افغانستان؛ اقتصاد اعانه‌ای و شکننده‌گی دولت‌ها

یکی از علل فروپاشی دولت‌ها در افغانستان، دست‌کم در ۱۵۰ سال گذشته، ناتوانی در تامین هزینه‌های دولت‌داری با تکیه بر منابع داخلی بوده است. دولت‌های این کشور در تمام این مدت، علی‌رغم ادعاهای پر لاف‌ و گزاف، از غیرت افغانی تا بوق و کرنای مسلمانی، پیوسته دست گدایی‌شان به پیشگاه «کافران» دراز بوده است و از طریق اعانه‌ها و مساعدت‌های آن‌ها به زندگی خود ادامه داده‌اند. این روند گدایی‌گری، با دریغ تا لایه‌های زیرین این جامعه رسوب کرده و بخشی از فرهنگ آن شده است. سیاستمداران افغانستان، به محض رو‌به‌رو شدن با بیگانه‌گان، اولین سخنی که بدون هیچ شرم و خجالتی بر زبان می‌آورند، درخواست کمک و مساعدت است و در این زمینه میان طالب اسلام‌گرا تا روشنفکر غرب‌گرا فرقی وجود ندارد.

کشورهایی که می‌خواهند با استقلال و سربلندی زندگی کنند، نه با مزدوری و گردن‌کجی، در گام نخست به خودکفایی اقتصادی خویش همت می‌گمارند. طبعا راه آن فروش مواد خام و به لیلام گذاشتن معادن نیست، بلکه تولید کالای صنعتی است، چه صنعت سنگین و چه غیرسنگین. انقلاب صنعتی که از نیمه قرن هژدهم از غرب اروپا به راه افتاده بود و تا پایان قرن بیستم به جاپان، کوریای جنوبی و نهایتاً چین با آن جهش بی‌سابقه رسید، یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ دنیاست که راه خودکفایی اقتصادی را به روی بسیاری از کشورها گشود و آن‌ها را از خیرات‌گیرنده به خیرات‌دهنده تبدیل کرد.

افغانستان دقیقاً از همان زمان که جهان به سوی صنعتی شدن می‌رفت، گرفتار درگیری‌های داخلی نواده‌گان احمدشاه ابدالی و سپس برادران بارکزایی شد و تا امروز نتوانسته است به لحاظ اقتصادی بر سر پای خود بایستد. در تمام این مدت، دولت‌ها با اقتصاد بیمارشان از طریق سیروم کمک‌های خارجی به زندگی خود ادامه داده‌اند. این قدرت خارجی گاهی انگلیس، گاهی روسیه تزاری، گاهی اتحاد جماهیر شوروی و گاهی دیگر نیز ایالات متحده امریکا و هم‌پیمانان آن بوده است. اتکا به اعانه‌های خارجی هم شامل دولت‌ها، و هم گروه‌های سیاسی مخالفی بوده است که با دولت مرکزی وارد جنگ می‌شدند. همچنان، قطع این کمک‌ در هر مرحله سبب سقوط دولت‌ها یا ناکامی اپوزیسیون شده است و آن‌چه به نام جهاد با انگلیس، جهاد با روس و سپس جهاد با امریکا می‌شناسیم، فصل‌هایی از تاریخ اقتصاد اعانه‌ای است. این مهم‌ترین عامل تحولات سیاسی در هر دو جبهه دولت و اپوزیسیون بوده است، و هر دو در نقش سربازان اجاره‌ای برای جنگ‌های دیگران.

گروه‌های پرادعای ایدئولوژیک چپ و راست، بی‌هیچ درکی از این وضعیت اسفناک پا به صحنه سیاست نهادند، اما هر یک از آن‌ها با رسیدن به حکومت دریافتند که خزینه خالی است و بدون کمک‌های خارجی توان نان دادن سربازان نیست. گروه طالبان نیز امروزه در همان مسیر روان است و شب و روز تکرار و تضرع می‌کند که کمک‌های خارجی برگردد تا خطر سقوط را از حاکمیت آن دور کند. ثبات اما به این آسانی آمدنی نیست، زیرا کمک خارجی برای هیچ کشوری ثبات پایدار به ارمغان نیاورده است. ثبات پایدار زاده خودکفایی اقتصادی و استقلال مالی است که به حکومتی تخصص‌محور نیاز دارد، حکومتی که روند توسعه کشور را بر اساس داده‌های علمی طراحی و مدیریت کند و چنین چیزی در سایه حاکمیتی مبتنی بر باورهای ایدئولوژیک ابداً امکان‌پذیر نیست. تنها از طریق علم و تخصص می‌توان اقتصاد را سروسامان داد و تنها از طریق اقتصاد سروسامان یافته است که می‌توان دولت را از سقوط رهایی بخشید و کشور را به ثبات، توسعه و رفاه رساند.