خبری از صلح نیست

دیرگاهی است که خبری از صلح نیست. مذاکرات دوحه با تمام هیجانی که داشت، متوقف است. تکلیف نشست استانبول هم روشن نیست. تلاش سیاسی‌ای که بتواند روزنه‌ هرچند کوچک امید به سوی صلح باز کند، نیز به چشم نمی‌خورد. گویا جهان هم در حال فراموشی افغانستان است؛ یا دست‌کم نمی‌خواهد فراتر از توصیه اخلاقی به صلح کاری بکند. در سطح ملی اما رخوت و سردرگمی در حدی است که هیچ‌کسی نمی‌داند فردا چه اتفاقی خواهد افتاد.

این وضعیت ضمن آن‌که روی زنده‌گی فعلی مردم اثر منفی گذاشته، باعث ناامیدی آن‌ها نسبت به آینده نیز شده است. تصور عمومی آن است که جنگ با تمام قوت وارد زنده‌گی آن‌ها خواهد شد و افغانستان به صلح و ثبات دست نخواهد یافت. از این‌رو، بیش‌تر سرمایه‌گذاران به فکر کوچ‌کشی افتاده‌ و بخش قابل توجهی از آن‌ها نیز قبلاً بار و بساط خود را به یک کشور دیگر برده‌اند. مردم عام اما درمانده‌اند که با شرایط خونبار احتمالی آینده چگونه کنار بیایند. آن‌ها نه پای رفتن دارند و نه بال پریدن و نه هم امیدی به آینده. در چنین شرایطی، زنده‌گی در کام مردم عام بسیار تلخ می‌گذرد. دولت هم از خلق بارقه امید در دل جامعه عاجز است.

مقامات متأسفانه آن‌قدر به مردم دروغ گفته‌اند که فعلاً حرف راست آن‌ها هم خریداری ندارد. وعده‌های رنگین به آن‌ها داده شده؛ اما عملی نشده است. با این وصف، مردم شک دارند که دولت بتواند در بدترین شرایط در کنار آن‌ها بایستد.

با گسترش جغرافیای جنگ و سقوط ولسوالی‌ها به دست گروه طالبان، بر حجم نگرانی مردم و یأس آن‌ها از دولت افزوده شده است. این امر هم‌چنان باعث قطع امید آن‌ها از تلاش‌های مرتبط به صلح شده است. مردم وقتی می‌بینند که هیچ انعطافی در مواضع دو طرف دیده نمی‌شود، مذاکرات دوحه متوقف است، نشست استانبول برگزار نمی‌شود و جهان از تلاش معطوف به نتیجه برای صلح پا پس کشیده است، در قعر ناامیدی فرو می‌روند.

آینده افغانستان تاریک است و مردم نگران. دولت باید برای رفع این نگرانی دست به کاری بزند و عملاً نشان بدهد که صلح برایش یک امر حاشیه‌ای نیست. جهان نیز برای ترغیب طرف‌ها به صلح، به صورت جدی‌تر وارد اقدام شود. نهادهای بین‌المللی باید فشارهای لازم را بر طرف‌های جنگ وارد کنند تا به میز گفت‌وگو برگردند. اگر تلاش‌ها برای آوردن صلح به متن تصمیمات دولت افغانستان و گروه طالبان تشدید نشود، جنگ وارد مراحل پیچیده آن خواهد شد. این هشداری است که باید آن را جدی گرفت و اجازه نداد که دامنه جنگ‌ گسترده‌تر شود.

با توقف کامل گفت‌وگوها و بن‌بست تمام راه‌های منتهی به صلح، افغانستان وارد یک جنگ داخلی تمام‌عیار خواهد شد. این جنگ داخلی، جنگ همه علیه همه خواهد بود. در این جنگ، امکان وقوع هر نوع جنایت متصور است. البته نشانه‌های کم‌رنگی از وقوع چنین جنگی در بعضی از ولایت‌ها دیده می‌شود. در چنین شرایطی، جهان نباید تنها نظارگر منفعل وضعیت باشد. دولت و طالبان هم باید مسوولیت‌های خود در قبال آینده افغانستان را درک کنند. نباید با خیره‌سری، خشونت‌ورزی و انتقام‌جویی، افغانستان را وارد یک جنگ ویرانگر و خانمانسوز داخلی دیگر کنند.

سران حکومت باید هرچه زودتر شورای عالی دولت را تشکیل کنند. این شورا باید خطوط اساسی اقدامات بعدی دولت را روشن سازد. تیم‌های سیاسی شریک در قدرت، نباید آینده افغانستان را به خاطر منافع تیمی خود به قمار بگیرند. اجازه بدهند که شورای عالی دولت بدون عیب و نقص تشکیل شود. این شورا می‌تواند تنها محل گردهمایی تمام رهبران سیاسی و شخصیت‌های ملی و تنها کورسوی امید افغان‌ها برای خلق اجماع ملی در آینده باشد. از این‌رو، تأخیر در تشکیل شورای عالی دولت در شرایطی که جنگ با تمام قباحت آن رو به گسترش است و مردم نسبت به آینده قطع امید کرده‌اند، به نفع نیست.

در پایان باید تأکید کرد که سرکشی و کج‌کشی به نفع هیچ یکی از سران حکومت نیست. اگر رشته صلح از دست برود، همه یکسان در آتش جنگ خواهند سوخت. در شرایطی چنین حساس، نیاز است که ارگ و سپیدار به زبان مشترک برسند. به خاطر منافع تیمی، به پیکر تیم مقابل زخم نزند. تعیینات باید در چارچوب توافق‌نامه انجام شود. هر دو تیم باید به صلاحیت‌های یک‌دیگر در چارچوب این توافق‌نامه وقع بگذارند. این تنها راه حفظ هم‌بسته‌گی و بلند بردن سطح مقاومت در برابر تهدیدات گروه طالبان است. در غیر این صورت، هیولای جنگ همه را خواهد بلعید.