نقش احزاب سیاسی در تحقق دموکراسی در افغانستان
در این نبشته، به این پرسش پاسخ داده خواهد شد که احزاب سیاسی چه نقشی در تحقق دموکراسی در افغانستان دارند؟ اساساً میان احزاب سیاسی و مسأله دموکراسی پیوند دیرینهای وجود دارد. رابطه احزاب جدید با نظام دموکراسی امری است آشکار، چنانکه ماکس وبر احزاب جدید را فرزندان دموکراسی مینامد. وجود، تعدد و فعالیت آزادانه و مسوولانه احزاب سیاسی، یکی از اصول پذیرفته شده همهی مدلهای دموکراسی در جهان کنونی میباشد. در واقع بدون احزاب سیاسی، دموکراسی نمایندهگی در دولت نو غیر ممکن خواهد بود. دموکراسی بدون حزب مانند قایق بیپارو، یا کشتی بیناخدا است.
هدف دموکراسی، مردمی ساختن نظام سیاسی است. مردم در دموکراسی اصالت دارد. جوهره دموکراسی مردم است. به همین سبب، در میان دانشمندان علوم سیاسی این اجماع نظر وجود دارد که دموکراسی نظام مردم، برای مردم و در خدمت مردم میباشد. از نکتههای حایز اهمیت دیگر در مبحث پیوند دموکراسی با احزاب سیاسی، یکی هم این است که تقویت دموکراسی موجب تقویت احزاب و ضعف دموکراسی موجب ضعف احزاب میگردد. در واقع حزب سیاسی، چرخ دنده ماشین دموکراسی است.
در همهی کشورهای دموکراتیک جهان به ویژه کشورهای اروپای غربی که ابتدا دموکراسی در آنجا نهادینه شد و به توسعه سیاسی دست یافته است، احزاب سیاسی نقش مهمی بازی کردهاند. با این وصف، قدمت احزاب سیاسی جدید که در ریشهدارشدن دموکراسی در اروپای غربی نقش مهم بازی کردهاند، تنها به یکی دو قرن اخیر بر میگردد. با این حساب میتوان گفت که احزاب سیاسی پس از شکلگیری دولت مدرن در قرن هفدهم میلادی در اروپا، موفق گردیدند دولتهای مطلق و پادشاهی نو را به دولتهای دموکراتیک تبدیل نمایند. بنابر این، احزاب سیاسی مهمترین ابزار تحقق و حفظ دموکراسی در دو قرن گذشته در اروپا بوده است. علاوه بر کشورهای اروپایی، همین موضوع کم و بیش با اندک تفاوتهای در باره ایالات متحده امریکا، کانادا، جاپان، هند و برخی از کشورهای دیگر جهان که به دموکراسی دست یافته است نیز مصداق دارد، تاکنون هیچ کشوری را نمیتوان سراغ داشت که بدون حضور احزاب سیاسی به تحقق و ثبات دموکراسی دست یافته باشد. بدون تردید افغانستان هم که پس از سقوط رژیم طالبان (۲۰۰۱ میلادی) برای چهارمین بار گذار به دموکراسی را آغاز کرده است و تا رسیدن به مرحله ثبات و تحقق دموکراسی هم راه درازی در پیش دارد، به احزاب سیاسی مدرن که با شرایط عینی داخلی و خارجی سازگاری داشته باشد، نیاز جدی دارد. روی هم رفته، با در نظر داشت واقعیتهای کنونی جامعه، نقشها و کارویژههای آشکار زیر را برای تحقق دموکراسی از طریق احزاب سیاسی در افغانستان برشمرد:
۱- معرفی، حفظ و دفاع از ارزشهای دموکراتیک: دموکراسی در افغانستان به درستی شناختانده نشده است. بدون تردید شناخت کافی از دموکراسی در افغانستان در نزد بیشتر مردم وجود ندارد. احزاب سیاسی میتوانند در معرفی ابعاد ناشناختهشده دموکراسی برای مردم از طریق رسانههای جمعی، برگزاری سمینارها، نشر کتب، جراید، برگزاری مظاهرههای مسالمتآمیز نقش ایفا نموده و از ارزشهای دموکراتیک دفاع مشروع کنند.
