نه غنی صلح می‌خواهد و نه طالب

اشرف غنی و طالبان به رغم اختلافات سیاسی‌شان، در یک نکته با هم تفاهم دارند: روند فعلی مذاکرات صلح الزاماً به نفع هیچ ‌یکی از آنان نیست. هرچند امریکایی‌ها به خاطر خروج نیروهایشان با عجله‌ می‌خواهند دو طرف در پای یک توافق‌نامه سیاسی امضا کنند؛ اما اشرف غنی و طالبان مایل به توافقی که منافع آنان را به طور دلخواه تامین نکند، نیستند.

غنی و طالب به توافقات صلح از دو زاویه متفاوت نگاه می‌کنند. غنی می‌خواهد که طالبان همانند حزب اسلامی در حکومت وی ادغام شوند، سلاح‌های‌شان را به زمین بگذارند و در بدل آن چند وزارت و ریاست را به دست آورند. در این حالت، غنی برنده اصلی در این قضیه خواهد بود و نام خود را به عنوان قهرمان صلح در تاریخ کشور ثبت خواهد کرد.

واضح است که این دیدگاه غنی با واقعیت جنگی و سیاسی موجود سازگار نیست. غنی زمانی می‌توانست به این هدف خود دست یابد که طالبان همانند حزب اسلامی یک گروه شکست‌خورده می‌بود. وقتی یک گروه شورشی قسمت‌های مهم خاک کشور را تحت کنترل یا تهدید جدی خود دارد، نیروهای داخلی و بین‌المللی به صراحت از ناتوانی نظامی و سیاسی حکومت اشرف غنی صحبت می‌کنند و بحران‌های متعدد داخلی و چنددسته‌گی سیاسی به شدت مشروعیت و موقف آقای غنی و تیمش را در داخل زیر سوال برده است، طرح و ارزیابی غنی از گزینه‌هایش در چانه‌زنی با غربی‌ها و طالبان بسیار غیرواقع‌بینانه و حتا توهم‌آمیز است.

این در حالی است که دیدگاه طالبان نیز به توافقات صلح فرصت‌طلبانه و تاکتیکی است. آن‌ها برای خروج نیروهای امریکایی عجله دارند. چون تصور می‌کنند که حکومت افغانستان به لحاظ مالی و نظامی به امریکایی‌ها وابسته است و بدون حضور سربازان خارجی روحیه و توان ادامه جنگ را ندارد. از سوی دیگر، حکومت اشرف غنی به خاطر فساد، بی‌کفایتی داخلی، افزایش ناامنی و نارضایتی شدید مردم از وضعیت عمومی کشور، در وضعیت بسیار بدی قرار دارد و احتمال فروپاشی آن بسیار است.

البته نشست مسکو به طالبان نشان داد که نیروهای داخلی و خارجی از رژیم سیاسی مورد نظر آنان حمایت نمی‌کنند و این گروه هیچ راهی جز توافق روی راه حل مورد توافق تمام گروه‌ها ندارد. اگر امارت اسلامی یا شبه‌طالبانی از طریق مذاکره قابل احیا نیست و حکومت غنی امتیازی بالاتر از چند وزارت به آن‌ها نمی‌دهد، پس این گروه نفع چشم‌گیری در این پروسه برای خود نمی‌بیند. کم‌تر کسی در کابل باور دارد که طالبان واقعاً به خاطر صلح و حکومت مشارکتی به پای میز مذاکره آمده‌اند. چرا که این گروه هیچ رفتاری از خود نشان نمی‌دهد که این تصور را غلط ثابت کند.

از جانب دیگر، در صورت امضای یک توافق صلح با طالبان، اشرف غنی و تیمش همه امتیازات سیاسی و اقتصادی خود را از دست می‌دهند. زیرا طرح حکومت انتقالی به معنای آن است که غنی و تیم سه نفره‌اش باید به صورت کامل کنار بروند. محبوبیت آن‌ها در افکار عامه خیلی پایین است و با رفتن‌شان کسی غمگین نخواهد شد. مردم، حکومت غنی را به عنوان حکومت قوم‌گرا، بی‌کفایت، فاسد اما پر ادعا و اهل ادا و اطوار به یاد خواهند سپرد؛ حکومتی که مردم به آن اعتماد نداشتند و متناسب با وضعیت افغانستان و پیچیده‌گی‌های سیاسی و اجتماعی آن نبود.

