نقش قدرتهای منطقهای در افغانستان پسا امریکا؛ قوامگران آرامی یا تغذیهگران آنارشی؟
«مشکلات افغانستان سرشت منطقهای دارد.» – بارنت روبین[۱]
«همسایهگان، نزدیکترین کشورهایی هستند که از وضعیت افغانستان یا ضرر میبینند، یا سود میبرند. …همسایهگان باید [در] حلقه اصلی [تنظیمات آینده] افغانستان [قرار داشته] باشند» – جواد ظریف[۲]
نظم بینالملل از نظم بعد از ۲۰۰۱ میلادی فاصله گرفته است. ظاهراً تواناییهای ایالات متحده در امور بینالمللی در حال کاهش است و اقتدار جهانی این کشور به شدت توسط رقبایش، بهویژه چین، به چالش کشیده میشود. ایالات متحده از آن نگاهی که دو دهه پیش در سطح بینالملل داشت، عدول کرده است و به دنبال کاهش هزینههای خود در نقاط مختلف جهان است. در همین خطه، افغانستان قرار میگیرد: بعد از بیست سال حضور در افغانستان، به نظر میرسد که ایالات متحده عزم رفتن دارد و طبق اعلامیههای مقامات امریکایی، این کشور افغانستان را تا اواسط سال ۲۰۲۱ ترک خواهد کرد – اگرچه ممکن است بایدن تعداد اندکی از نیروهای ویژه امریکایی را در افغانستان نگه دارد. با این حال، هر یک از رقبای ایالات متحده، از حضور بیستساله این کشور در افغانستان، هم نفع برده و هم آن را به دید شک نگریسته است: اولی به دلیل مبارزه امریکا علیه افراط گرایی که از این جهت خود کشورهای منطقهای از تقبل مسوولیتهای مبارزه با تروریسم معاف ماندند و ایضاً به این دلیل که توجیهی برای عملیات بر ضد گروههای داخلی خودشان یافتند و دومی، به دلیل حضور ایالات متحده در «حیات خلوت» این کشورها – مورد دوم ظاهراً بیشتر چربیده است.
آنچه که نمیتوان به آن شک کرد، همانطور که روبین و ظریف میگویند، تعیینکنندهبودن نقش قدرتهای منطقهای در افغانستان است؛ یک افغانستان باثبات یا بیثبات. قدرتهای منطقهای همواره در تحولات افغانستان دخیل بودهاند (ذکر تاریخ آن فارغ از حوصله این نوشتار است). بعد از خروج ایالات متحده از افغانستان، یکبار دیگر روزنهای برای نقشآفرینی این کشورها باز خواهد شد. شکی نیست که بعد از خروج ایالات متحده از افغانستان، دولت دچار شوک خواهد شد؛ خلا بهجا خواهد ماند و قدرتهای منطقهای سعی در پُرکردن آن خواهند کرد. نکته دیگری که باید گفت، این است که با خروج ایالات متحده، کشورهای منطقهای وقعی به دموکراسی افغانستان نخواهند گذاشت. قدرتهای منطقهای که بیشترین تأثیر را بر تحولات افغانستان خواهند گذاشت؛ چین، روسیه، هند، پاکستان، ایران و عربستان است. «اینها چه نقشی در تحولات پسا امریکایی افغانستان ایفا خواهند کرد؟» سوالی است که این نوشتار، به صورت خیلی فشرده، سعی در ارایه پاسخ آن دارد.
این نوشتار، خودش را به یک نظریه تحلیلی محصور نکرده است. هر یک از نظریههای تحلیلی قادر است، صرفاً بخشی از زوایای اتفاقات جاری را توضیح بدهد؛ اما شاید بتوان در یک دستهبندی ساده، ابتدا کشورهای منطقه را به سه دسته ثباتطلب، برتریطلب و بیثباتطلب تقسیم کرد و سپس به وارسی پویشهای آنان پرداخت. فرض بر این است که دسته اول، نفعشان در ثبات دولت افغانستان نهفته است؛ چرا که به دنبال فروپاشی نظم در این کشور، هر یک از این کشورها، با درجات مختلف، در برابر بیثباتیها مصون نخواهند ماند و ممکن است، بعد از خروج ایالات متحده جلو بیثباتی در افغانستان را بگیرند. دسته دوم، ایران و عربستان سعودی، ثبات در افغانستان را طبق منافع خودشان تعریف کردهاند و تحمل رویکارآمدن حکومت نزدیک به رقیب خود در افغانستان را ندارند. دسته سوم، پاکستان، نفعش را در حفظ وضع موجود و یا در فروپاشی دولت افغانستان میبیند.
