مردم فراموش شده‌اند

آن‌چه در افغانستان اتفاق افتاد، به معنای واقعی کلمه یک فروپاشی بود. ابعاد و تأثیرات این فروپاشی، با گذشت هر روز روشن و روشن‌تر می‌شود. فقر بیداد می‌کند، وضعیت امنیتی آشفته است، مهاجرت در همه سطوح جامعه ادامه دارد، نظام صحی از کارایی افتاده و چشم‌انداز آینده تیره‌ و تار است. عمق این فاجعه را همه‌روزه مردم با پوست و استخوان‌شان حس می‌کنند. آن‌چه اتفاق افتاد، در حقیقت همان انقطاع و تکرار فاجعه‌بار تاریخ بود که در روزها و ماه‌های قبل از سقوط کابل، از آن هشدار داده می‌شد.

این در حالی است که طالبان به جای رسیده‌گی به مشکلات مردم و جلوگیری از فجایع احتمالی، هم‌چنان در احساس پیروزی غرق‌اند، رژه نظامی برگزار می‌کنند، تجهیزات نظامی به ‌جا مانده از نیروهای امریکایی و ارتش پیشین افغانستان را به نمایش می‌گذارند و ختم جنگ را تبلیغ می‌کنند. در عمل اما وضعیت عمومی جامعه آشفته است. مردم در خانه نانی برای خوردن و در بیرون تضمینی برای امنیت جان‌شان ندارند. در خانه گرسنه‌گی جان می‌گیرد و در بیرون رویدادهای جنایی و حملات تروریستی. در کنار فقر و ناامنی، ده‌ها مشکل عمده و اساسی دیگر، زنده‌گی مردم افغانستان را تهدید می‌کند. این مشکلات، جدی و بنیادبرانداز است. همین اکنون، زنان و دختران، یک سال از کار و تحصیل عقب مانده‌اند و معلوم نیست در آینده با چه سرنوشتی مواجه خواهند شد. پیامد دوری زنان از کار و تحصیل، فاجعه‌بار خواهد بود. بدون شک، این چالش، فقر را جدی‌تر و خانواده‌ها را گرسنه‌تر خواهد ساخت.

با وجود این چالش‌ها و فجایع احتمالی، حکومت سرپرست طالبان اقدامی برای حل این موارد روی دست نگرفته است. زمینه برای ازسرگیری کمک‌های جامعه جهانی و نهادهای امدادرسان بین‌المللی نامساعد است. کشورها نتوانسته‌اند با ساختار تازه‌کار طالبان تعیین تکلیف کنند و در داخل نیز اقدامی برای کم‌تر کردن فقر و رنج مردم نشده است. مردم از این‌که در برابر هیولای فقر و تهدیدات تروریستی به حال خود رها شده‌اند، بسیار ناامید و دل‌شکسته‌اند. مرگ رویاها و امیدها، رنج مضاعفی است که این روزها به جان مردم افغانستان افتاده است.

حکومت سرپرست طالبان، نباید زنده‌گی مردم را با خواست‌های خود، گره بزند. مردم افغانستان، پس از دهه‌ها رنج و آواره‌گی، سزاوار زنده‌گی آرام و صلح‌آمیز‌ند. طالبان به‌عنوان جریانی که کنترل کشور را به دست دارند، باید برای ازسرگیری کمک‌های جامعه جهانی زمینه‌سازی کنند. با ادامه کمک‌های بین‌المللی، شدت فقر و گرسنه‌گی در جامعه کم‌تر می‌شود. اگر طالبان به ادامه این کمک‌ها زمینه ندهند، مسوول فجایعی خواهند بود که در آینده رخ خواهد داد.

در جهان، کشورهای زیادی در مقاطعی از تاریخ، درگیر بحران بوده‌اند. تنها در سطح منطقه، چندین کشور در دهه‌های گذشته درگیر کودتاها، انقلاب‌ها و تغییرات سیاسی شده‌اند. اما آن‌چه تجربه این کشورها را متفاوت‌تر از تجربه افغانستان می‌کند، حفظ نهادهای ملی، ادامه ارتباط جریان‌های پیروز با جهان و احترام آنان به آرای مردم است. در آن کشورها، پس از هر تغییر سیاسی، کودتا و حتا انقلاب، حاکمان جدید به نهادها، از جمله نهاد ارتش، به‌عنوان نهاد ملی نگریسته و برای بهبود وضعیت معیشتی مردم تلاش کرده‌اند. در افغانستان اما قصه فرق می‌کند. طبق معمول در این سرزمین، جریان‌های پیروز، نهادهای ملی را ویران کرده‌ و آن‌قدر غرق احساس پیروزی‌شان بوده‌‌ که مردم و حکومت‌داری را به باد فراموشی سپرده‌اند. بخشی از تجربه تلخ گذشته، تا همین اکنون تکرار شده است و اگر چاره‌ای برای برطرف کردن فقر روی دست گرفته نشود، این دور باطل به‌صورت کامل تکرار خواهد شد.