۲- حضور مؤثر و مسوولانه در انتخاباتها و فرایندهای انتقال قدرت: انتخابات مهمترین ابزار برای انتقال و گردش قدرت در جوامع انسانی است. انتخابات برای احزاب سیاسی یک فرصت بزرگ است تا برای تصاحب قدرت از راههای مسالمت آمیز و با تکیه به آرای واقعی مردم تلاش کنند. احزاب سیاسی با حضور مسوولانه در این فرایند دموکراتیک که برای تقویت و نهادینهشدن ارزشهای دموکراتیک خیلی مؤثر بوده و میباشد، میتوانند در نهادینهشدن فرهنگ انتخابات در افغانستان مؤثر واقع گردند و کمک مهم در برگزاری شفاف انتخابات کنند.
۳- ترغیب مردم برای مشارکت در پروسههای سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی: در نظامهای دموکراتیک، مردم تصمیمگیرنده اصلی میباشند. مردم در متن رویدادها قرار دارند؛ اما در افغانستان مردم در طول تاریخ در حاشیه نگه داشته شدهاند و مشارکت مردم در فرایندهای ملی کمرنگ بوده است. مشارکت مردم به ویژه در عرصه سیاسی در افغانستان یک پدیده نو است و هنوز هم به یک فرهنگ مبدل نشده است؛ اما احزاب سیاسی میتوانند مردم را در یک مشارکت ملی و پایدار برای مبارزه با پدیدههای مانع بر سر راه تحقق دموکراسی و کثرت گرایی و تحقق عدالت اجتماعی و سیاسی (انواع فساد، کشت و قاچاق مواد مخدر، حملات تروریستی، انواع خشونت و نقض حقوق بشری و…) مردم را همکاری کنند و افکار عمومی را علیه این پدیدههای خطرناک بسیج سازند.
۴- افزایش شعور سیاسی، دانش و آگاهی عموم مردم: فرهنگ سیاسی کنونی در افغانستان محدود، غیر دموکراتیک و تبعه است. این ناشی از کمبود شعور سیاسی مورد نیاز، دانش و آگاهی مردم است که موجب گردیده است عملکرد مردم در برابر عملکرد نظام سیاسی و رویدادهای مهم بیشتر احساسی و هنجاری باشد. این در حالی ست دموکراسی در کشورهایی که سواد عمومی بیشتر است، بهتر میتواند ریشه دار گردد. احزاب سیاسی با موضعگیریهای خود در پارلمان، رسانهها و برگزاری سمینارها و اعتراضهای مدنی میتوانند شعور این مردم را افزایش دهند. همچنین احزاب میتوانند نقش افشاگری داشته باشند. بسیاری از مسایل پشت پرده را چه در گذشته و حال حاضر افشا نمایند تا آگاهیهای مردم بیشتر گردد و هنگامی که دانش و آگاهی بیشتر شود بدون تردید نگرشها و تحلیلها نیز منطقیتر خواهد شد و این تأثیر مثبتی بر روی فرایندهای تصمیمگیری دارد.
۵- کمک برای دولتسازی و ملتسازی: از نظر حقوقی دولت سازمانی است که دارای جمعیت، سرزمین، حکومت و حاکمیت است. از این منظر تاکنون در افغانستان دولت وجود نداشته است. در حال حاضر هم عناصر بنیادی و سازنده دولت در افغانستان ناقص است. در واقع در افغانستان دولت واقعی وجود ندارد، چیزی به نام شبهدولت وجود دارد. همچنین در افغانستان، ملت وجود ندارد، ملیتها وجود دارند. عوامل عینی مشترک مانند قوم، نژاد، زبان و مذهب را عناصر تشکیلدهنده ملت هستند. به هر حال، در زمینه دولتسازی، احزاب سیاسی میتوانند از دولت انتقاد نمایند تا حدی که مطابق واقعیتها باشد. احزاب سیاسی باید حاکمیت دولت را بپذیرند و با نظارت خود بر کارکردهای دولت اجازه ندهند که دولت از اصول قانون اساسی عدول کند و خود مطابق قانون اساسی کشور رفتار نمایند. در زمینه ملتسازی، احزاب سیاسی میتوانند بر پیوندهای مشترک میان اقوام و ملیتها در افغانستان که کم نیستند، تأکید ورزند. به عضو گیری از میان همه اعضای جامعه بپردازند و از عواملی که موجب افزایش شکافهای اجتماعی میگردد خودداری ورزند.
در پایان باید گفت که احزاب سیاسی یک ابزار هستند و دموکراسی یک هدف است. از آنجاییکه احزاب سیاسی ابزار هستند، این بستهگی به فرهنگ، شرایط و دید انسانها دارد که از آن چگونه استفاده میکنند. احزاب اگر نقش مثبت در تحقق دموکراسی دارند، بیشتر از آن هم میتوانند نقش منفی ایفا نمایند، که بررسی آنها نیازمند یک نبشته جداگانه است.