در جنگ همه خواهند باخت

با اعلام خروج نیروهای امریکایی از افغانستان، نگرانی‌ها از تشدید جنگ‌ افزایش یافته است. این نگرانی با توجه به پیشینه عدم جدیت طالبان در مذاکرات صلح، واقع‌بینانه به نظر می‌رسد. چیزی که روشن است، این است که در جنگ در گام اول طرف‌های درگیر و در گام دوم مردم افغانستان بازنده‌اند. پیامد آغاز یک جنگ بیهوده دیگر، تلفات انسانی در صف جنگ‌جویان طالبان، نیروهای امنیتی افغانستان و افراد ملکی است. منطق بنیادین مذاکرات دوحه این بود که طرف‌های جنگ در افغانستان به این نتیجه رسیده‌اند که در جنگ هیچ‌کس پیروز نخواهد شد. این را طالبان نیز گفته بودند و دولت افغانستان نیز بار بار اعلام کرده است که این جنگ برنده ندارد و باید مذاکرات صلح به نتیجه‌ای که مورد نظر مردم افغانستان است، برسد.

پس از حمله امریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و آغاز مذاکرات بن، چیزی که در آن شرایط مغفول ماند، دعوت از طالبان برای شرکت در آن نشست‌ بود. گفته می‌شود که حتا شماری از رهبران طالبان در آن زمان حاضر بودند تا در صورت فراهم کردن زمینه مصونیت آن‌ها به پروسه جدید دولت‌سازی در افغانستان بپیوندند. متأسفانه این اتفاق نیفتاد و احساسات جامعه جهانی و امریکایی‌هایی که حکومت طالبان را ساقط کرده بودند، مانع شرکت طالبان در نشست بن و زمینه بازگشت ضمانت شده شماری از رهبران طالبان به زنده‌گی ملکی شد.

نماینده‌گان طالبان در نشست مسکو از این ناحیه شکایت داشتند؛ اما چیزی که در حرف‌های آن‌ها غیرواقع‌بینانه به نظر می‌رسید، این بود که اگر زمینه بازگشت آن‌ها به زنده‌گی ملکی و آشتی در آن زمان پیامدی جز بیست سال جنگ نداشت، براساس کدام منطق باید از ادامه آن اشتباه دفاع کرد. اگر جنگ بیست‌ساله براساس یک اشتباه و محاسبه نادرست شعله‌ور بوده است، حالا عقل سلیم حکم می‌کند که این جنگ پایان یابد و مردم افغانستان طعم صلح و آسایش را بچشند.

منطق گفت‌وگوهای صلحی که طالبان در آن اشتراک کرده‌اند، نیز چیزی جز این نمی‌تواند باشد که جنگ نه راه حل است، نه برنده دارد و نه هم مردم افغانستان آن را می‌خواهند.

حالا که چنین است، نشست استانبول در پیش رو است و باید به این نشست به عنوان فرصتی برای جلوگیری از یک فاجعه تمام‌عیار انسانی در مقیاس ملی نگریسته شود.

هیچ‌کسی حق ندارد که جنگ را بر مردم مصیبت‌زده افغانستان تحمیل کند. اگر معیار هر حرکت سیاسی هم‌سویی با خواست مردم است، باید با گوش باز صدای بیزاری جنگ از جانب مردم افغانستان به عنوان قربانیان اصلی این جنگ خانمان‌سوز شنیده شود.

مردم افغانستان با شروع مذاکرات دوحه در ماه حوت سال گذشته، یک‌صدا از صلح حمایت کردند. آنچه مسلم است، این است که دنیا و کشورهای بزرگ منطقه نیز منافع خویش را در یک افغانستان باثبات می‌بینند. در محفل گشایش نشست دوحه، همه کشورها با یک‌صدا گفتند که تحمل بحران در افغانستان را ندارند. عقلانیت سیاسی حکم می‌کند که این صدای صلح‌خواهی در سطح منطقه و جهان جدی گرفته شود. آغاز جنگ در افغانستان وضعیت را از کنترل خارج خواهد کرد و هرگونه هرج‌و‌مرج باعث بی‌ثباتی در سطح منطقه خواهد شد. ضمن آن‌که پیامد این جنگ روشن نیست، پای همه بازیگران منطقه‌ای و جهانی به این جنگ کشانده خواهد شد و نتیجه آن فاجعه‌ای است که یک‌بار آن را در دهه هفتاد با گوشت و پوست و استخوان تجربه کرده‌ایم.

از سوی دیگر، حکومتی که بر اثر جنگ و مخالفت با خواست جهان و منطقه به وجود می‌آید، اگر چنین حکومتی بر فرض محال به وجود بیاید، یک حکومت منزوی و منفور در سطح جهان و منطقه خواهد بود.

عقلانیت سیاسی، خواست و مصالح مردم و واقع‌بینی سیاسی حکم می‌کند که سناریوی جنگ از برنامه‌های طرف‌های جنگ باید کنار گذاشته شود. هم دولت افغانستان به عنوان دولت مسوول در نزد مردم و جامعه جهانی و هم گروه طالبان باید براساس آموزه‌های دینی و مصالح مردم افغانستان بر صلح تأکید و خواست‌های‌شان را روی میز مذاکرات مطرح کنند.

با درنظرگرفتن تجربه تاریخی و پیامد شکست مذاکرات صلح در دهه هشتاد در جینوا و در دهه نود با رهبری بنین سیوان، باید این فرصت برای صلح و پایان جنگ ویران‌گر نگریسته شود و همه تلاش‌ها باید در مسیر حفظ گفت‌وگوها و پرهیز از رفتن به جنگ سمت‌وسو یابد. صلح خیر است و پایان جنگ آرمان دیرینه مردم ما است، باید کسی برطبل جنگ نکوبد و برای رسیدن به صلح از هیچ تلاشی دریغ نشود.