انقلاب اکتبر شوروی و افغانستان؛ غلاممجدد چگونه سلیمان لایق شد؟
وقتی انقلاب کمونیستی ۲۷ اکتبر ۱۹۱۷ در شوروی به پیروزی رسید، در افغانستان امیر حبیبالله در اوج قدرت و روابط خارجی دولتش به دست بریتانیا بود. اگرچه افغانستان بین دو ابرقدرت «سرزمین حایل» دانسته میشد، ولی دروازههایش تنها به روی همسایه جنوبیاش باز بود و جلو هر نوع نفوذ، از جمله نفوذ ایدئولوژیک همسایه شمالیاش گرفته میشد.
پس از استقلال افغانستان در ۱۹۱۹، که شاه امانالله روابط نزدیکی با شوروی برقرار کرد، هم اندیشههای مارکسیستی به جامعه سنتی افغانستان راهی نداشت. تا سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ موجهای بسیار ضعیف انقلاب کارگری روسیه به افغانستان رسید و شماری از تحصیلکردههای افغانستان را تحت تاثیر قرار داد که از آنها به عنوان جنبش چپ یاد میشود.
برای درک چگونگی نفوذ اندیشههای چپی در میان روشنفکران و تحصیلکردههای افغان، در این مطلب تجربه شخصی سلیمان لایق، از رهبران و پیشگامان جنبش چپ در افغانستان را بررسی میکنیم. او عضو دفتر سیاسی حزب دموکراتیک خلق بود و در حکومت این حزب سالها سمت وزارت داشت و گاهی در چند سمت همزمان کار میکرد.
فرزند روحانی
او در ۹ میزان ۱۳۰۹، سیزده سال پس از انقلاب اکتبر شوروی در روستایی در ولایت پکتیا در جنوبشرق افغانستان متولد شد. در آن زمان تصورش هم ناممکن بود که پسر ملای قبیله خروتی تحت تاثیر این انقلاب قرار گیرد و یکی از رهبران جنبش چپ افغانستان شود. برای نظریهپردازان انقلاب کارگری دشوار بود که چنین مسیری را برای پیوستن به مارکسیسم پیشبینی کنند.
براساس این نظریه، رشد اقتصاد سرمایهداری باعث عمیق شدن تضاد طبقاتی میشود ـ تضاد بین کارگران و طبقه حاکم جامعه که ابزار تولید را در اختیار دارد. با رشد خودآگاهی کارگران زمینه انقلاب کارگری و پیروزی کمونیسم فراهم میشود، اما لایق در جامعه قبیلهای و توسعهنیافتهای میزیست که وضعیت آن با این نظریه قابل توضیح نبود.
هفت دهه پیش نفوذ اندیشههای مارکسیستی در محیط بسته روستایی ولایت پکتیا غیرممکن به نظر میرسید، چرا که روابط اجتماعی در آن جا تحت تاثیر عمیق آموزههای مذهبی آمیخته با سنتهای سختگیرانه قبیلهای بود. خانواده لایق به لحاظ مذهبی و سنتی، الگوی عالی شمرده میشد. بنابراین، بعید به نظر میرسید که فرزند چنین خانوادهای گرایش چپی پیدا کند.
پدر لایق عبدالغنی نام داشت و از «خلیفه»های طریقت صوفیه نقشبندیه بود. رهبری این طریقت به دست خاندان مجددیها بود که در هند و افغانستان جایگاه بالای مذهبی داشت. او به آرزوی این که روزی پسرش خدمتگار این خاندان شود، فرزندش را «غلاممجدد» نامید ـ آرزویی که هرگز برآورده نشد.
غلاممجدد در نوجوانی طلبه مدرسه شرعیه پغمان شد (۱۳۲۶)، ولی به دلیل شرکت در اعتراضات علیه مدیران و مدرسان این مدرسه دولتی، اخراج شد (۱۳۳۱). او سال بعد دانشجوی دانشکده شرعیات دانشگاه کابل شد؛ ولی از آن جا هم در همان سال به دلیل شرکت در اعتراضات ضددولتی اخراج شد. این امر تغییر مسیر زندگی لایق را قطعی کرد.
او دیگر هرگز موفق نشد به دانشکده شرعیات یا مراکز مذهبی دیگر بازگردد، ولی به کمک برادران انصاری (نجمالدین و امانالدین)، که در دستگاه دولت و دانشگاه نفوذ داشتند، در ۱۳۳۳ دانشجوی دانشکده ادبیات شد. درسهای این دانشکده و بهویژه روی آوردن لایق به فلسفه، زمینه آشنایی او با محافل چپی را گسترش داد.
ظهور خیبر
لایق با همقطارهایش در «کافه بچه شاهقل» در جنوب ارگ سلطنتی، روزی «دکارت» میخواند. مردی با موهای ژولیده و لباسهای مندرس نزدیک آمد و نه تنها اشتباهات لایق، بلکه «ضعفهای» خود دکارت را هم یادآور شد. او میراکبر خیبر بود که تازه از زندان بیرون آمده بود. خیبر بر گرایش چپی لایق تاثیر عمیقی گذاشت.
