دور دوم یا حکومت مشارکتی؟
نگاه نو_ از سخنان نامزدان انتخابات ریاست جمهوری برمیآید که دیگر ارادهی کار مشترک با همدیگر را ندارند. هر دو نامزد پیشتاز حضور در یک حکومت مشارکتی را در رجزخوانیهایشان نوعی بیحیثیتی میخوانند. آقای محمداشرف غنی میگوید که دستهی انتخاباتی او بر مبنای تصمیم ساخته شده است، نه تقسیم. داکتر عبدالله هم پیوسته تأکید میکند که دیگر به راه سال ۲۰۱۴ نمیرود. روشن است که رجزخوانی سیاستمداران در افغانستان با عملکردشان فاصله دارد. وساطت قدرتهای خارجی در این دیار سبب شده است نیروهایی که با هم دشمن بودند، در کنار یکدیگر قرار بگیرند. سیاستمداران هم به قدر کافی آگاهی تاریخی و سیاسی دارند و میدانند که بحرانی ساختن وضعیت در نهایت به سود هیچ کسی نیست. همین داکتر محمداشرف غنی در کمپینهای انتخابات سال ۲۰۱۴ میگفت که حکومت را به شرکت سهامی بدل نخواهد کرد و داکتر عبدالله هم میگفت که اگر قطعهقطعه شود، به زعامت آقای غنی مشروعیت نمیدهد، ولی دیده شد که پس از میانجیگری ایالات متحده حکومت وحدت ملی که نوعی حکومت مشارکتی است، ساخته شد. روشن است حکومتی که متشکل از جناحهای متضاد و دارای افکار متفاوت باشد، موفق نیست، ولی از منازعه جلوگیری میکند. همهی دستههای انتخاباتی میدانند که در نبود یک توافق سیاسی، به تنهایی نمیتوانند کل کشور را اداره کنند.
بازیگر مهم دیگر سیاست این دیار کشورهایی هستند که در مناسبات قدرت افغانستان نفوذ متعارف و نامتعارف دارند. کشورهایی که برای نظم سیاسی کنونی هزینهی مالی و امنیتی میپردازند، روشن است که تا سرحد یک بازیگر تعیینکننده صاحب نقش میشوند.
بازیگر مهم دیگر سیاست این دیار کشورهایی هستند که در مناسبات قدرت افغانستان نفوذ متعارف و نامتعارف دارند. کشورهایی که برای نظم سیاسی کنونی هزینهی مالی و امنیتی میپردازند، روشن است که تا سرحد یک بازیگر تعیینکننده صاحب نقش میشوند. قدرتهای خارجی صاحب نفوذ در مناسبات قدرت افغانستان به نحوی در بنبست انتخاباتی هم میانجیگری میکنند. میانجیگری آنان در رفتن پروندهی انتخابات ریاست جمهوری به میز کمیسیون شکایات انتخاباتی بیتأثیر نبود. بدون میانجیگری آنان دستهی انتخاباتی داکتر عبدالله به تکمیل روند بازشماری هم رای نمیداد. انتظار میرود که میانجیگری قدرتهای بیرونی بازهم یک توافق سیاسی را به صورت اعلام شده یا اعلام نشده شکل دهد.
هواداران دستههای انتخاباتی به این باور اند که نتیجهی قطعی باید از درون انتخابات بیرون شود و کشورهای کمککننده هم از موضع آنان حمایت کنند. مثلاً دستهی انتخاباتی محمداشرف غنی به این باور است که کمیسیون مستقل انتخابات بخشی از آرای این دستهی انتخاباتی را باطل کرده است و باید کمیسیون شکایات انتخاباتی آن را اعاده کند و کشورهای کمککننده هم در کنار این دسته قرار داشته باشند. دستهی انتخاباتی داکتر عبدالله به این عقیده است که کمیسیون مستقل انتخابات جانبدارانه عمل کرده است و ۳۰۰ هزار رای جنجالی را اعتبار داده است. هواداران دستهی انتخاباتی داکتر عبدالله از جامعهی جهانی انتظار دارند که در کنار آنان بایستند. این امر نشاندهندهی آن است که نظام انتخاباتی افغانستان نقص دارد و نمیتواند باخت نامزد بازنده را اثبات کند. در کنار این مشکل، نگاه کشورهای کمککننده به دموکراسی نظم سیاسی پس از بن، ابزاری بوده است.
از نظر بسیاری از محافل بیرونی دموکراسی افغانستان ابزاری است برای نگهداشتن ثبات شکننده و جلوگیری از برگشت سیاستمداران به میدان نبرد. دموکراسی پس از سقوط طالبان، حاصل یک تعامل خودجوش درونی نبود. این دموکراسی را مبارزهی جنبشهای اجتماعی دموکراسیخواه به وجود نیاورد، بلکه حاصل توافق پایان منازعه در نشست بن بود. این طور نبود که افغانستان شبیه کشورهای اروپای شرقی از یک دیکتاتوری به دموکراسی گذار کرده باشد. مقاومت ضد طالبان تهدید موجودیتی برای امارت ملا محمدعمر نبود. این مقاومت تلفات زیادی به گروه طالبان وارد کرده بود، اما بنبست نظامی قبل از سال ۲۰۰۱، برای این گروه آنقدر آزاردهنده نبود که موجودیت حکومت آنان را به خطر بیندازد. مداخله نظامی ایالات متحده پس از ۱۱ سپتامبر اوضاع را به سود نیروهای ضد طالبان مسیر داد. این امر نشاندهندهی آن است که افغانستان حتا در میان کشورهای درگیر جنگ هم نمونهی منحصر به فرد است. دموکراسی افغانستان از همان آغاز از نظر بسیاریها ابزاری است برای دور نگهداشتن نیروهای سیاسی از میدان نبرد، نه چیزی بیشتر از آن. البته امید همه به این است که این دموکراسی با گذشت زمان بالآخره به حدی تقویت شود که بتواند منازعهی قدرت را حل کند.
سیاستمداران هم میدانند که در صورت موجودیت یک ثبات نسبی سیاسی، چه در قالب یک حکومت مشارکتی و چه به یک شکل دیگر، حمایت جهانی، کمکهای خارجی و موجودیت نهاد دولت دوام میکند و سود این وضعیت بیشتر از جنگ و خونریزی است. بنابراین احتمال آن هست که رهبران حکومت وحدت ملی یا مؤتلفان آنان با میانجیگریها به تفاهم برسند. واقعیت این است که اگر انتخابات به دور دوم هم برود، باز هم همین داستان تکرار میشود. کمیسیون مستقل انتخابات که قادر به اثبات باخت و برد نامزدان برنده و بازنده به لحاظ تخنیکی نیست و قناعت همه را فراهم کرده نمیتواند، به هیچ وجه قادر نخواهد بود که در صورت رفتن انتخابات به دور دوم، انتخاباتی با حداقل نقص برگزار کند. بنابراین در فاصلهی بین صدور حکم از سوی کمیسیون شکایات انتخاباتی و اعلام نتایج نهایی، احتمال مذاکره و توافق سیاسی بین نامزدان و سیاستمداران وجود دارد.
مشکل دیگر این است که امریکاییها مشغول مذاکره با طالبان هستند و احتمال آن زیاد است که گفتوگوی امریکا و طالبان منجر به مذاکرات میانافغانی شود. در مذاکرات میانافغانی هم باید هیأتی ساخته شود که مورد توافق همهی طرفها باشد. اگر همهی طرفها روی انتخابات و حکومت آینده به توافق نرسند، روی هیأت مذاکرهکننده به توافق رسیده نمیتوانند. این واقعیتها ایجاب میکند که طرفهای اصلی بحران انتخاباتی با هم مذاکره کنند و روی یک راه حل سیاسی برای این مشکل به توافق برسند. اگر تقابل بیشتر شود و بحران به مرحلهی غیر قابل برگشت برسد، خطری که افغانستان را تهدید میکند این است که نیروهای ناتو به صورت فوری خارج شوند، کمکها متوقف شود و دههی هفتاد تکرار شود.