زنان و سرکوب‌های اجتماعی – سیاسی

نگاه نو_ وقتی ما از سرکوب حرف می‌زنیم، یعنی چه؟ سرکوب‌هایی که انجام می‌دهیم یا بر ما اعمال می‌کنند، تا چه اندازه ضروری، خودخواسته و قابل پذیرش است و آیا خشونت علیه زنان را می‌توان سرکوب جنسیتی تعبیر کرد؟ آیا پشت این سرکوب‌ها، دلایل سیاسی نهفته است؟

یک مفهوم سرکوب که بیش‌تر جنبه سیاسی-اجتماعی دارد  «Suppression» است که ما آن را توقیف، سرکوب و جلوگیری ترجمه می‌کنیم. اغلب توسط دیگری (نهاد‌های حکومتی، سازمان‌ها، گروه‌های دینی و افراد وابسته) صورت می‌گیرد و گاه هم ارادی و خودخواسته توسط شخص (به عبارتی زنان)، بسیاری از رفتارهایی که شخص (زن) با توجه به نرم‌های اجتماعی و عرف‌های جامعه ناپسند تلقی می‌کند، صورت می‌گیرد که خودآگاه است و شخص به صورت ارادی آن‌ها را کنار می‌گذارد و دست به سرکوب ایده‌ها، خواست‌ها و گرایش‌‌های خود می‌زند. سرکوب رفتارهای ناهنجار و امیال ناپسند بر خلاف موازین جامعه با عنوان کنترل بر رفتارها و گرایش‌های همخوان و همسو بودن در جهت حفظ نظم عمومی که امکان مواجه شدن با پی‌آمدهای ناراحت‌کننده اجتماعی-سیاسی یا روانی را همراه دارد، توجیه می‌شود که از جمله بارزترین آن‌ها برای زنان اجتناب از داشتن رابطه جنسی پیش از ازدواج است که توسط زنان و عموماً اجتماع بر زن تحمیل می‌شود، یا نهاد‌های دینی-‌حکومتی به روابط جنسی نامشروع (خارج از دایره ازدواج قانونی) قباحت می‌بخشند و شخص مرتکب باید شلاق بخورد، سنگسار شود، مجرم شناخته شود و محکمه صحرایی شود. این در حالی است که داشتن روابط جنسی پیش از ازدواج برای مردان در جوامع مردسالار پی‌آمدهای مخرب اجتماعی و سیاسی به دنبال ندارد یا بعضاً حتا سوال‌برانگیز هم نیست. در طرف مقابل اما زنانی که بین امیال طبیعی درونی و ارزش‌های اجتماعی جوامع سنتی خود گیر کرده‌اند، اگر‌چه آزادی اراده را ارجحیت داده‌اند، اما در نهایت بر اثر فشارهای بیرونی و بعضاً درونی مثل عذاب وجدان و حس شرم‌ساری مجبور به ترمیم مجدد پرده بکارت می‌شوند. در نتیجه در این نوع تعریف از سرکوب بایستی نرم‌های اجتماعی و گرایش‌های همخوان اجتماعی و عناصری که در تضاد با این نرم‌ها هستند تعریف شود؛ مثل قوانین اساسی و مدنی، مقایسه عرف و سنت در زنده‌گی روستایی و شهری، میزان حاکمیت و قدرت نهاد‌های دینی، تعریف اخلاق و جایگاه مجرم، جایگاه مردان و زنان در جوامع و در اختیار داشتن ابزارهای قدرت. حالا اگر این عناوین را با بررسی شکل و ساختار جوامع سنتی، افراط‌گرای دینی- مذهبی و مرد‌سالار مخصوصاً در شرق و خاورمیانه در نظر بگیریم، پس بدیهی به  نظر می‌رسد که اصول اجتماعی-‌شهروندی و عناصر ارزش‌گذاری شده آن توسط مردان تعریف می‌شوند، نه زنان. عاملیت مردان در جوامع سنتی شرقی، چنان‌چه در سلسله نهاد دولت و سازمان‌های غیر‌دولتی محسوس است، فضایی مطلقاً مردانه را هم در سطح تصمیم‌گیری و هم رهبری القا می‌کند، در حالی که ‌خلاف آن‌چه از نقش اندک و کم‌رنگ زنان در نهادهای مذبور مشاهده می‌کنیم، صرفاً حضور سمبلیک آنان است. تریبون‌های دینی-مذهبی، تربیون‌های سیاست و قانون‌گذاری، تریبون‌های اجتماعی و فرهنگی عمدتاً در اختیار مردان است و هر آن‌چه در این جوامع به عنوان حکم صادر می‌شود، از جانب مرد است نه زن. پس بدیهی است که سرکوب در این حوزه عمدتاً توسط مردان هم بر زنان و هم بر مردان اعمال می‌شود.

