومی جوانان خود را حامی و ناجی قوم معرفی میکردند تا افراد بیشتری جذب کنند.
واقعیت انکارناپذیر این است که بخش بزرگی از پستهای مهم حکومتی بهویژه سفارتهای افغانستان در کشورهای متعدد میان اقوام و دوستان رهبران احزاب تقسیم شده بود و بسیار بودند جوانان متخصص و تحصیلکرده که حقشان را نزدیکان رهبران تلف میکردند.
شاید تصور رهبران احزاب این بود که سفره جمهوریت تا ابد هموار میماند و آنها میتوانند با گذشت هرسال تجارت خود را گسترش دهند و بر تعداد قصرهای مجلل خود در شهرهای بزرگ جهان بیفزایند و حسابهای بانکی خود را پرتر کنند.
از هرات گرفته تا بلخ و بدخشان و از قندهار گرفته تا پنجشیر و ننگرهار، این رهبران احزاب و بزرگان قوم بودند که با صدها محافظ مسلح، قصرهای بزرگ و مجلل، موترهای زرهی و پولهای بادآورده جولان میدادند و کسی جلودارشان نبود.
هواداران بزرگان قومی و رهبران پوشالی لقبهای گوناگون را برای آنها انتخاب کرده بودند. یکی را «امپراتور شمال» میگفتند و دیگری را «پادشاه صاحب»، یکی نامش «مرد نبرد» بود و دیگری «پیر پولادین سنگر»، یکی «ناجی سرزمین» و دیگری «مرد مقاومت».
مردم یادشان نمیرود که این دسته از افراد در زمان قدرتشان چه برو و بیایی داشتند و عکسهای بزرگ آنها در شهرها و حتا ادارات دولتی نصب شده بود و «لشکریان فیسبوکی» با حسابهای کاربری جعلی در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی مدحشان میکردند.
رهبران احزاب و فرماندهان نظامی خود را مرد میدان نبرد معرفی میکردند و مدعی بودند که حاضرند در هنگام خطر سینه سپر کرده و از مردم و مملکت دفاع کنند، اما نتوانستند با آنهمه «پوف و لاف» حتا چند روز در برابر طالبان مقاومت کنند.
مردم هنوز یادشان است که فرماندهان ارشد نظامی و رهبران احزاب چند روز پیش از سقوط نظام جمهوریت در چهار گوشه کشور چگونه رجزخوانی میکردند و از مقاومت و ایستادهگی در برابر طالبان سخن میگفتند، اما حتا نتوانستند از داراییها، جایدادها و قصرهای مجللشان دفاع کنند.
تاریخ فراموش نخواهد کرد که احزاب تکقومی و سیاستمداران «غیرمردمی و غیرمنتخب» چه بر سر این کشور آوردند. یکی از عوامل ظهور طالبان، جنگهای داخلی احزاب سیاسی برای قدرت بود و یکی از عوامل بازگشت دوباره طالبان هم اختلافها و رقابت شدید همین حزبها است.
شرمآور است که رهبران بزرگ دیروز در قصرهای مجلل خود در کشورهای گوناگون بدبختی مردم را از شبکههای اجتماعی تماشا میکنند و با موبایلهای گرانقیمتشان در فیسبوک علیه طالبان اعلامیه میدهند و مردم را به مقاومت فرا میخوانند.
شاید بیراه نباشد اگر رهبران ارشد و فرماندهان بزرگ دیروز را با لقبهایشان به «طبل میانتهی» تشبیه کنیم که تنها صدای بلند داشت و درون آن کاملاً تهی بود. بیدهای فرسودهای که با یک باد کوچک لرزیدند و مردم را با دنیایی از مشکلات رها کردند و رفتند.