کودتای شهزادهی سرخ
نگاه نو_ کودتای ۲۶ سرطان سال ۱۳۵۲ نتیجهی جنگ قدرت درونخاندانی بود. منازعهی قدرت در درون خاندان سلطنتی به هیچ وجه بیسابقه نبود. پس از مرگ یا قتل هر پادشاه درانی، جانشینان بالقوهی او با هم درگیر میشدند و هر کسی که میتوانست دیگران را شکست دهد، روی تخت سلطنت کابل مینشست. حتا جانشینی تیمورشاه پسر احمدشاه درانی هم به صورت مسالمتآمیز صورت نگرفت. تنها مورد جانشینی بسیار مسالمتآمیز، روی کارآمدن امیر حبیبالله در سال ۱۹۰۱ بود. پس از مرگ امیر عبدالرحمان خان که از نظر افغانستانشناسان و مورخان، بنیانگذار دولت مدرن ویستفالیایی در این جغرافیا شناخته میشود، پسر او امیر حبیبالله خان بدون اینکه با مخالفت دیگر اعضای خاندان سلطنتی مواجه شود، به قدرت رسید. پس از قتل نادرشاه به دست عبدالخالق در سال ۱۹۳۳ هم مشکل جانشینی به وجود آمد، اما برادران پادشاه مقتول، تاج شاهی را بر سر محمد ظاهر نوجوان گذاشتند و قدرت را بین خود تقسیم کردند. این تقسیم درونخاندانی قدرت، مشکل را حل کرد، اما رقابتها در درون خاندان سلطنتی باقی ماند.
ناگفته نماند که به صورت تاریخی منازعهی قدرت در این دیار محدود به خاندان سلطنتی حاکم بود. غیر از خاندان سلطنتی حاکم هیچ نیرویی قصد گرفتن سلطنت را نمیکرد. به لحاظ تاریخی؛ سلطنت و حکومت شغل ویژهی خاندان سلطنتی تلقی میشد و دیگر نیروهای اجتماعی به منازعهی قدرت ورود نمیکردند. حتا در مواردی وقتی یک شهزاده یا امیر در مرکز قدرت از دست عموزادهگان و برادرانش شکست میخورد، به جای دیگر میآمد و سلطنتش را قایم میساخت. مثال روشن آن ظهیرالدین بابر بنیانگذار امپراطوری مغولی هند است. بابر در جنگ قدرت با عموزادهگانش در سمرقند شکست خورد، به بدخشان متواری شد، در آنجا یک لشکر بسیج کرد و به سمت کابل راه افتاد. او در اوایل قرن ۱۶ کابل را که در آن زمان توسط یکی از عموزادهگانش اداره میشد، تسخیر کرد و پس از آن موفق شد که تقریباً کل شمال شبهقارهی هند و تخت سلطنت دهلی را تصاحب کند. بابر اساس امپراطوری مغلها را در هند گذاشت که تا آمدن استعمار بر آن دیار مسلط بود. منظور این است که به لحاظ تاریخی سلطنت و حکومت در حوزهی آسیای میانه، هند و خراسان قدیم شغل انحصاری اعضای خاندان سلطنتی تلقی میشد. هر کسی که از منازعهی قدرت درون خاندانی پیروز به در میآمد، سلطنت خودش را میساخت و بر مبنای روایتهای مذهبی و فرهنگی حاکم بر این خطه، صاحب مشروعیت میشد.
جنگ قدرت در درون سلطنت کابل در زمان ظاهر شاه و کودتای داوودخان هم ادامهی منازعهی درون خاندانی قدرت بود، اما داوودخان در کودتا علیه سلطنت از نیرویی استفاده کرد که تازه در سیاست افغانستان به میان آمده بود. داوودخان از افسران نظامی و کادرهای غیر نظامی جنبش چپ در کودتا استفاده کرد. در منازعهی خاندانی قدرت در گذشته، شهزادهگان از نیروهای قبایلی، عالمان دینی و نخبهگان محلی برای سرکوب رقیبانشان استفاده میکردند. مثلاً جنگجویان قبیلهی یوسفزایی باری متحد شاهشجاع در جنگ با شاه محمود شدند. اما داوودخان این بار نه به عالمان دینی و رهبران جنگی قبایلی بلکه با اتکا بر افسران نظامی و کدرهای غیر نظامی چپ که تازه در میدان سیاست افغانستان به وجود آمده بودند، متحد شد و علیه سلطنت ظاهر شاه کودتا کرد. در درون جنبش چپ لنینیست کابل در آن زمان دو گرایش وجود داشت؛ یک گرایش طرفدار انقلاب قهری خشونتآمیز بود و گرایش دیگر به ضرورت همکاری با عناصر «مترقی» خاندان سلطنتی برای اصلاحات تدریجی و زمینهسازی برای «انقلاب اجتماعی» اعتقاد داشت. داوودخان به کمک افسران و کدرهایی کودتا کرد که طرفدار همکاری با «عناصر مترقی» خاندان سلطنتی بودند. بیشتر کدرهای پرچم حزب دموکراتیک خلق با داوودخان همکاری کردند. جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق به عنوان یک سازمان با داوودخان همکاری نکرد، اما اعضای آن به صورت انفرادی در این کودتا با داوودخان متحد شدند.
