فمینیسم و فرهنگ آن در افغانستان

فمینیسم مبتنی بر تعریف جامعه‌شناسی خود به معنای جنبش اجتماعی دفاع از حقوق زنان است که با تغییر شرایط زمان، رویکرد و خط مشی متفاوتی را در جهت رسیدن به هدف خود انتخاب کرد و در هر زمان به لباسی از تفکرات رایج فلسفی زمان خود، بیرون شد. فمینیسم برای آشکار ساختن و پرچم دادن به جنبش خود، به لباس‌های لیبرالیسم، مارکسیسم، سوسیالیسم پسا‌مدرنیته و پسا‌ساختارگرایی در‌آمد تا دامنه‌ی این تفکرات اومانیستی (انسان‌محوری) دم از حقوق زنان و برابری دو جنس بزند. اما بعدها گروهی به افراط در زن‌پرستی و مرد‌ستیزی روی آوردند و لباس زشت و تنگ فمینیسمِ رادیکال را بر تن کردند.

«زن به دنیا نمی‌آید، بلکه زن و زنانه‌گی ساخته می‌شود» جمله‌ای است که باعث خلق یک پدیده به اسم «فمینیسم» شد. طی یک‌و‌نیم قرن جنبش زنان هدف خود را تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی مبتنی بر تبعیض جنسیتی علیه زنان قرار دادند. فمینیست‌های اولیه را «موج اول» فمینیسم می‌نامند. نهضت‌های حق‌طلبانه‌ی زنان تا سال ۱۹۶۰ جزو موج اول هستند. فمینیست‌ها در این موج از نقش محدود زنان انتقاد می‌کردند، بی‌آن که به وضعیت نامساعد آن زمان اشاره کنند و یا مردان را از این بابت سرزنش کنند. موج اول فمینیستی با مبارزات و روشن‌گری‌های «مری ولستون کرافت» و بیانیه‌ی ۳۰۰ صفحه‌ای‌ او در سال ۱۷۹۲ در انگلستان آغاز شد. یکی از کمپین‌های موفق فمینیست‌ها، جنبش دست‌یابیِ زنان به حق رأی بود که به وسیله‌ی فعالانی چون «املین پنکهرست» رهبری می‌شد. زنان انگلیسی و آلمانی در پایان جنگ جهانی اول به حق رأی دست پیدا کردند، اما در فرانسه و ایتالیا تا پایان جنگ جهانی دوم، زنان از داشتن حق رأی محروم بودند. با این‌همه، جنبش زنان به دست آوردن حق رأی را پایان کار خود ندانستند و بحث حضور زنان در حوزه عمومی پایان نیافت. مدت‌ها پس از این بود که زنان توانستند در عرصه‌ی عمومی (کار در ادارات دولتی) مشارکت داشته باشند. پس از موفق برون شدن از کمپین حق رأی، برخی از زنان «موج دوم» را به راه انداختند که بیش‌تر تمرکز بر محدودیت‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاکم بر زنان داشت. این مرحله از فمینیسم، به ویژه در فرانسه و انگلستان، به واسطه آثار «سیمون دو بووار» و «ویرجینیا وولف» تأثیرگذار بود. هر دوی این نویسنده‌گان، زنان را به پی‌گیری حقوق فرهنگی خود فراتر از حقوق سیاسی، تشویق می‌کردند. در اواخر قرن بیستم، نویسنده‌گانی چون «جولیا کریستوا» و «لوس ایریگری» در موج سوم فمینیسم، نویسنده‌گانی چون دو بووار را به خاطر نادیده‌گرفتن ساختارهای ژرف زبان و ناخودآگاه انسان که به باور موج سوم مانع آزادی زنان است، نقد کرده‌اند. این نویسنده‌گان تأکید بیش‌تری بر زنانه‌گی و ویژه‌گی‌های بدن زنان دارند و به این باور اند که نویسنده‌گان موج دوم، هم‌چنان مردان را مدلی برای زنان قرار داده‌اند.

فمینیسم سعی دارد تا ضمن درک دلایل نابرابری‌های موجود در میان دو جنس مخالف، تمرکز خود را بر سیاست‌های جنسیتی، معادلات قدرت و جنسیت معطوف کند. موضوع‌های کلی مورد توجه فمینیسم، تبعیض، رفتار قالبی و مردسالاری/پدرسالاری است. فعالان فمینیست به مواردی مانند برابری جنسیتی، حقوق زایمان، خشونت خانواده‌گی، برابری دست‌مزد، آزار جنسی و تبعیض جنسیتی می‌پردازند.