مفهوم دیگر از پدیده سرکوب را در انگلیسی «Repression» به معنای خودداری، فروداشت و در روان‌شناسی به معنای واپس‌رانی یا سرکوب افکار شرم‌آور، تعریف می‌کنیم. هربرت مارکوس تعریف جامعه‌شناسانه رپپرشن را محدودیت‌های لازم برای سلطه اجتماعی تعریف می‌کند؛ اما سرکوب در مفهوم واپس‌رانی و نادیده انگاشتن تمایلات درونی در این مقطع فرد را وامی‌دارد تا با سرکوب ایده‌هایش در درازمدت، به صورت سیستماتیک آن‌ها را به ناخودآگاه ذهنش انتقال دهد و پس از مدت طولانی شخص حتا فراموش می‌کند که گاهی چنین خواسته‌هایی داشته است. حالا اگر از حوزه روان‌شناسی تحلیلی واپس‌رانی خارج شویم و از دید اجتماعی-سیاسی به روند خودداری و فروداشت گرایش‌های ناهنجار نگاه بیندازیم، در حوزه زنان می‌بینیم چنین اتفاقی به خوبی به نفع مردان رخ داده است. قرن‌ها سرکوب گرایش‌های طبیعی ذاتی زنان مثل مقوله قدرت‌طلبی، باعث شده است که به طور مثال مساله رهبری برای زنان چه در خودآگاه یا ناخودآگاه، یک عمل کاملاً مردانه جلوه کند، در حالی که زنان در جوامع نخستین رهبر قبیله و خانواده خود بودند و مادرسالاری در بسیاری از تمدن‌های گذشته رواج بیش‌تری داشته است. اما به طور مثال یک زن در عربستان سعودی قرن‌ها با واپس‌زدن گرایش و میل به قدرت و در مصدر قدرت بودن، برایش غیر ممکن به نظر می‌رسد که تصور کند به جای پادشاه عربستان و شاهزاده‌هایش او می‌توانست در آن جایگاه باشد. نمونه‌های دیگر سر‌کوب زنان در حوزه‌های سیاسی و اجتماعی عدم امکان رهبری فرقه‌های دینی و مذهبی توسط زنان است؛ چون زنان همواره مجاب شده‌اند یا تصمیم گرفته‌اند چنین بییندیشند که رهبر دینی بودن کاری است مردانه، همان‌طور که پیامبران فقط مرد بودند و هیچ زنی به مقام پیامبری نرسید. پس خاصیت زن بودن این است که هرگز نمی‌تواند پیامبر، رهبر یا پیشوای یک فرقه مذهبی باشد.

سرکوب‌هایی که توسط گروه‌های دیگر اعمال می‌شوند، غالباً محتوای قانونی دارند و توسط حکومت‌ها بر جوامع اعمال می‌شوند. این سرکوب‌های توجیه شده قانونی اگر‌چه می‌تواند به ضرر تمامی اقشار جامعه تمام شود، ولی به صورت کلی در حوزه زنان سرکوب‌گرانه‌تر عمل می‌کند. به عنوان مثال قوانین اساسی کشور‌های اسلامی که زیر سایه دین اعمال می‌شوند، همواره توسط مردان نگاشته می‌شوند، بنابراین قبل از هر چیزی جنبه تاریخی ماده‌های قانون حایز اهمیت است تا به ریشه توجیه شده و قانونی سرکوب‌های اجتماعی-‌سیاسی علیه زنان دست یابیم؛ زیرا منابع تاریخی به ما نشان می‌دهد که بسیاری از فرامین دینی خاستگاه اجتماعی دارند، پیش از آن‌که مذهبی باشند. بدین معنا که آن‌ها فرامین دینی را بر اساس فرامینی که پادشاهان زمان خودشان یا پیش از آن‌ها دستور می‌دادند، می‌نگاشتند. از این باب سرکوب زنان عمدتاً با آغاز دوران پدرسالاری در تاریخ تمدن بشر شکل می‌گیرد و دین با احکام شرعی به این فرامین و قوانین مشروعیت بخشید. ریچارد فلسون در یکی از مقالاتش سوال جالبی را مطرح می‌سازد؛ این‌که آیا دلیل خشونت بر زنان به علت زن بودن‌شان است یا این‌که چون نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند، و به عبارتی رقیب مردان در میزان تعدادشان محسوب می‌شوند؟ زنان در بخش‌های مختلفی سرکوب می‌شوند و این سرکوب‌ها ادامه دارد، چون مردان می‌دانند که زنان زیادی توانایی گزارش این سرکوب‌ها به فضای بیرون از خانواده را ندارند. از طرف دیگر زنان زیادی حتا نمی‌دانند آن‌چه بر آن‌ها می‌گذرد، سرکوب خودشان و خواسته‌های‌شان است. مثال ساده سرکوب زنان در فضای خانواده در ساده‌ترین شکل ممکن برای زنان گذشت و صبوری تعریف شده است. زن در برابر خواست همسر یا پدر به اصطلاح با گذشت از اولویت‌های خودش به سلطه مرد در کانون خانواده کمک می‌کند. ما از این نوع سرکوب می‌توانیم چنین تبیین کنیم که زنان اغلب مورد سرکوب در فضای خانواده و جامعه قرار می‌گیرند، چون عموماً در برابر مردان به عنوان قشر و طبقه فقیر (از نظر مالی) به شمار می‌آیند. مردان از آن‌جا که استقلال مالی دارند، بازار کار و صنعت در اختیارشان است، بازار بورس و سهام، تجارت و سرمایه‌های کلان را در اختیار دارند، به عنوان طبقه مرفه و ثروت‌مند به خود اجازه می‌دهند که زنان را از تمامی امتیازات فوق محروم سازند و با سرکوب توان‌مندی‌های‌شان آنان را به انقیاد خود در‌آورند.