- ثباتطلبان
چین: چین بنا بر سه دلیل، خواهان یک افغانستان باثبات است: امنیتی – ژیوپلیتیکی، اقتصادی و سیاسی. شاید مهمترین دلیلی را که میتوان در ثباتخواهی چین نسبت به افغانستان بر شمرد، امنیتی – ژیوپلیتیکی باشد. افغانستان از طریق واخان بدخشان با سینکیانگ چین مرز مشترک دارد. این مرز هرچند کوتاه، اما برای چین فوقالعاده حساس است. این ولایت از لحاظ جمعیتشناختی، مسلمان (اویغور) و بالقوه مستعد افراط گرایی است. گرایشهای گریز از مرکز نیز در آن بالا است. این ناحیه از لحاظ استراتژیک برای چین فوقالعاده حیاتی است: بیشترین ذخایر گازی و نفتی چین در همین ولایت مدفون است. همچنان سینکیانگ نقطه وصل چین با آسیای مرکزی، هند و پاکستان است، ابتکار جهانی «یک کمربند یک راه» از مقصد همین ناحیه شروع میشود و اینکه محل آزمایش تکنولوژیهای اتمی چین کوههای همین ایالت است. چین از این ناحیه به شدت احساس خطر میکند و به هیچوجه خواهان بیثباتی در کنار مرز خود نیست.
بیثباتی در افغانستان به چین نیز رخنه خواهد کرد. بیثباتی در افغانستان میتواند لانه امنی به افراطیهای اویغور فراهم کند. شواهدی وجود دارد، دال بر اینکه اسلامگرایان اویغور به شبکههای تروریستی منطقه متصل و در حال رفتوآمد هستند. گزارشهایی نیز از حضور اویغورها در صفوف شاخه خراسان داعش در دست است[۳]. این جنگجویان میتوانند ایدیولوژیشان را در سینکیانگ پخش و جمعیت این ولایت را رادیکالیزه و به این وسیله امنیت سیاسی و اقتصادی چین را تهدید کنند. به منظور مقابله با این تهدیدها و تأمین امنیت مرزهایش، چین وعده پرداخت هزینه ایجاد یک لوای کوهی (Mountain Brigade) را در واخان داده بود[۴].
امنیت وابسته به شکوفایی اقتصادی است. از لحاظ اقتصادی، چین ظرفیت بیش از حد (Overcapacity) را در صنایعش تجربه میکند. به همین منظور در صدد تخلیه و صادرکردن این ظرفیت به خارج از مرزهایش و دستیابی به بازار جدید است[۵]. در واقع یکی از علتهای راهاندازی ابرپروژه یک کمربند یک راه، همین صادرکردن ظرفیتهای صنعتی چین به بیرون است. با وجود بیثباتی در کنار مرزهای چین، ممکن است موفقیت حداکثری در این پروژه حاصل نشود. افغانستان اگرچه مستقیماً – به دلیل بیثباتی در این پروژه گنجانده نشده است، اما در صورت ثبات در این کشور ممکن است چین دوباره به سرمایهگذاری در افغانستان دست بزند. افزون بر این، یاد مان نرود که در اعماق زمین افغانستان فلزات و منابع بسیار باارزشی مثل لیتیم و اورانیوم مدفون است که در آینده میتواند جایگزین نفت شود که برای چین فوقالعاده بااهمیت است. همه اینها وابسته به ثبات در افغانستان است.
چین را «اژدهای در حال خیزش» عنوان کردهاند. این کشور به دنبال ارتقای وجهه سیاسیاش در سطح بینالملل است. با این حال، اگرچه این کشور خواهان نقشی همچون ایالات متحده در منطقه نیست، اما نقشهای محدودی چون صلحسازی، میانجیگری و مجرایی برای گفتوگو برای خود تعریف کرده است. در سالهای اخیر وزیر خارجه چین با هدف کاهش تنشها بین پاکستان و افغانستان، چندین تلاش قابل ملاحظهای را انجام داده است. مضاف بر این، این کشور چندین بار با طالبان نیز دیدار کرده است. آوردن ثبات در افغانستان پسا امریکا به همکاری چین، میتواند نفوذ این کشور در سطح بینالملل را افزایش دهد. با این حال به نظر میرسد که چین به دلیل افسانه «قبرستان امپراتوریها» نسبت به افغانستان محتاط است و یحتمل یک رویکرد مشارکتگرایانهای را نسبت به افغانستان در پیش بگیرد.
