رویکرد افراطی اسلامی؛ جهالت باستانی یا مبارزه حقانی؟

 کتاب‌هایی مانند قوم‌شناسی سیاسی رولان برتون تا نوشته‌های مورخان و گونه‌شناسی و معرفت‌شناسی تاریخی انسان در نوشته‌های کسانی چون احراری، وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که انسان‌ها بیش‌تر در حالت نزاع و تعرض بر جان یک‌دیگر بوده‌اند. قبایل در زیست اولیه خویش پیوسته در حال جنگ و کشمکش بوده‌اند و به نابودسازی هم‌دیگر برای بقای خویش می‌کوشیدند. آن‌ها اصولاً نه به خاطر این‌که از روی رقابت و قیاس زور و قوت خود با دیگری می‌جنگیدند، بلکه معتقد بودند پیش از این‌که قبیله دیگری بر آن‌ها بشورد، باید خودشان دست به کنش پیش‌گیرانه بزنند و بر آن قبیله بتازند. وقتی تاریخ ادیان را مرور می‌کنیم، می‌بینیم عین خاصیت و روی‌کرد در مذاهب و ادیان باستانی نیز وجود دارد و همیشه چون در دستورهای دینی‌شان امر به تعرض و کشتار شده است، پس پاک‌سازی دیگران و تاختن به دیگری را حق خویش و نیز تکلیف خویش می‌دانستند. متون اساسی اسلام اگرچه باظرفیت است، اما دیده می‌شود که حکم کفر و الحاد و برخورد با دشمن در این متون نقش بارز دارد. اما باز هم تأکید کنم که این روی‌کرد اسلام دو دلیل اساسی دارد: یک، انسانِ نزدیک به پانزده سده پیش، تقریباً همان انسان باستانی است، زیرا نه علم رشد کرده است، نه سواد کافی وجود دارد و نه روابط اجتماعی کافی و همه‌جانبه. پس کشورها، ادیان، مذاهب و قبایل در اکثر نقاط جهان بیش‌تر زنده‌گی در حال تجرد و به دور از تعاملات نوع امروزی داشتند. دوم، ظاهر دستورهای دینی ما بیش‌تر ربط به خاصیت و روی‌کرد انسان پانزده سده پیش دارد و ظاهراً مصلحت صاحبان رأی در آن هنگام همین بوده است.

«ما ز قرآن مغز را برداشتیم»؟

مشکل بخش بزرگی از روحانیت و مذهبیان در جهان اسلام و به خصوص در کشورهای جهان سومی، فقیر و عقب‌مانده این است که بیش‌تر به دور از سواد روشن‌گرانه امروزی جهان و ذهنیت حاکم بشر زنده‌گی می‌کنند. دیده می‌شود که متأسفانه با ظاهر قرآن، مطابق تعقل عقب‌مانده خویش آشنایی سطحی دارند و همین‌طور به مغز و عمق قرآن و حکمت گفتار پیامبر توجه ندارند. مثلاً اگر به آیه ۱۰۵ و ۵۴ سوره الاسرا، آیه ۱۰۷ سوره الانبیا، آیه ۲۵۶ سوره بقره و آیه ۱۲۵ سوره نحل رجوع کنیم، می‌بینیم که با آن‌چه جماعت‌های تندرو اسلامی امروز فکر می‌کنند، در مغایرت کامل قرار دارد. من ترجمه آیه ۶۳ سوره نسا را این‌جا نقل می‌کنم که خداوند به طور جدی به پیامبر امر فرموده است: «اینان‌اند که خدا از قلب آن‌ها آگاه است، تو(رسول) از آنان روی مگردان و آن‌ها را نصیحت کن و به گفتار دل‌نشین و موثر با ایشان سخن بگو.» همه این مثال‌ها نشان می‌دهد که بر حسب امر خدا، چه پیامبر و یا هر کسی که بخواهد در یک جامعه دست به اصلاح بزند، اجازه ندارد با اجبار عمل‌ کند؛ بلکه اجازه دارد با زبان دل‌پذیر، قناعت‌بخش و زبان حکمت و انسانیت با مردم سخن بگوید و حجت خود را این‌گونه تمام کند.