خیبر اهل ولایت لوگر انگلیسی میدانست و دانشگاه نظامی خوانده بود. در مراسم فارغالتحصیلیاش، در حضور محمد داوود، فرمانده وقت واحد قوای مرکزی ارتش، دستگیر شد. مادرش در تلاش آزادی او در راه لوگر-کابل ناپدید و برادرش ترور شد. همسر نوعروسش با کسی دیگر فرار کرد. او میگفت: «بیایید، برای تغییر بنیادهای اجتماعی مبارزه کنیم.»
بسیاری از رهبران جنبش چپ خیبر را «استاد» میخواندند. صدیق فرهنگ او را «بنیانگذار کمونیسم در افغانستان» دانسته است. اگرچه ظهور خیبر در کافه بچه شاهقل برای لایق و همقطارهای او رویداد مهمی شمرده میشد، ولی در واقع، موجهای اولیه گرایشهای چپی سالها پیش از آن به افغانستان رسیده بود.
سازمانهای «جوانان بیدار»، «حزب وطن» و «حزب خلق» در سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ به صورت نه چندان واضحی ملهم از این موجها بودند. لایق از آنها هم الهام گرفته بود. در واقع، اعتراضات دانشجویی لایق تحت تاثیر رهبران این سازمانها از جمله غلاممحمد غبار و عبدالرحمان محمودی بود.
لایق در راه جدیدی میرفت تا انسان دیگری شود؛ حتی نامش را تغییر داد. اگرچه در اسناد رسمی و پشت کار همچنان «غلاممجدد» بود، ولی در روی صحنه این نام را برای همیشه کنار گذاشت و «سلیمان لایق» شد ـ ترکیب دو نام اجدادش. این تغییر نام بیانگر آن بود که او به آرزوهای سنتگرایانه پدرش پشت کرد تا بتواند به باورهای ایدئولوژیک جدید روی آورد.
دشمن مرشد پدر
سلیمان لایق از سالهای آخر دهه ۱۳۳۰ و اوائل دهه ۱۳۴۰ با محافل چپی روابط نزدیکی داشت. او در کنگره تاسیس حزب دموکراتیک خلق در ۱۱ جدی ۱۳۴۲ حضور داشت، اما عضو کمیته مرکزی آن نشد. لایق در دو انتخابات پارلمانی ۱۳۴۴ و ۱۳۴۸ بختش را آزمود، اما ناکام شد. او با تاسیس نشریه «پرچم» به روزنامهنگاری و تبلیغ ایدئولوژی چپ پرداخت.
لایق آرزو داشت که حزبش سنتها و آموزههای مذهبی را «رعایت» کند، اما با موضعگیریهای اقتصادی خود براساس «تضاد طبقاتی» به نفع «تولیدکنندگان، یعنی کارگران، دهقانان و کسبهکاران» تغییراتی بهوجود آورد. ولی حزب تحت تاثیر دیدگاههای گوناگون، راه دیگری را در پیش گرفت که متعلق به یک فرد مشخص نبود.
ده روز پیش از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷، میراکبر خیبر ترور شد و هواداران حزب دموکراتیک خلق مراسم بزرگی برای تشییع جنازه او برگزار کردند. این تشییع جنازه هشداری بود برای نظام جمهوری محمدداوود. به همین دلیل، دولت بسیاری از رهبران حزب را زندانی کرد، ولی لایق که در خانهاش بود، خود را به پلیس تسلیم کرد تا «سرنوشت همه یکی شود».
لایق در زندان بود که حفیظالله امین، از دیگر رهبران حزب دموکراتیک خلق سحرگاه هفتم ثور (اردیبهشت) ۱۳۵۷ دستور کودتا را صادر کرد. وقتی او و همفکرانش از زندان بیرون آمدند، بر تانکها سوار شدند و مستقیماً به ایستگاه رادیو رفتند تا «پیام انقلاب» را اعلام کنند. لایق در کابینه «خلق» وزیر رادیو تلویزیون شد و سالها در سمتهای مهم حکومتی بود.
حکومت حزب دموکراتیک خلق، که لایق همواره از چهرههای کلیدی آن بود، در سرکوب منتقدان و چهرههای مذهبی مخالف درنگ نمیکرد. از آن جمله خاندان مجددیها بود که پدر لایق آرزو داشت، پسرش «غلام» آنها شود. این خاندان دهها قربانی داد. سرانجام، آنها علیه حکومت اعلام «جهاد» کردند و هر دو طرف عملاً «دشمن» هم شدند.
لایق در زندگی خود راههای غیرمنتظره بسیاری را طی کرد: از یک خانوادۀ روحانی کاملا سنتی راستگرا به حزبی چپگرا پیوست؛ برخلاف آرزوی پدرش، نه تنها خدمتگار خانوادۀ مجددیها نشد، بلکه دشمن آنها شد؛ پدرش تحت تاثیر مریدانه خاندان محافظهکار مجددیها شعر و شاعری را کنار گذاشت، اما خودش چند دفتر شعر چاپ کرد.
شاعر، روزنامهنگار، سیاستمدار و اکادمیسین؛ سلیمان لایق اگرچه هنوز از ایدئولوژی چپگرایانه خود دفاع میکند و حزبش را «حزب قهرمانان» مینامد، ولی میپذیرد که حزب دچار تندروی و اشتباهاتی شد. او خود را اصلاً شاعر میداند، ولی از سالهای دور تا حالا که ۸۷ ساله است، عضو پیوسته و مشاور علمی اکادمی علوم است.