روسیه: روسیه بنا بر دو دلیل عمده، خواهان افغانستان باثبات است: احیای نفوذ سیاسی و مهار تروریسم.
احیای نفوذ سیاسی: ماه عسل جنگ سرد برای روسیه تمام شده است. بعد از فروپاشی شوروی، روسیه برای مدتی نقش پررنگی در امورات بینالمللی نداشت و بیشتر درگیر مسایل داخلی خود بود؛ اما اکنون این کشور به دنبال نقشهای پررنگتری در امورات بینالمللی است. مانورهای اخیر مسکو در سوریه (اخیراً نقش میانجیگری آن بین کُردها و نیروهای دولتی سوریه) و در آذربایجان – ارمنستان به خوبی نشان میدهد که روسیه میخواهد جایگاه خود به عنوان یک بازیگر سرنوشتساز در منطقه را تحکیم و خود را حلال منازعات عنوان کند.
آسیای مرکزی به عنوان عمق استراتژیک روسیه، جایگاه خاصی برای این کشور دارد. تحولات افغانستان بر پویشهای این منطقه تأثیرگذار است و این کشور میخواهد در شکلدادن آینده پسا امریکای افغانستان سهیم باشد. مسکو تماسهایی را با گروههای مختلف افغان، از جمله طالبان برقرار کرده و چندین بار میزبان گفتوگوهای افغانها بوده است. تحلیلگران میگویند که استراتژی روسیه در افغانستان «مقابله با نفوذ ایالات متحده، اعم سختافزاری و نرمافزاری است» و حتا «ممکن است روسیه خود را جایگزین امریکا در افغانستان تصویر کند[۶]». شاید هم پوتین این وصیتنامه ایوان کبیر را از یاد نبرده است: «تا جایی که ممکن است، به قسطنطنیه و هند نزدیک شوید. هر که بر این سرزمینها حکم براند، حاکم حقیقی جهان خواهد بود».
سد تروریسم: گفتیم که در صورت بروز بیثباتی در افغانستان، کشورهای منطقهای در مقابل آن مصون نخواهند ماند. یک افغانستان آشفته ممکن است داعش و دیگر نیروهای اسلامگرا را که داعیه جهاد جهانی دارند، در خود پرورش دهد و موجی از افراطیت را به منطقه پخش کند. این برای منافع روسیه یک خطر جدی است. شیوع افراطیت در منطقه آسیای مرکزی (عمق استراتژیک روسیه)، میتواند جهادیهای درون روسیه را نیز به منطقه جذب کند که در این صورت دامن روسها را نیز خواهد سوختاند. افزون بر این، طبق بعضی از گزارشها[۷] ۲۵ درصد از هرویین افغانستان سر از بازارهای روسیه در میآورد و نیازهای مالی تروریستان را برآورده میکند. از همینرو، به نظر میرسد که روسیه از یک دولت باثبات در افغانستان حمایت نماید تا از شکلگیری یک اتحاد پانافراطی در قفقاز جلوگیری و جمهوریهای آسیای مرکزی را در برابر اسلامگرایی عایقبندی کند.
هند: احمد رشید میگوید: «جاده کابل از مسیر کشمیر عبور میکند[۸]». یعنی اینکه بدون حل مسأله کشمیر میان هند و پاکستان، صلحی در افغانستان نخواهد بود – حرفش هم گزافه به نظر نمیرسد. باید گفت که بدبختیهای افغانستان را میتوان در پسزمینه رقابتهای پاکستان و هند و مخصوصاً مسأله کشمیر مطالعه کرد. کنترل کامل کشمیر توسط هند به معنای هممرزشدن این کشور با افغانستان است و دریچهای به آسیای مرکزی تلقی خواهد شد. همچنین که هممرزبودن با چین را برای پاکستان قطع و امنیت آبی پاکستان را شدیداً تهدید خواهد کرد. با این وجود، اکثر کارشناسان هندی باور دارند که توافق ایالات متحده با طالبان، افغانستان را دو دسته تقدیم پاکستان و طالبان کرده است.
