زنان و مذاکرات صلح بینالافغانی
نگاه نو_ چند روز معدود تا آغاز مذاکرات بینالافغانی باقی مانده است و گروههای مختلف در تلاشاند تا حضور معنادارشان را در این مذاکرات تضمین کنند. در این میان، به نظر میرسد که تکلیف زنان چندان روشن نیست. پرسشهای زیادی در مورد حضور زنان در فرایند مذاکرات بینالافغانی مطرح است که پاسخ فوری میطلبد. شاید مهمترین این سوالها این باشد که زنان چگونه میتوانند حضور معنادارشان را در مذاکرات بینالافغانی تثبیت نمایند؟ در راستای آن باید پرسید: یک، مطالبات اساسی زنان افغان کدامها اند و کدام خواستها قابل مذاکره نیست و در زمره نیازها قرار میگیرد؟ دو، در مذاکرات بینالافغانی، زنان به عنوان طرف مستقل حضور یابند یا بخشی از تیم مذاکرهکننده نظام کنونی باشند؟ سه، زنان افغان کدام امکانها را برای معامله با طرفهای مذاکره به ویژه طالبان دارند که با استفاده از آنها میتوانند امتیازهای لازم را به دست آورند؟ در نهایت، کیها بایستی به نمایندهگی از زنان در این مذاکرات شرکت کنند و البته حمایت سیاسی مورد نیاز چگونه تضمین گردد؟
از بحثهای زنان در رسانهها استنباط میشود که مطالبات زنان به صورت کلی مشخص است، اما در مورد اینکه چگونه روی آنها با طرفها مذاکره شود ابهامهای جدی وجود دارد. به عنوان مثال، یکی از خواستهای بنیادی زنان، تضمین آزادیهای آنان به عنوان حقوق انسانی میباشد، اما مشخص است که آزادی تعریفشده در اسناد بینالمللی در شرایط کنونی برای طالبان قابل پذیرش نیست. بنا بر این، این سوال مطرح است که کدام آزادیها قابل مذاکره است؟ این ابهام در مورد سایر مطالباتی که زنان مطرح میکنند نیز وجود دارد. لذا ابتدا باید زنان در بین خودشان روی ابعاد قابل مذاکره و غیرقابل مذاکره مطالباتشان به اجماع نسبی برسند. اگر این همنظری به وجود نیاید، ممکن است طرفهای مذاکره از اختلاف زنان در راستای تحمیل خواستهایشان بر نمایندهگان زنان استفاده کنند.
به باور من، زنان برای اینکه بتوانند از موضع قوی وارد مذاکره شوند بایستی به عنوان طرف مستقل در مذاکرات حضور بیابند. طرف ثالث به این معنا که زنان نه تنها به نمایندهگی از زنان افغانستان بلکه به عنوان نمایندهگان زنان جهان با گفتمان مردسالاری حاکم وارد گفتوگو شوند. در این شرایط، زنان حمایت جهانی کسب میکنند. به طور مثال، وقتی زنان در مذاکرات صلح روی مسایل چون آزادی به عنوان یک حق بشری زنان بحث کنند، زنان جهان با زنان افغانستان همذاتپنداری بیشتری خواهند نمود. در این صورت، فعالان حقوق زن در جهان، کشورهای چون امریکا و اتحادیه اروپا را تحت فشار قرار خواهند داد تا به صورت غیرمستقیم طرفهای مذاکره را وادار به پذیرش خواستهای نمایندهگان زن در مذاکرات بینالافغانی کنند. هر چند ممکن است این شرایط مذاکرات را پیچیده کند، اما ارزش آن را دارد. به علاوه، من فکر میکنم زنان افغان باید از تجارب سایر زنان به ویژه دانش و تخصص اندیشمندان زن در فرایند مذاکرات بهره ببرند.
پاسخدادن به سوال سوم را به خود زنان میگذارم، اما در مورد زنان شرکتکننده در مذاکرات صلح بینالافغانی حداقل سه سناریو قابل تصور است: یک، به نظر میرسد اعضای زن هیأت مذاکرهکننده از میان جریانهای مطرح سیاسی در کشور گزینش شوند. در مورد این نمایندهگان دو تردید جدی مطرح است. اول اینکه ممکن است این نمایندهگان بیش از آنکه بر منافع زنان باندیشند، منافع جریانی را ترجیح دهند. از طرفی، از آنجایی که رهبری جریانهای سیاسی در افغانستان کاملاً در اختیار مردها است، این احتمال نیز وجود دارد که خواستهای مردانه جریانها به رغم میل زنان، برآنها تحمیل شود. در هر دو صورت نتیجه برای زنان غیرقابل جبران خواهد بود. دو، زنان مستقلی که ممکن است از سوی حکومت معرفی شوند، اما از آنجایی که پشتوانه سیاسی قوی ندارند، احتمال آنکه جدی گرفته نشوند زیاد است. سناریوی دیگری نیز میتواند این باشد که زنان مستقل به عنوان طرف ثالث حضور یابند، اما سایر طرفها نیز زنانی را در ترکیب هیأتهایشان شامل سازند. در هر سه صورت، درک مشترک از خواستهای زنان الزامی مینماید.
سخن پایانی
زنان باید حضور معنادارشان در فرایند مذاکرات بینالافغانی را تضمین کنند. این مهم فقد از راه تعریف دقیق و جامع خواستها ممکن است. در این میان، تعریف دقیق ابعاد غیرقابل مذاکره مسایل حیاتی پنداشته میشود. در فرایند تعریف خواستها، بایستی از زنان سایر کشورها که تجربه مذاکرات از این دست را دارند، کمک گرفته شود. تضمینهای اجرایی فقط از طریق جذب حمایت زنان جهان ممکن است. بنا بر این، در این زمینه باید لابیگری هدفمند و بیوقفه صورت گیرد. تأمین رابطه قوی با جامعهی مدنی امریکا و اتحادیه اروپا به ویژه جریانهای فمینیستی اثرگذار باید در محراق آجندای نمایندهگان زن قرار داشته باشد. در داخل کشور نیز باید تلاش صورت بگیرد که افکار عمومی از مطالبات زنان حمایت کنند. تمام اینها فقط از طریق انسجام فکری و عملی زنان نخبه ممکن است.