در نتیجه سرکوب فکر، اندیشه و توانایی زنان در جهان مادی حس قدرت‌جویی و قدرت‌طلبی را از آن‌ها گرفت و زنانی که بیش‌تر تحت تاثیر جوامع مردسالار بودند، خودخواسته و ارادی بسیاری از قابلیت‌های‌شان را سرکوب کردند و یا اجازه دادند این توان‌مندی‌ها توسط مردان دیگر سرکوب شود؛ چون این باور به آن‌ها قرن‌ها تحمیل شده بود که نجات کشور، مبارزه در میدان نبرد، حمل خیمه مقدس که در آن ده فرمان موسی بود، رهبری دین و پیام‌رسان خدا بودن، مختص مردان است و اگر چنین کارهایی به زنان واگذار شود، خرابی حاصل از آن جبران‌ناپذیر خواهد بود.

در افغانستان اما سرکوب‌های اجتماعی علیه زنان قدرت‌مندتر عمل می‌کنند، چون توسط اکثریت دین‌زده و سنتی اعمال می‌شوند، ضمن آن‌که سرکوب‌های سیاسی علیه زنان نیز به تازه‌گی در حجم گسترده‌ای مروج شده است. به عنوان مثال یکی از سرکوب‌های سیاسی که توسط نهاد‌های دولتی صورت می‌گیرد، خارج کردن زنان از تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی است، به این صورت که اکثر جلسات مهم و محرمانه در ساعات غیراداری برگزار می‌شو‌د و زنان در این ساعات مجبور اند در خانه باشند یا بنا بر مسوولیت‌هایی که دارند نمی‌توانند نیمه‌شب به محل کار حاضر شوند. در نتیجه مردان در این جلسات بدون حضور همکاران زن نظر می‌دهند، تصمیم می‌گیرند و فیصله می‌کنند۱.

مساله اصلی وقتی از سرکوب صحبت می‌کنیم، نه تنها نادیده انگاشتن و متوقف ساختن افکار و رفتار در زنان است، بلکه این سرکوب‌ها در دراز‌مدت می‌تواند منجر به زن‌هراسی، رفتارهای مغرضانه زنان علیه هم‌دیگر و چه بسا به نفرت از زن توسط زنان منجر شود؛ اما چه‌قدر از زن‌هراسی یا زنانی که در خدمت سیستم مردسالار هستند می‌دانیم؟ شاید برای‌تان جالب باشید که بدانید ۹۰% از مردم شامل زنان و مردان مرتکب خشونت علیه زنان می‌شوند یا نسبت به زنان تعصب دارند. در پژوهشی که توسط یونیسف در ۱۳ کشور صورت گرفته و در هر کشور از ۵۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ نفر از اعضای هر خانه انتخاب شده‌اند برای پاسخ‌گویی، در هر کشور حوزه جنوب مرکزی و مرکز آسیا نشان می‌دهد که ۵۷% زنان و ۵۶% مردان با لت‌و‌کوب همسر-زن موافق‌اند. همین رقم در پژوهش‌های جنوب صحرای آفریقا نشان می‌دهد که %۷۴ زنان و فقط ۶۲% مردان با ضرب و شتم همسر-زن موافق‌اند. تحقیقی که بر اساس داده‌های آماری یونیسف جمع‌آوری شده، نشان می‌دهد که در افغانستان ۹۵% زنانی که در این پژوهش شرکت کرده‌اند، در پنج شرایط خاص موافق با ضرب و شتم زن توسط شوهر هستند، از جمله:

۱) خارج شدن از منزل بدون اجازه شوهر؛

۲) غفلت در مورد فرزندان؛

۳) زنی که با همسرش جدال می‌کند؛

۴) زنی که با شوهرش هم‌بستر نمی‌شود؛

۵) زنی که غذا را می‌سوزاند‌(Tran, Nguyen,Fisher).

منابع

Freudian Repression, Conversation Creating the Unconscious, Michael Billing, 1999

Is Violence against Women about Women or about Violence?, Richard b. Felson, 2006

Attitudes towrads Intimate Pertner Violence against Women among Women and Men in 39 Low – and Middle Income Countries, Thach Duc Tran, Hau Nguyen, Jane Fisher, 2016