این کشور، طالب، شبکه حقانی، جیش محمد و لشکر طیبه را نایب پاکستان در افغانستان میداند و خواهان یک پناهگاه برای نیروهای ضدهندی در افغانستان نیست. هند پیگیر سه هدف به همپیوسته در افغانستان است: مقابله با نفوذ پاکستان، جلوگیری از استفادهشدن خاک افغانستان علیه منافع هند[۹]، شکلگیری یک دولت قوی و یک افغانستان باثبات و مستقل از پاکستان. اما باید گفت که تواناییهای این کشور به دلیل نداشتن نفوذ و قدرت سختافزاری، محدود است. هند حضور سختافزاری (به جز معدود ارتباطات اطلاعاتی با امنیت ملی) در افغانستان ندارد و سعی میکند با قدرت نرم، نفوذش را قوام ببحشد. گفته میشود که اخیراً این کشور تماسهایی را از مجرای ایران و روسیه با بخشی از حلقات طالبان برقرار کرده است.
- برتریطلبان
ایران و عربستان: رقابتهای برتریطلبی ایران – عربستان در منطقه و به خصوص در افغانستان، غیرقابل اغماض است. این دو کشور از زمان کشف نفت تا به حال در رقابت بودهاند. به گفته ناظران، رقابتهای خصمانه این دو کشور بعد از انقلاب اسلامی ایران (۱۹۷۹) شروع و از بهار عربی (۲۰۱۱) به بعد شدیدتر شده است[۱۰]. بعد از «انقلابهای» بهار عربی، تهران و ریاض درگیر چندین جنگ نیابتی بودهاند که از بزرگترین آنها میتوان به سوریه، عراق و یمن اشاره کرد. با گذشت تقریباً ده سال از بهار عربی، گذشته از این بحث که جنگ نیابتی در کشورهای عربی را کدام کشور برده است، به نظر میرسد که جنگهای نیابتی تهران و ریاض در کشورهای نامبرده در حال ختمشدن است؛ اما این را باید بگوییم که ختم این جنگها به معنای ختم خصومتها نیست.
احتمال میرود که رقابتهای این دو کشور به افغانستان کشیده شود. با رفتن ایالات متحده از کشور، افغانستان قطعاً سهم بیشتر در سیاست خارجی این دو کشور پیدا خواهد کرد. به نقل از یک افسر سرویس اطلاعاتی سعودی، جیستوزی مینویسد: «اهداف عربستان سعودی در افغانستان… ایجاد نوعی از حکومت اسلامی است که با پاکستان روابط دوستانه و با ایران روابط خصمانه داشته باشد. به موازات این، اهدافی شامل جلوگیری از رشد گروههای مرتبط با ایران، آسیبرساندن به منافع ایران، حفظ نفوذ بر سازمانهای مختلف جهادی و حمایت از اهداف پاکستان – متحد سعودی – نیز تعقیب میشود». به گفته جیستوزی، «به نظر میرسد که کشف روابط نزدیک طالبان با ایرانیها، به سعودیها شوک وارد کرده و آنها را به سمت سایر گروههای جهادی قابل اعتمادتر سوق داده است». همان افسر اطلاعاتی در ادامه «پشتیبانی از شاخه خراسان داعش، به عنوان یکی از چندین ابزار مبارزه سعودی با ایران[۱۱]» را برای جیُستوزی تصدیق کرده است.
کابوس واقعی برای افغانستان این خواهد بود که سعودیها به راستی بخواهند، برتری تهران در سوریه، یمن، عراق و تا حدی لبنان را در افغانستان و به واسطه سازمانهای همچون شاخه خراسان داعش تلافی کند. این استراتژی ممکن است برای سعودیها اغواکننده باشد؛ چرا که تهران بنا به چند دلیل نسبت به افغانستان به شدت آسیبپذیر است: در صورت بیثباتی و بازکردن جبهه جدیدی در افغانستان، توانایی نظامی ایران رو به فرسایش خواهد رفت، اولویتهای دیگر داخلی و منطقهای برایش کاهش پیدا خواهد کرد، سیلی از مهاجران به این کشور سرازیر خواهد شد، بازارهای افغانستان را از دست خواهد داد و مهمتر از همه جنبشهای ضدایرانی – ضدشیعی مرکز ثقلی خواهند یافت که در وضعیت ایدهآل این همه میتوانند مستقیماً ایران را زمینگیر کنند. در این صورت، آیا ایران آرام خواهد نشست؟ شخصاً چنین فکر نمیکنم.