مشکلات در مدارس دینی

یکی از مشکلات اساسی در مدارس، شرایط زیستی عقب‌مانده‌ای است که حقیقتاً جای توجه و نگرانی جدی را دارد. نخست از همه باید به این نکته توجه نمود که مدارس و مجامع دینی را بیش‌تر جوانانی از طبقه غریب و نادار جامعه پر کرده و اینان تا سنین جوانی در یک حالت وخیم محرومیت زیسته‌اند. از سویی هم، در مدارس، آثار غیرشریعتی و دیگر علوم و سهولت‌های زنده‌گی شهری وجود ندارد و ذهنیت تحقیرگرایانه نسبت به زنان در آن حاکم است. هم‌چنان سخنی از نشست‌های پیاپی و روابط افهام و تفهیم با جوینده‌گان دیگر دانش‌های انسانی و علوم تجربی در میان نیست. برخورد ترورهای شخصیتی در مدارس، حقیرسازی، خشونت‌گرایی بر یک‌دیگر و چشم‌پوشی از ظرفیت‌های شخصیتی و نادیده‌گیری خلاقیت‌های اشخاص، دوری بلندمدت شاگردان از خانواده و دوربودن از تکنولوژی، رسانه‌ها و انترنت، همه و همه باعث شده است که این‌چنین جامعه‌ای از اهل روحانیت و سنت در حوزه دین به وجود آید. طبیعی است که در رفتار و گفتار این افراد، هر نوع افراطیتی رخنه می‌کند. این‌ها خشونت‌گرایی را در گفتار و کردار مذهبی‌شان، حق و تکلیف خود می‌دانند. درست همانند قبایل باستانی معتقد به گروه‌بندی و صف‌سازی‌اند.

راه‌های حل

راه حل نخست با توجه به شرایط کنونی در کشور، این است که ابتدا باید مسیر آشتی با این گروه را پیدا کنیم. تعامل زیستی با این دسته (دست‌کم در ظاهر امر) و سرمایه‌گذاری در زمینه ایجاد فضای تحمل و دیگرپذیری از الزامیت‌های فوری جامعه ما است. دوم، باید در میان این طبقه و سهولت‌های زنده‌گی مدرن بتوانیم هماهنگی ایجاد کنیم. سوم، حکومت‌هایی دارای ارتش و استخبارات قوی می‌توانند این‌ها را اداره و نظارت جدی کنند و مانع رشد و گسترش این روند شوند. بنابراین باید در قسمت مدارس دینی در کشور و آوردن اصلاحات در زمینه شرایط زیستی و روی‌کرد مدرسان دینی در این مدارس، اقدام جدی شود. چهارم، از دل اسلام باید مسایلی را بیرون بکشیم که سخن از حمایت علم‌اندوزی و دانستن علوم دیگر می‌‌زنند و دیگران را تشویق به رفتن به سوی دانش‌های رایج جهانی کنیم. پنجم، باید حالت گذار را با قوت تمام حفظ کنیم و منتظر بمانیم که نسل کهنه و پیر آهسته آهسته از نظر فیزیکی کاهش یابد و نگذاریم نسل جدید بدون سواد و دانش‌های عصری بماند. ششم، باید حتماً سعی کنیم که میزان توجه جوانان به سوی مدارس کاهش یابد.

تا زمانی که ترویج اسلامیت و دیدگاه‌های تندروانه دینی‌ و مذهبی مان را با آن خاصیت و روی‌کرد مدرسه‌ای انجام بدهیم و این را تکلیف خود بدانیم؛ خشونت را در جامعه ما پایانی نخواهد بود.