تعریف فمینیسم در میان طرف‌داران این اصل در جامعه افغانستان

عده‌ای از طرف‌داران اصالت فمینیسم، زن را صرفاً در نقش‌های تزیینی می‌بینند و با استفاده از شعارهای پرطمطراق، نه تنها کرامت و ارزش ذاتی مقام زن را حفظ نمی‌کنند، بلکه با پرده‌دری از شخصیت و هویت‌زدایی از نهاد خانواده، زمینه را برای تحت سلطه درآوردن، استثمار و اِعمال خشونت جنسی علیه زنان فراهم می‌سازند. شعار‌های فمینیست‌ها در افغانستان نسبت به عمل در این مکتب بیش‌تر بوده و است. بیش‌تر نهاد‌های فعال برای حقوق زنان، دست‌آوردی در زمینه‌ی کاری‌شان نداشته‌ و از لایحه‌ی اصلی وظایف خود به دور مانده‌اند. امروز بیش‌تر فمینیست‌ها در کشور، تعریف درستی از اصل فمینیسم ندارند و حتا نمی‌دانند که پایه‌گذاران این مکتب چه کسانی بوده‌اند. عده‌ای از این گروه فکر می‌کنند که فمینیسم به معنای برتری‌طلبی برای زن و عقب زدن و حتا به زمین زدن جنس مخالف است. این تفکر اما از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ بیش‌تر افراد در این جمع و با این فکر، کسانی‌اند که متضرر از جامعه مردسالار و پدرسالار افغانستانی هستند. عده‌ای دیگر اما با شعارهای فمینیستی به دنبال برتری‌طلبی برای خود اند و از فمینیسم فقط هم‌چو ابزار برای رسیدن به هدف استفاده می‌کنند. در آخرین دست از موارد، ما شاهد مقرری‌های زنان در بخش‌های مختلف بودیم؛ زنانی که در کلیدی‌ترین بست‌ها گماشته شدند. تجربه‌های این زنان در این بخش‌ها خیلی اندک و حتا در مواردی هیچ است. برخی از این عمل حکومت انتقاد کردند. انتقاد آن‌ها به خاطر جنسیت و زن‌ستیزی نبود و این‌جا بود که طرف‌دارانِ به اصطلاح پروپاقرص فمینیسم صدا بلند کردند و انتقاد منتقدان را مبتنی بر «زن‌ستیزیِ» این جمع خواندند؛ در حالی ‌که انتقاد آن‌ها مبتنی بر نداشتن تجربه‌ی کافی آن افراد در زمینه‌ها بود. زنان توانایی‌هایی دارند و می‌شود گفت بیش‌تر از مردان با‌برنامه‌تر و منظم‌تر قدم برمی‌دارند، اما عروسک ساختن از زن، معصومیت‌تراشی از او و مظلوم جلوه دادن یک موجود توانا، خود نوعی زن‌ستیزی و از سر به زیر کشیدن او است. نیاز نیست در هیچ صورتی، زن ظالم و یا مظلوم واقع شود. در جامعه‌ی سنتی-مردسالار افغانستان که زن را من‌حیث جنس دوم و و عقب‌تر از مرد می‌دانند، فهم درستی از فمینیسم ارایه نشده و از طرف دیگر زنان افغانستان که مزه‌ی برابری را نچشیده‌اند، باعث شده‌اند تا یک تعریف نادرست و منفی از فمینیسم در جامعه ایجاد شود و این تعریفِ مزخرف پایه‌گذاری و پذیرفته شود.

سنت‌گرایان جامعه کشور، کسانی‌ که حقوق زن را در حدود دین و فرهنگ سنتی-افغانی می‌بینند و بحث برابری زن و مرد را خلاف آموزه‌های دینی و دور از فرهنگ دیرینه‌ی خود می‌دانند، این گروه یکی از موانع جدی در برابر فمینیسم در افغانستان به شمار می‌روند. تفکر مردسالارانه در افغانستان که بیش‌تر مردان را در رأس قرار داده و از زنان فرصت تصمیم‌گیری و رهبری را گرفته است. دسترسی ‌نداشتن زنان و دختران به مکاتب و مراکز آموزشی و محرومیت آن‌ها در بسیاری موارد دیگر، خود زمینه‌ساز عدم آگاهی زنان از حقوق خویشتن و دانستن حق برابری زن و مرد شده است. هیچ دیدگاهی بدون همکاری مشترک میان زن و مرد به نتیجه نرسیده است. در طول تاریخ مردانی هم بوده‌اند که علیه تبعیض جنسیتی در جوامع مختلف مبارزه کرده‌اند که مطمئناً افغانستان نیز شامل این جوامع است. مردان زیادی طرف‌دار برابری زن و مرد در پیشگاه قوانین، سیاست، اجتماع و فرهنگ بوده‌اند، هرچند تعداد‌شان اندک بوده، اما نقش‌ آن‌ها انکارپذیر نیست.

حرف آخر این‌که نیاز است تا به عمق مساله‌ی فمینیسم پرداخته شود و در مورد ریشه‌های ناکامی این مکتب در افغانستان کاوش صورت بگیرد و با نوسازی این مکتب در جامعه‌ی ما، این اصل به راه اصلی مبارزه برسد.