وای اگر خون‌تان به جوش آید!

تقریباً به همه‌ شهروندان افغانستان و شماری از سیاست‌مداران خارجی دخیل در قضیه افغانستان یک واقعیت مشخص‌شده است که اکثریت قاطع گروه‌های هراس‌افگن در این سرزمین، از جمله طالبان، از سوی پاکستان حمایت می‌شوند و تا سرکوب نشده‌اند، بنیادهای ملی کشور را رنگ ‌رنگ نیش می‌زنند و بر رگ‌های امنیت مردم زهر پخش می‌کنند.

این حقیقت را مقام‌های پاکستانی در آخرین دیدارشان با مقام‌های افغان در افغانستان، انکار نکردند. حمدالله محب، مشاور امنیت ملی هم باری در سخنانی گفت که وضعیت حالا به مرحله‌ای رسیده است که همسایه، حمایتش از گروه‌های تروریستی را انکار نمی‌کند. پیش‌تر از آن و حتا عمران خان، نخست‌وزیر پاکستان نیز گفت که ارتش پاکستان و آی‌اس‌آی، القاعده را آموزش دادند تا در افغانستان بجنگد. اگر این‌جا باز هم من بنویسم که «گروه‌های تروریستی‌ای که در کشور ما جوی‌ خون جاری و نسل دیگری را بدبخت و معلول می‌کنند، در منابع مختلف امنیتی و مدارس دینی پاکستان ریشه دارند»، برای هر خواننده‎ای، ملال‌آور و تکرار مکررات خواهد بود.

موضوعی که به آن در این یادداشت می‌پردازم، سخنان اخیر وزیر خارجه‌ پاکستان است. در واپسین مورد، به گزارش خبرگزاری، شاه‌محمود قریشی، وزیر امور خارجه پاکستان، روز شنبه، پانزدهم جوزا، از سخنان حمدالله محب، مشاور امنیت ملی درباره پاکستان، به تندی انتقاد کرد و از او خواست که سخنانش را اصلاح کند. این مقام پاکستانی افزود: «از زمان سخنرانی شما در ننگرهار، خون من و تمام مردم پاکستان از شدت عصبانیت در حال جوشیدن است و شما باید شرمنده باشید و در قبال سخنان‌تان مقصر هستید.»

داستان از آن‌جا آغاز شد که مشاور امنیت ملی افغانستان در یک سفر عیدی به ولایت‌های مشرقی، در همایشی که صدها تن از باشنده‌گان این ولایت‌ها شرکت کرده بودند، در ننگرهار، «علیه سیاست‌ها و عمل‌کرد پاکستان در حمایت از طالبان و بربادی افغانستان»، سخن گفت. محتوای کامل سخنرانی آقای محب نشان می‌دهد که هدف او، بسیج کردن مردم برای پرکردن عقبه‌ نیروهای امنیتی افغانستان است. مشاور امنیت ملی در این سخنرانی در جاهایی به مقایسه وضعیت تطبیق شریعت در پاکستان و افغانستان می‌پردازد و می‌گوید که افغانستان، با جنگ نیروهای نیابتی کشور همسایه، به دارالحرب بدل شده است؛ در حالی که افغانستان به مراتب اسلامی‌تر از پاکستان است. محب هم‌چنان گفت که «حفاظت از خاک و عزت» با خیرات و زاری صورت نمی‌گیرد و نیاز است که به همه آگاهی‌دهی شود تا به سرباز حافظ کشورشان بدل شوند.

مشاور امنیت ملی افغانستان تقریباً پیامدهای فعالیت طالبان را برشمرده بود. زمانی که پاکستانی‌ها در دیدار از افغانستان حمایت‌شان از طالبان را پنهان نمی‌کنند، آیا با کارهایی که طالبان انجام می‌دهند، موافق نیستند؟ آیا می‌توانند شانه‌ خودشان را از زیر بار مسوولیت این فعالیت‌ها خالی کنند؟ چطور؟

مقام‌های پاکستانی در حضور مقام‌های افغانستان حمایت‌شان از طالبان را انکار نمی‌کنند. عمران خان، صدراعظم پاکستان می‌پذیرد که ارتش و امنیت ملی آن کشور القاعده را آموزش داده‌اند تا در افغانستان بجنگد و به مداخلاتش اعتراف می‌کند. حالا اگر مشاور امنیت ملی افغانستان همین «حقایق» را بیان می‌کند، خاطر وزیر خارجه پاکستان می‌رنجد و خونش به جوش می‌آید؟

معنای این رفتار، این است: تو می‌پذیری که با «حمایت از طالبان» و «آموزش‌دهی به القاعده» ما را کشته‌ای، برباد کرده‌ای، آتش زده‌ای و باز هم همان روند با شدت بیش‌تر ادامه دارد؛ اما ما نباید بگوییم که تو چنین‌وچنان بی‌رحمانه می‌کُشی؟ اگر بگوییم، آزرده می‌شوی؟ خونت به جوش می‌آید؟ یعنی خون شما هنوز به جوش نیامده است که گروه تروریستی تحت حمایت‌تان، سالانه خون ده‌ها هزار افغان غیرنظامی و نظامی را به زمین می‌ریزد؟ اگر به جوش بیاید، چه می‌کنید؟ شما با گروه‌های نیابتی‌تان ما را می‌کُشید و انکار هم نمی‌کنید، بعد اگر ما بگوییم که «چرا می‌کُشید؟» باید شرمنده شویم؟ یا این‌که وقتی با گروه‌های نیابتی‌تان مردم ما را می‌کُشید، باید شرمنده باشید؟ ما «در قبال گفتن این سخن‌مان» «مقصر» هستیم؟ شما در قبال حمایت‌های‌تان از طالبان مقصر نیستید، نه؟

آیا زمان آن نرسیده است که بین حرف و عمل در روابط افغانستان و پاکستان سنخیت و قرینه‌ای به میان آید و براساس واقعیت‌ها دیده، بررسی و بهتر شود؟ پوشش این رابطه با آنچه در واقعیت هست، تقریباً هیچ‌گاه در ۲۰ سال اخیر هم‌سان نبوده است.

رابطه ۲۰ سال اخیر افغانستان و پاکستان اگر یک چیز را ثابت کند، این است که آن کشور می‌خواهد مردم افغانستان فقط زمزمه کنند که پاکستان دوست افغانستان است و مقام‌های افغان هم همین سخن را تکرار کنند و پاکستان به هر میزانی که می‌خواهد از خشونت در افغانستان حمایت کند. آیا قبول کردن این رفتار عاقلانه است؟

سلمان ساوجی که یادش همواره گرامی باشد، گفته بود:

«بالای تو چشم است که می‌یارد گفت

با دوست که بالای دو چشمت ابروست».