- بیثباتطلب
پاکستان: پاکستان از زمان استقلالش خواهان یک دولت ضعیف در افغانستان بوده است. دولت قوی که بتواند ادعاهای ارضیاش را دنبال کند، پاکستان را اصلیترین تهدید امنیتی بداند و برای مقابله با آن از هند کمک بطلبد، برای پاکستان قابلپذیرش نیست. با این همه، باید گفت که پاکستان از بُعد داخلی متحد نیست: اقوام بلوچ، سند و پشتون همواره اقتدار دولت که به زعمشان پنجابی است را به چالش کشیدهاند. چیزی که پاکستان را کنار هم منسجم نگه داشته، این است که این کشور هویتش را در ضدیت با هند تعریف کرده است. افغانستان به گونهای وسط آسیاب گیر کرده است؛ آسیابی که هر یک از طرفین، پاکستان و هند، برای خنثاکردن دیگری، به دنبال شکلدادن دولت افغانستان در مسیر دلخواه خود است. به گفته یکی از کارشناسان، افغانستان «خود را در یک مثلث مرگبار هند، پاکستان، افغانستان یافته است[۱۲]».
با خروج ایالات متحده از افغانستان، نفوذ پاکستان در این کشور افزایش خواهد یافت. عامل عمدهای را که میتوان تأییدکننده این فرضیه عنوان کرد، این است که پاکستان در افغانستان هم حضور نرمافزاری دارد و هم سختافزاری. ارتباط طالبان و شاخههای نزدیک به آن با آیاسآی، حضور سختافزاری پاکستان را تضمین کرده است. پاکستان سالها طالبان را پرورش داده و حامی این گروه بوده است. حال که طالب شانسی برای حکومت در افغانستان یافته است، بعید به نظر میرسد که از اوامر مرشدش تمرد کند.
برای کسانی که پاکستان را مورد مطالعه قرار دادهاند، پوشیده نیست که امور خارجی و امنیت ملی این کشور در دستان امثال قمر جاوید باجوا و فیض حمید قرار دارد. در همین رهگذر، اگرچه خود پاکستان ممکن است در برابر فروپاشی تمامعیار نظم در افغانستان آسیبپذیر شود، اما شاید فروپاشی دولت، از نزدیکی افغانستان به هند برای پاکستان بهتر باشد.
وضعیت هابزی؟
باید گفت هرقدر که منافع نیروهای داخلی و قدرتهای خارجی با هم اصطکاک پیدا کند، به همان پیمانه به لبه پرتگاه نزدیکتر میشویم. قطع حمایتهای بینالمللی و تفرق در حکومت افغانستان نیز بالقوه عامل فروپاشی دولت خواهد بود. دولت که سقوط کند، قطعاً یک وضعیت هابزی تمامعیار در پی خواهد آمد. از قضای روزگار، محرکهای تفرق بسیار بالا است: «حکومت موازی اعلام میکنیم»، «هر یک جناحهای افغانی به یک قدرت منطقهای وصل است»، «…به ما گفتند که کابل را به مسلخ شیعیان تبدیل میکنیم»، «تقسیم قدرت بین طالب و حکومت، تقسیم قدرت بین غلجایی و درانی است» و اظهارات از این دست، همه رانههای واگرایی است و نواهای «آوارهگی» را طنینانداز میکند. با چنین وضعی به سختی میتوان به آینده امیدوار بود.
چه باید کرد؟
فرصت بحث درباره بُعد داخلی تحولات جاری اندک است. اما آنچه که میتوان در قدم اول انجام داد، این است که حکومت باید صرفاً از یک مجرا وارد تعامل با کشورهای منطقه شود. این فرد/مجرا باید به ضعفهای کشورهای دخیل در جنگ و صلح افغانستان واقف باشد و از آن در راستای منافع ملی بهره گیرد. باید گفت هرچند که همه کشورهای ثباتطلب، نقاط افتراقی در برابر پروسه افغانستان دارند، نقاط اشتراک نیز است. چیزی که بین آنان مشترک است، این است که خواهان بیثباتی و آنارشی و خواهان قدرتگرفتن گروههایی مثل داعش که داعیه جهاد جهانی دارند در افغانستان نیستند. از اینرو ممکن از یک نظم اقتدارگرایی که بتواند منافع آنان را تأمین و داعش را متوقف کند، حمایت کنند.
