از رشد فزاینده فارغالتحصیلان تا بحران کارآفرینی در افغانستان
نگاه نو_ امروزه بحران اشتغال و بیکاری یکی از مسایل اساسی بسیاری از کشورها و مخصوصاً کشورهای در حال توسعه است. به نظر میرسد کمتر کشوری را بتوان یافت که بیکاری را به صفر و یا نزدیک به صفر رسانیده باشند. به باور جامعهشناسانِ مسایل اجتماعی و معضل بیکاری رابطه علتمعلولی با بسیاری از مشکلات و نابهنجاریهای دیگر از جمله گسترش فقر، گسترش بزهکاری و جرایم، خشونتهای خانوادهگی، اعتیاد، مهاجرت، حاشیهنشینی و سایر مسایل اجتماعی دارد. این بحران در کشورهای جنگزده و دارای اقتصادی ضعیف، مانند افغانستان بسیار عمیق و وسیع است. آمارها از منابع مختلف نشان میدهد که حدود ۴۰ درصد افراد واجد شرایط کار در افغانستان از بیکاری رنج میبرند. البته بهیاد داشته باشیم که به باور جامعهشناسانِ اقتصادی، بخش عمده از آمارهای ارائه شده از ارقام شاغلان درست نیست و باید آنها را در جمع بیکاران پنهان محاسبه کرد، زیرا اشتغال و کار بسیاریها، نه تنها هیچ ارزش افزودهای تولید نمیکند، بلکه ارزش کار آنها با هزینههای مصرفیشان نیز موازنه ندارد. برخی از اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک و جامعهشناسان برای رفع و یا کاهش این بحران یا معضل، نسخهی گسترش آموزش و تحصیلات را تجویز کرده بودند، نسخهای که حداقل در افغانستان خود به مسألهی جدیدی تبدیل شده است. بعد از سال ۲۰۰۱م آموزشهای رسمی با رشد فزاینده و چشمگیر همراه بوده است و هم اکنون ۳۸ دانشگاه/پوهنتون دولتی و بیش از۱۳۰ دانشگاه و مؤسسهی تحصیلات عالی خصوصی در افغانستان فعالیت دارند و گویا مصروف تربیت و پرورش نیروهای متخصص انسانیاند. اما این کشور در رتبهبندی جهانی شاخص توسعه انسانی رتبه(۱۶۸) را به خود اختصاص داده و نظر به گزارش یونسکو افغانستان بیسوادترین کشور دنیا است. در این روزها شاهد فراغت هزاران دانشآموختهی دانشگاهها و موسسات عالی و نیمهعالی هستیم. به همین شکل از تمام دانشگاهها و مؤسسات نیمهعالی دولتی و خصوصی سالانه بیش از یک صدهزار نفر فارغالتحصیل میشوند. رشد فزاینده فارغالتحصیلان در نبود فضای کار و اشتغال، صف بیکاران را طویلتر میسازد. جمعیتی که کموبیش ۱۶ سال از اقتصاد جامعه و دولت مصرف کردهاند، همه به نحوی از حکومت کار میخواهند. تعداد زیادی از فارغالتحصیلان در سالهای اخیر به نسبت بیکاری و احساس بیعدالتی اجتماعی دست به مهاجرت زدهاند. نیروهای جوان و آماده به کاری که پولهای هنگفتی بالایشان سرمایهگذاری شده بود، مفت و رایگان در اختیار دستگاههای تولیدی کشورهای دیگر قرار گرفتند. به این نوع مهاجرتها فرار مغزها یا مهاجرتهای ناشی از محرومیت نیز گفته میشود. سوال اصلی این است که چرا کارآفرین و کارآفرینی نداریم؟ چرا آموزشگاههای عالی ما ظرفیت و هدف تربیت کارآفرینها و کارآفرینی را ندارند؟ چرا دولت به اشتغالزایی توجه و برنامهای ندارد؟ برای پاسخ به این سوال لازم است نخست کارآفرینی را به صورت فشرده به بحث بگذارم، زیرا این اصطلاح حتا در حوزه دانشگاهیمان هنوز مصطلح نشده و یک مفهوم جدید است. واژه کارآفرینی ریشه فرانسوی دارد که به معنای متعهدشدن است که به انگلیسی به معنای فرایند خلق ارزش جدید (مادی یا معنایی) از طریق یک تلاش متعهدانه با در نظر گرفتن ریسکهای ناشی از آن اطلاق میشود. هر چند این واژه مورد توجه اقتصاددانان از قرن ۱۶ میلادی بوده است، اما اولین بار درقرن۱۹، ژان باتیست سی، مفهوم کارآفرینی را به معنای امروزیاش به کار برد. در نظر او این مفهوم معادل خلق ارزش بود که همانا فعالیت اقتصادی در راستای خلق ارزش باشد. یعنی کارآفرین با انتقال منابع اقتصادی، سطحی تولید را بالا ببرد. نظریهپردازان مکتب اتریشی به ویژه شومپیتر به نقش بارز کارآفرینان در خلق پویایی اقتصادی و چرخش چرخههای اقتصادی تأکید دارند. از نظر اینان، کارآفرین با پیشبینی وقایع نامعلوم اقتصادی، قدرت ترکیب منابع، ریسکپذیری و کشف منابع میتوانند شرایط اقتصادی را بهبود دهند. ماکس وبر، جامعهشناس آلمانی، نیز سهم مهمی در اندیشهی کارآفرینی دارد. وی بیشتر به حک شدهگی این مفهوم در شرایط ارزشی و اجتماعی جامعه توجه دارد. مباحث و مفاهیمی چون انسان کاریزماتیک، نمونه آرمانی و منظومه حککننده فرهنگی و اجتماعی نشانگر تفکرات او در حیطه کارآفرینی است. با توجه به بحث کارآفرینی، کارآفرین کیست؟ کارآفرین کسی است که سازماندهی، مدیریت و پذیرفتن خطرات یک فعالیت را به عهده میگیرد؛ به عبارت دیگر کارآفرین فردی نوآور یا توسعهگرا است که فرصتها را شناسایی کرده و آن را به ایدههای عملی تبدیل میکند. کوراتکو و هاجتس ویژهگیهای مشترک کارآفرینان مدرن را چنین برشمردهاند: تشخیص و بهرهگیری از فرصتها، دسترسی به منابع، خلاقیت، بینش، استقلال فکر، سختکوشی، خوشبینی، نوآوری، ریسکپذیری و رهبری. نقش کارآفرین را در توسعه اقتصادی- اجتماعی چنین برشمردهاند: جلوگیری از پساندازهای بیهدف و سرگرانی عمومی، موجب ایجاد اشتغال و کاهش بیکاری، سبب توسعهی متوازن، سبب تمرکز اقتصادی، سبب توزیع مجدد ثروت، سبب گردش منابع، مهارتها و سرمایههای بیاستفاده و سرگردان، سبب ارتقای کیفیت زندهگی، سبب رونق تجارت خارجی، سبب افزایش سود اجتماعی و افزایش میزان مالیات و همچنان سبب نوآوری و خلاقیت، ترکیب و بسیج منابع و گسترش امداد و تعاون اجتماعی میگردد.
در رویکرد اقتصاددانان کلاسیک و نئوکلاسیک، کنشگر اقتصادی با هویت و مقصد چون دنبالکننده سود و یا انباشت سرمایه شناخته میشود. ولی در جامعه معاصر یک کنشگر اقتصادی میباید «کارآفرین» نیز باشد. کارآفرینی و انسان کارآفرین به دنبال سود شخصی، زودگذر، صرفاً اقتصادی، صرفاً پولی و… نیست، بلکه از طریق بسیج و ترکیب کل منابع اقتصادی و غیراقتصادی در پی تولید، خلق ارزش، اشتغالزایی، نوآوری، کاستن بیکاری و گسترش تولیدات و امثال آن میباشد. ویژهگی اجتماعی کارآفرینان را چنین برشمردهاند:
۱- دارای عاملیت اجتماعیاند؛ با شناخت سرمایههای اقتصادی و اجتماعی در پی سود شخصی و جامعهای است.
۲- دارای قدرت ترکیب و منابع و توان بسیجکنندهگی اند؛ تمام سرمایههای مادی و غیرمادی را ترکیب و با پیشبینی و ریسکپذیری به دنبال خلق فرصتهای تازه، منابع و امکانات برای جامعه اند.
۳- جامعه دارای بسترمندی و شرایط مساعد است؛ کارآفرین در ساختارها و بسترهای اجتماعی-فرهنگی حک شده و فضای اجتماعی اجازه خلق فرصتها، نوآوریها را داده و مسببان آن را تشویق میکند.
با توجه به مباحث ارائه شده درباره کارآفرینی، دیده میشود که افغانستان به شدت با بحران کارآفرینی و فقدان کنشگران کارآفرین، مواجه است. ممکن در بعضی جاها تعدادی کارآفرین داشته باشیم، ولی واقعیت مسلم این است که بخشی از متغیرهای رکود و تورم اقتصادی، افزایش بزهکاری و جرایم، افزایش خشونتها، افزایش معتادان و مهاجرتهای جمعی جوانان تحت تاثیر بیکاری و فقدان کارآفرینی است. اکثر قریب به اتفاق همه فارغالتحصیلان آموزشهای عالی منتظر استخدامهای دولتیاند، در حالی که دولت به هیچ وجه و در هیچ کشور دنیا ظرفیت جذب همه تحصیلیافتهگان را ندارد. با توجه به مباحث نظریهپردازان کارآفرینی، حداقل سه دسته متغیّرها برای کارآفرینی و ظهور کارآفرینها در جامعه ضروری ست: یکم؛ استعداد، قوه طبیعی خلاقیت و نوآوری خدا دادی که فردی تلقی میشود. این شرطی از کارآفرینی ممکن در گروههای مختلف اجتماعی جامعه افغانستان به وفور پیدا شود. دوم؛ آموزشها و کسب مهارتهای کارآفرینی که از طریق سازمانهای آموزشی و مسلکی باید رواج داده شود. آن چیزی که نهاد آموزش و پرورش افغانستان منحیث کل کارآفرینی را پرورش و آماده نمیکند. روحیه و فضای کلی نهادهای آموزشی هم در سطح معارف و هم درسطح تحصیلات عالی و نیمهعالی، فضا و دغدغهی کارآفرینی نیست. فقدان مهارتها و آموزشهای کارآفرینی در مواد و متون درسی، عدم تشویق کارآفرینی در ساختارها و کریکولم درسی، ایرادات در سواد مسلکی استادان، فقدان دروس و برنامههای عملی و موارد مشابه دیگر، همه موانع کارآفرینی و تربیت کارآفرین دانسته میشود. سوم؛ بستر و شرایط نامساعد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ست. کارآفرینی فضا و بستر مناسب و مساعد اجتماعی میطلبد. جامعهای که از کارآفرینی استقبال و کارآفرینی را تشویق و احترام بگذارد؛ جامعهای که به نوآوریها، خلاقیتها و ایدههای جدید ارج گذاشته و زمینه تحقق عملی آن را مساعد کند. در اینجا حکومت منحیث نماینده جامعه، بیش از همه مسوولیت دارد. حکومت باید برای رشد و توسعه جامعه و برای کاهش مسایل و نابهنجاریهای اجتماعی راهی بهتر از کارآفرینی، اشتغالزایی و رفع بیکاریها ندارد. با توسعهی کارآفرینی و اشتغالیابی برای افراد بیکار بخشی عمده از معضلات و نابسامانیهای فعلی از جمله جنگ کاهش خواهد یافت. به امید آن روز!
یادداشت: مبحث کارآفرینی از کتاب درآمدی بر جامعهشناسی اقتصادی، دکتر منوچهر علینژاد، اقتباس گردیده است.