داوودخان پس از تصویب قانون اساسی سال ۱۳۴۳ از سمت نخستوزیری کنار زده شد. او که جاهطلبی سیاسی داشت، دوری از قدرت را برنتابید و در پی به چنگ آوردن دوبارهی آن بود. بر مبنای قانون اساسی سال ۱۳۴۳، هیچ یک از اعضای خاندان سلطنتی دیگر نمیتوانست که سمتهای اجرایی احراز کند. بر مبنای قانون اساسی ۱۳۴۳ باید انتخابات آزاد برای مجلس قانونگذار برگزار میشد، نخستوزیر از پارلمان رأی اعتماد میگرفت و نهاد سلطنت از حکومت جدا میشد. شاه در قانون اساسی سال ۱۳۴۳ هنوز هم اختیارات بی حد و حصر داشت، اما در آن زمان تلاش جدی صورت گرفت تا سنگ بنای تفکیک سلطنت از حکومت گذاشته شود. اما یکی از اشتباههای بزرگ شاه در آن زمان این بود که قانون احزاب را توشیح نکرد. توشیح نشدن قانون احزاب سبب شد که پارلمان حزبی شکل نگیرد و تفکر براندازی در احزاب قوام بیاید. گفتمان دموکراسی در آن زمان از فضای سیاسی کابل غایب بود و جریانهای ایدیولوژیک چپ و راست، کل سپهر سیاسی را اشغال کرده بودند. توشیح نشدن قانون احزاب سبب شد که سازمانهای چپی تشکیلات نظامی برای خودشان بسازند، منازعهی قدرت در درون خاندان سلطنتی را زیر نظر بگیرند و در آن برای خود متحد جستوجو کنند. این وضعیت داوودخان را در کنار برخی از کدرهای چپ قرار داد.
در آن زمان اتحاد شوروی پروژههای آبادانی افغانستان را تمویل میکرد و کمکهای مالی در اختیار حکومت میگذاشت. نفوذ شوروی در آن زمان در افغانستان رو به گسترش بود. داوودخان میدانست که کودتای او با مخالفت شوروی روبهرو نمیشود؛ او هم متحدان داخلی شوروی را با خود داشت و هم طرفدار سیاستهایی بود که مسکو آن را میپسندید. در دههی دموکراسی کابل تلاش کرد که روابط با پاکستان را گرم کند، قضیهی پشتونستان را سرد بسازد و قرارداد آب هلمند را با ایران نهایی سازد. ایران و پاکستان در آن زمان متحدان منطقهای ایالات متحده بودند و مسکو زیاد خوشش نمیآمد که کابل به ایران و پاکستان نزدیک شود. داوودخان و شماری از متحدان چپی او قرارداد آب هلمند با ایران را آبفروشی و سردسازی قضیهی پشتونستان را خاکفروشی نامشروع میخواندند و با استفاده از این شعارها نیرو جذب میکردند. این تلاشها و فعالیتهای داوودخان سبب شده بود که برای او در منطقه، شهزادهی سرخ لقب دهند. رقیبان داوودخان در خاندان سلطنتی از جمله سردار عبدالولی خان روابط بسیار گرم با شاه وقت ایران داشتند.
در سالهای آخر سلطنت ظاهرشاه هم خشکسالی در برخی از ولایات غربی و شمالی از جمله بدخشان و غور، جان بسیاری از انسانهای این دیار را گرفت و مقامهای محلی وقت نتوانستند که به موقع به داد مردم برسند. آن خشکسالیها حتا سبب مهاجرت مردم متضرر به کشورهای همسایه شد. داوودخان از ضعف مدیریت حکومت وقت در مقابله با بحران خشکسالی هم بسیار بهرهبرداری کرد. داوودخان با بهرهبرداری از ضعفهای حکومت، بسیج چپیها و نفوذ در اردو دست به کودتا زد و قدرت را تصاحب کرد. او با الگوبرداری از زمامداران کشورهای مصر و سوریه، یک جمهوری شخصی اعلام کرد و خودش را زمامدار مادامالعمر قرار داد. او قانون اساسی، مطبوعات آزاد، پارلمان منتخب و حکومت موسی شفیق را ملغا کرد و یک نظام سیاسی بسته ساخت. از نظر توسعهی سیاسی کودتای داوودخان یک عقبگرد بود. پس از روی کارآمدن داوودخان، همهی نیروهای سیاسی داخلی و رهبران کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدند که جانشین او چپیها خواهند بود. تقریباً همه در آن زمان درک کردند که حکومت سلسلهی بارکزاییها با داوودخان به پایان میرسد.
از صفحه هشت صبح