در نبود امریکا چه سرنوشتی در انتظار طالبان است؟

در دوران ریاست جمهوری جورج دبلیو بوش، ایالات ‌متحده امریکا که خود را در بالاترین سطح قدرت در همه حوزه‌ها می‌دانست به دنبال حملات یازدهم سپتامبر و اطلاعات نهادهای سیاسی – امنیتی مبنی بر ارتباط سازمانی القاعده و طالبان، افغانستان را به ‌عنوان هدف حمله انتخاب کرد. نومحافظه‌کاران امریکا که از مداخله‌گرایی تهاجمی جهت تحولات در درون کشورها استقبال می‌کردند، از چالش یازدهم سپتامبر، فرصت حمله بر افغانستان و سپس عراق را یافتند تا ایده‌های تئوریک‌شان را در عرصه عمل تطبیق کنند. با حمله دو سال بعد امریکا به عراق، تمرکز ایالات متحده به مسائل این کشور بیش‌تر شد. اولین مرحله کم‌توجهی به افغانستان در همین زمان رخ داد.

دولت بارک اوباما استراتژی سیاست خارجی خویش را از سال ۲۰۰۸ روی افغانستان متمرکز ساخت و سعی کرد در عین تقویت نسبی دولت حامد کرزی و سپس دولت وحدت ملی، به ‌تدریج از افغانستان خارج شود. بعد از اوباما، دونالد ترمپ (رییس جمهور تاجر و حسابگر) روی کار آمد. او کاملاً از ملی‌گرایی اقتصادی در درون و عدم‌ مداخله نظامی فراگیر در بیرون با هدف عبور از جنگ‌های پرهزینه، سخن می‌گفت. عدم انجام جنگ طولانی در خارج از مرزهای امریکا و خروج مرحله‌ به ‌مرحله نیروهای نظامی این کشور از افغانستان و عراق در دوران ترمپ، نشان از آن داشت که فضای حاکم بر افکار عمومی امریکا نسبت به جنگ‌های فراگیر بیرونی، معترض است. دولت ترمپ به این نتیجه رسیده بود که امریکا بعد از دو دهه جنگ با طالبان نه تنها نتوانسته است آن‌ها را تضعیف کند؛ بلکه بعد از سال ۲۰۱۵ طالبان خیز دوباره برداشته‌اند و با افزایش قلمرو تحت نفوذشان به دنبال تصرف کل افغانستان هستند. بنابر گزارش پنتاگون، امریکا نزدیک به دو تریلیون دالر در افغانستان هزینه کرده است و بیش از چهار هزار نیروی نظامی امریکایی و بین‌المللی در این کشور جان‌شان را از دست داده‌اند. این هزینه‌ها اما نتوانست منافع امریکا را در آسیای مرکزی از طریق دولت مقتدر با قدرت حاکمیت بر کل افغانستان، تأمین کند. امریکایی‌ها متوجه شدند که برایند این دو دهه هزینه، دولت ضعیفی هست که هر روز با سست شدن بنیادهای آن، به نفع طالبان به حاشیه می‌رود. از این‌رو، دولت ترمپ، بهترین راه را مذاکره با طالبان به‌ عنوان طرف قدرتمند معادلات داخلی افغانستان دانست و با نوید خروج کامل نیروهایش از این کشور، آغازگر این مذاکرات شد.

امریکا روند خروج نیروهایش را آغاز کرد و تعدادی از پایگاه‌های نظامی‌اش را به ارتش افغانستان تحویل داد. از جمله، امریکایی‌ها بزرگ‌ترین پایگاه‌شان (پایگاه هوایی بگرام) که به پنتاگون کوچک مشهور بود را در ۱۱ سرطان ۱۴۰۰ شبانه و بدون هماهنگی با نیروهای ارتش افغانستان ترک کردند. هم‌زمان با آغاز این ‌روند، گروه طالبان در نقاط مختلف افغانستان، به ‌ویژه در شمال این کشور، دست به رشته عملیاتی زد و توانست بیش از صد ولسوالی را تصرف کند. گسترش جغرافیای تحت کنترل طالبان در ۱۵ سال اخیر، به آهسته‌گی ادامه داشت؛ اما پس از روی کار آمدن جو بایدن و تصمیم وی مبنی بر خروج بی‌قیدوشرط نظامیان امریکایی از افغانستان، روند تصرف مناطق مختلف توسط طالبان خیز بلندی برداشت، ‌طوری‌ که می‌توان ۲۵ حمل ۱۴۰۰ (۱۴ اپریل ۲۰۲۱) را نقطه عطفی در این روند دانست.

در همین زمینه، گروه طالبان در شانزدهم سرطان ۱۴۰۰ اولین حمله خود بر مرکز یک ولایت را از زمان شروع خروج نیروهای امریکایی از افغانستان آغاز کرد. خبرگزاری‌ها از درگیری‌ شدیدی در شهر قلعه ‌نو، مرکز ولایت بادغیس، در شمال این کشور، خبر دادند و بنا بر آخرین خبرها، طالبان موفق شدند که پوسته‌های اصلی پولیس و دفاتر امنیت ملی افغانستان در بادغیس را تصرف کنند؛ هرچند بعدتر جنگ‌جویان این گروه از این شهر بیرون شدند. هشدار تند معاون اول ریاست جمهوری کشور به یکی از نماینده‌گان ولایت بادغیس به خاطر همکاری او با گروه طالبان، حکایت از اوضاع وخیم امنیتی در این ولایت داشت.

خروج نیروهای امریکایی و ناتو از افغانستان، هم‌زمان با روی خوش کشورهای منطقه، از جمله ایران به گروه طالبان به ‌موازات افزایش تحرکات این گروه، باعث شد در شانزدهم سرطان ۱۴۰۰ نشستی در تهران برگزار شود. در این نشست هیأت‌های سیاسی طالبان و دولت افغانستان حضور داشتند و ایران میزبان بود. اما خروجی این نشست، تنظیم بیانیه‌ای با شش بند بود که طرفین در آن تأکید کرده بودند که جنگ را راه‌حل مسأله افغانستان نمی‌دانند و در پی هدایت تلاش‌ها به ‌سوی «راه‌حل سیاسی و صلح‌آمیز» هستند. لذا بهترین راه‌حل برای افغانستان این است که ایران و کشورهای منطقه، مانند هند، پاکستان و عربستان، با یک‌دیگر رای‌زنی کنند تا به نگاه مشترکی در خصوص صلح و ثبات افغانستان برسند. البته در این زمینه، دشواری‌های زیادی وجود دارد؛ اما به‌ هرحال، راه‌حل این است که به یک هم‌گرایی منطقه‌ای برای ایجاد صلح در افغانستان برسیم. در غیر این صورت، رقابت‌های منطقه‌ای تشدید خواهد شد و اگر در افغانستان جنگ داخلی آغاز شود، به ‌سرعت می‌تواند به جنگ نیابتی بین کشورهای منطقه تبدیل شود و در نهایت ممکن است، شاهد دخالت قدرت‌های خارجی هم باشیم. در نتیجه می‌توان گفت، برای طالبان دشوار است که دولت فعلی را از معادلات سیاسی افغانستان حذف کند و هم‌چنان دولت نمی‌تواند افزایش حملات و گسترش قلمرو طالبان را نادیده بگیرد. در چنین شرایطی اگر طرفین درگیری به میز مذاکرات برنگردند، احتمال آن وجود دارد که در آینده نزدیک جنگ داخلی در افغانستان آغاز و سپس این جنگ، به یک جنگ نیابتی کشورهای منطقه مبدل شود.