با این قیاس نماینده دولت افغانستان باید بتواند منافع کشورهای ثباتطلب را موازنه و پشت یک فرمول قابلقبول گره بزند. یک فرمول تسهیم قدرت که بتواند تمام بازیگران را قانع کند که میتواند یک راهحل باشد – هرچند مقطعی.
کشورهای منطقهای به تنهایی توانایی اقتصادی به عهدهگرفتن مسوولیت افغانستان را ندارند. چین که از این توان برخوردار است، از ریسک «تنها رفتن به خرابه» ترس دارد. آنچه که نخبهگان حکومت میتوانند، انجام دهند، این است که به سازمانهای بینالمللی و منطقهای مراجعه کنند. میتوان از همین حالا سازمان ملل و بیشتر از آن، سازمان همکاریهای شانگهای که اکثر کشورهای دخیل در افغانستان عضو یا ناظر آن اند را به حمایت و همکاری با افغانستان ترغیب و دعوت کرد.
آسیبپذیریهای پاکستان هم مختصراً مسطور افتاد. علاوه بر آن، با اینکه پاکستان خواهان یک افغانستان آشفته است، نباید فراموش کرد که چین بر پاکستان نفوذ زیادی دارد. چین همکار تکنولوژیهای اتمی، نظامی و اقتصادی پاکستان است (پکن صرفاً در بندر گوادر به صدها میلیارد دالر سرمایهگذاری متعهد شده است). اگر با چین هوشیارانه برخورد شود، ممکن است، نقش پاکستان را تاحدی سازنده بسازد، همچنان که میتواند بین ایران و عربستان موازنه برقرار کند.
منابع و پینوشت:
[۱] Rubin, Barnett R. (9 Dec, 2020). There Is Only One Way Out of Afghanistan. Foreign Affairs. Available on:
[۲] گفتگوی طلوعنیوز با جواد ظریف. دقایق ۲۶-۳۰ – ۲۷:۱۳ قابلدسترسی در:
[۳] Giustozzi, Antonio. (2018). The Islamic State in Khorasan: Afghanistan, Pakistan and the New Central Asian Jihad. pp. 61; 132. London: Hurst.
[۴] Chan, Minnie. (28 Aug, 2018). China is Helping Afghanistan Set Up a Mountain Brigade to Fight Terrorism. South China Morning Post. Available on:
[۵] برای مطالعات بیشتر در این مورد رجوع کنید به:
Small, Andrew. (2018). Choosing Not to Choose: The Belt and Road Initiative and the Middle East. In. Reardon-Anderson, James. (Ed.) The Red Star and the Crescent: China and the Middle East. pp. 189-203. New York: Oxford University Press.
Summers, Tim. (2018). Rocking the Boat? China’s “Belt and Road” and Global Order. In Ehteshami, Anoushiravan & Niv Horesh (Ed.) China’s Presence in the Middle East: The Implications of the One Belt, One Road Initiative. pp. 24-34. New York: Routledge.
Marky, Daniel S. (2020). China’s Western Horizon: Beijing and the new Geopolitics of Eurasia. pp. 47-50. New York: Oxford.
[۶] Gurganus, Julia. (2 Jan, 2018). Russia’s Afghanistan Strategy: How Moscow Is Preparing to Go It Alone. Foreign Affairs. Available on:
[۷] Gohel, Sajjan M. & Allison Baily. (1 July, 2020). After the United Stated Leave, Russia Is in Afghanistan to Win. Foreign Policy. Available on:
[۸] Rashid, Ahmad. (11 Nov, 2010). The Road to Kabul Runs Through Kashmir. Foreign Policy. Available on:
[۹] Chaudhuri, Rudra & Shreyas Shende. (2020). Dealing With the Taliban: India’s Strategy in Afghanistan After US Withdrawal. pp. 6-11. New Delhi: Carnegie Endowment for International Peace. Available on:
[۱۰] ر.ک به
Hiro, Dilip. (2018). Cold War in the Islamic World: Saudi Arabia, Iran and the Struggle for Supremacy. New York: Oxford University Press.
[۱۱] Giustozzi, Antonio. (2018). The Islamic State in Khorasan: Afghanistan, Pakistan and the New Central Asian Jihad. pp. 38. London: Hurst.
[۱۲] Constantino, Zachary. (2020). The India-Pakistan Rivalry in Afghanistan. pp. 3. Special Report NO. 462. Washington: United States Institute of Peace. Available on: