مسافر کابل
کوتاه نوشت های سفر به افغانستان.
نگاه نو_ وقتی مهماندار هواپیما اعلام کرد تا دقایقی دیگر در فرودگاه کابل (میدان هوایی) به زمین خواهیم نشست، از پنجره نگاهی به بیرون انداختم. ابرها روی چکاد قلهها، طنازی میکردند. کوه های مرتفع، چون نگینی کابل را در آغوش گرفتهاند. همه آنچه از پایتخت افغانستان شنیده بودم، از آسمان وارونه بود.
صف طولانی در ترمینال فرودگاه، فرصت خوش و بش با مردم افغانستان بود. نزدیک به ۹۰ درصد از اهالی کابل گذرشان به ایران افتاده است. وقتی سوار تاکسی شدم تا به هتل ستاره کابل بروم، راننده از حضورش در ایران میگفت و اینکه ایرانیان را دوست دارد.
به دلیل حملههای مکرر به هتلهای کابل، تمهیدات امنیتی سختی به اجرا گذاشته میشود تا جایی که حوصله ات سر میرود اما چارهای جز تحمل نداری. در اتاقهای هتل ستاره کابل زِرهی است. این امر بیش از اینکه به تو آرامش خاطر بدهد، موجب تشویش آدم میشود. از پنجره اتاق هتل، به بیرون سرک کشیدم. تپه وزیر اکبر خان، روبه رویم بود و عکس بزرگی از احمد شاه مسعود که به مرکز شهر چشم دوخته بود. چشم های مسعود را نگران دیدم. نگرانی در کابل بیمورد نیست. حمله افراد مسلح و عملیات انتحاری در کابل، مثل احساس یک شاعر است، وقتی انتظارش را نداری میآید و اثرش را میگذارد و میرود. ساعت ۱۲ظهر ۳۱ فروردین(حمل) ساختمان هتل میلرزد. یک انفجار و به دنبال آن تیراندازیهای ممتد. تازه اینجاست که معنی امنیت در ایران را میفهمی. آسمان کابل پر میشود از بالگردهای نظامی. صدای آژیر ماشینهای (موترهای) امنیتی و تیراندازیهای پی در پی، تنها صدایی است که در کابل شنیده میشود. تلویزیون محلی طلوع به نقل از سخنگوی وزارت داخله افغانستان گزارش میدهد که به وزارت مخابرات و تکنولوژی افغانستان حمله شده است. این حملات برای مردم کابل عادی شده است. در پس این درگیری ها، زندگی به روال معمول خود ادامه دارد. مقوله امنیت در افغانستان پیچیده است. فردا از موضوع امنیت و مؤلفههای آن در افغانستان خواهم نوشت.
نوشته شده توسط احمد سواد کوهی