درگذشت استاد پیک علی جاغوری ریاضی دان گمنام

پیک علی؛ از نخبگان علمی کشور بود که در عصر سلطنت محمد ظاهرشاه، با نمرات عالی تحصیلاتی، واجد بورسیه خارج شناخته شد.

نگاه نو_ استاد پیک علی جاغوری، ریاضیدان گمنام کشور؛ پس از نیم قرن تدریس و تعلیم و تربیه و روشنی و روشنگری عصر و نسلش، در سن هشتاد و پنج سالگی در دیارغربت (کویته بلوچستان)، دیده از دنیا بست و به رحمت حق تعالی پیوست. پیک علی؛ از نخبگان علمی کشور بود که در عصر سلطنت محمد ظاهرشاه، با نمرات عالی تحصیلاتی، واجد بورسیه خارج شناخته شد؛ اما به جرم نام شیعی و سیمای روشن #هزارگی_اش، چانس تحصیل در آلمان، از وی سلب و به چکسلواکیای آن روز، فرستاده شد. شش سال درآنجا در رشته انجنیری برق تحصیل کرد؛ اما با دسیسه حکومت افغانستان و دستیاری عمال سفارت آن در چکسلواکیا، مدرک تحصیلی از وی دریغ داشته شد؛ تا در داخل مدعی امتیازات بالا نباشد!! با بازگشت به کشورهم در اثر تبعیض به جای کرسی استادی در دانشگاه، در تخنیک ثانوی به استادی رسید و درآنجا هم از سوی وابستگان دربار، با تهدید و تعقیب مواجه شد و ناچار به دیارش جاغوری پناه برد و در مکاتب سنگماشه به تعلیم و تدریس پرداخت. پیشرفت تعلیمی و درخشش آموزشی جاغوری، بدون شک نتیجه سعی و تلاش معلمان و استادان نخبه و فرهیخته ای چون پیک علی و یاران و همکارانش بود که در دشوارترین شرایط، از هر امتیازی در داخل و خارج گذشتند و هرکدام ستون تعلیم و تربیه در مکاتب شدند و فرهنگ مکتبداری و معارف پروری را در یاد و نهاد مردم و نسل نو برخاسته از بستر آموزش و پرورش شان، به اوج و ارتقا رساندند.
در گذشت استاد پیک علی را به بازماندگان و جامعه علمی- تعلیماتی کشور بخصوص مردم هزاره جاغوری، تسلیت میگوییم و علو درجات استاد زنده یاد را از پیشگاه پروردگار مسئلت مینماییم و با تقدیم قطعه شعر ذیل، یاد و خاطراتش را ابدی و گرامی میداریم:

نشسته بود و به لب دود تلخ سیگارش
شکسته از غم و اندوه قلب بی یارش
تمام عمر انیسش کتاب و لوح و قلم
و صنف و تخته و تعلیم سالها کارش

چه فصل ها که ثمربار زیست همچو درخت
پر از ریاضی و فرمول های بسیارش

رها ز هرچه تعلق چه روزگار سیاه
چو شمع آب شد از شعله هاى افکارش

شرر گرفته به هربند همچو نای از درد
پر از فگار زمان جسم و جان تبدارش

به دار نام و نژاد و قیافه بود آونگ
چه دردها که ندید از جفای اغیارش

چو صخره هیج زمان تن نداد با توفان
که هرچه کرد هجوم و رساند آزارش

دریغ قامت سبزش که رفت اندرخاک
دریغ عقل و دل و دیده های بیدارش