به همین خاطر، غنی و طالبان در دو استقامت متفاوت در حرکت‌اند؛ هر دو در پی تحکیم مواضع و حفظ دست‌آوردهای خود هستند. حرکات اخیر آنان حتا امید به توافق صلح را ضعیف و چشم‌انداز دور تازه‌ای از خشونت‌ها را بیش‌تر ساخته است؛ مگر این‌که جریان‌های سیاسی داخلی و متحدان غربی افغانستان فشار بر دو طرف را افزایش دهند.

طرح برگزاری انتخابات زودهنگام که قرار است اشرف غنی در نشست استانبول ارایه کند، بن‌بست جاری در مذاکرات صلح را محکم‌تر می‌کند. غنی با این طرح به دنبال راه حل عملی نیست و فقط وقت‌کشی می‌کند. غنی در مهندسی نتایج انتخابات، نبوغ دارد. او و تیمش با تقلبات گسترده در دو انتخابات گذشته نشان دادند که برگزاری انتخابات شفاف، حتا زیر نظارت سازمان ملل، در زمانی که وی در راس قدرت باشد، ممکن نیست.

حالا سوال این است که آیا آقای غنی حاضر است، اول از حکومت کنار برود، زمام امور را به یک حکومت انتقالی بی‌طرف بسپارد و بعد در انتخابات شرکت کند؛ انتخاباتی که برگزارکننده‌گانش کسانی مانند امرخیل، حمدالله محب و فضلی نباشند؟

غنی به خوبی می‌داند که ‌مردم به مدیریت انتخاباتی وی اعتمادی ندارند و رأی دهنده‌گان نمی‌خواهند که او یا فرد نزدیک به وی در انتخابات شرکت کنند. مشارکت به شدت پایین مردم در انتخابات گذشته، نارضایتی آنان از حکومت و بی‌اعتمادی‌شان به نتایج انتخابات را نشان می‌داد. همه به این واقعیت باور دارند که غنی و تیمش یک گروه بی‌ریشه است که در میان هیچ‌یک از اقوام افغانستان جایگاهی ندارد. اعضای اصلی تیم غنی مهمانان موقتی سیاسی‌اند که سال‌ها از افغانستان دور بوده‌اند و هیچ رابطه ارگانیک با هیچ قومی، از جمله پشتون‌ها ندارند. اگر وضعیت دشوار موجود وخیم‌تر گردد، آن‌ها با بکس‌های پر از دالر خود دوباره به خانه و کاشانه اصلی‌شان در کشورهای غربی برمی‌گردند.

حالا، براساس کدام سند و تحلیلی می‌توان پذیرفت که دسته‌ای از سیاست‌مداران نوپا، بدون پشتوانه اجتماعی – قومی و متعلق به یک حکومت فاسد در انتخابات شرکت می‌کند و مطمین است که رقابت را می‌برد؟ آیا این دسته سیاسی جز با تقلب، قانون‌شکنی و خریدن آرا و نفوذ سیاسی، راه دیگری برای پیروزی در انتخابات دارد؟

اشرف غنی و تیمش می‌دانند که صلح در افغانستان بدون مذاکرات و توافقات بر سر یک حکومت جدید انتقالی ممکن نیست. نه طالبان و نه هیچ گروه سیاسی دیگر در انتخاباتی شرکت خواهند کرد که مدیریت آن به دست مثلث غنی، محب و فضلی باشد. اصرار آنان بر این فرمول شکست مذاکرات و تلاش‌های سیاسی را حتمی می‌کند.

اشرف غنی به خاطر پایان یافتن رنج مردم و جلوگیری از ویرانی بیش‌تر کشور، باید پروسه مذاکرات را طوری رهبری کند که در آن منافع ملی و تداوم نظام مردم‌سالاری تحقق یابد، نه دوام حاکمیت او و مثلث سه نفره خودش. دموکراسی و انتخابات فرمول منطقی و ملی توزیع قدرت و دست‌یابی به ثبات پایدار در کشور است؛ اما اصرار غنی بر برگزاری انتخابات نه به خاطر دموکراسی که تداوم قدرت خود و همراهانش است. به همین خاطر است که طرح انتخابات زودهنگام از سوی او  بیش‌تر به یک جوک شباهت دارد، تا یک وعده واقعی.

واقعیت این است که غنی به ادامه جنگ، به امید واهی پیروزی نهایی بر دشمنان داخلی خود فکر می‌کند؛ اما وقتی یک رییس جمهورِ خود بزرگ‌بین و لجوج مسأله یک قوماندان محلی در بهسود را به یک تراژدی ملی و مخزن نفرت قومی تبدیل می‌کند، چرا این قدر مطمین است که رهبر شایسته برای افغانستان است و سکان این کشور جنگ‌زده به ساحل نجات را می‌تواند رهنمایی کند؟