هشت ثور، ناکامی تنظیمها
نگاهدنو_ در هشت ثور سال ۱۳۷۱ قدرت اجرایی و سیاسی از حزب وطن/حزب دموکراتیک خلق به هیاتی به رهبری مرحوم صبغتالله مجددی که به نمایندهگی از رهبران تنظیمها از پاکستان آمده بود، سپرده شد. رهبران تنظیمها به وساطت نوازشریف و جنرال جاوید ناصر که اولی در آن زمان نخست وزیر و دومی رییس سازمان اطلاعات مرکزی پاکستان/آیاسآی بودند، روی یک نقشهی راه برای آیندهی سیاسی افغانستان توافق کردند. این نقشهی راه در دفتر فرمانداری پشاور امضا شد.
بر مبنای این نقشهی راه باید مرحوم مجددی دو ماه به عنوان رییس موقت دولت اختیارات اجرایی را به دست میگرفت و بعد آن را به برهانالدین ربانی میسپرد و خود در رأس یک مجلس قانونگذار موقت قرار میگرفت. بر مبنای این نقشه راه، آقای ربانی باید چهار ماه در قدرت میماند و بعد مجلس مؤسسانی که باید صبغهی شرعی میداشت، روی تدوین قانون اساسی موقت و تشکیل یک ادارهی انتقالی تصمیم میگرفت و پس از پایان کار حکومت انتقالی، انتخابات سراسری برگزار میشد. اما از همان آغاز پیدا بود که این نقشهی راه عملی نیست. گلبدین حکمتیار با آن که در حکومت موقت برای تنظیماش سمت نخست وزیری در نظر گرفته شده بود، از امضای سند موافقتنامه/نقشهی راه پشاور، امتناع کرد و برای عملیات نظامی در کابل آمادهگی گرفت. تنظیمهای دیگر هم برای به زیر سلطه در آوردن بخشهای مهم کابل شروع به لشکرکشی کردند. به این ترتیب موافقتنامهی پشاور ناکام ماند و جنگ همه علیه همه آغاز یافت.
جنگ همه علیه همه در آن زمان که بعداً بیان قومی یافت، زیاد غیرقابل پیشبینی نبود. از سال ۱۹۸۹ که ارتش سرخ خاک افغانستان را ترک کرد، تلاشهایی در سطح جهان به ابتکار سازمان ملل متحد به راه افتاد تا برای جنگ افغانستان راه حل سیاسی پیدا شود. در همان سال ۱۹۸۹ سازمان ملل متحد به همکاری امریکا و شوروی، برای جنگ کمبودیا راهحل سیاسی یافت. اما امریکا و روسیه در آن زمان نتوانستند روی آیندهی سیاسی افغانستان به توافق برسند. در سال ۱۹۸۹ و ۱۹۹۰ اتحاد شوروی خواستار راهحلی بود که نقش داکتر نجیب در آن پررنگ باشد. اما واشنگتن راهحلی میخواست که بر مبنای آن نجیب کنار برود.
رفتهرفته علاقهی امریکا به حل سیاسی جنگ افغانستان کم شد و سازمان ملل متحد بدون پشتیبانی محکم امریکا در پی حل سیاسی جنگ افغانستان بود. پس از اعلام قطع کمکهای مسکو به داکتر نجیب در سال ۱۹۹۱، زمامدار وقت دریافت که دیگر نمیتواند در قدرت باقی بماند. او حاضر شد که در بدل خروج مصون از کشور و روی کارآمدن یک حکومت انتقالی غیر جانبدار، از قدرت کنار برود. بینین سیوان نمایندهی ویژهی وقت سازمان ملل متحد در امور افغانستان برای داکتر نجیب تضمین داده بود که او و خانوادهاش را به دهلینو میبرَد و یک حکومت موقت غیرجانبدار در کابل روی کار میآید. بینین سیوان ظاهراً به داکتر نجیب وعده کرده بود که همهی قدرتهای بزرگ از برنامهی او مبنی بر ایجاد یک حکومت موقت غیرجانبدار پشتیبانی میکنند.
اما اعلام قطع کمکهای مسکو به حکومت داکتر نجیب در آن زمان، چنان اضطراب و ترس در کابل خلق کرد که همهی بلندپایهگان نظامی و غیرنظامی وقت، تلاش کردند که برای بقای فزیکی خودشان هم که شده با فرماندهان مقتدر تنظیمها دست به اتحاد بزنند. اتحاد با دشمن در تاریخ سیاسی این خطه بیسابقه نبوده است. در این خطه همیشه سران قبایل و دیگر نیروهای اجتماعی برای بقای فزیکی، سیاسی و مالی خود موضع و جناحشان را عوض کردهاند. پس از سپتامبر سال ۱۹۹۱ هم بلندپایهگان نظامی و غیر نظامی حزب وطن/حزب دموکراتیک خلق هم به همین روش عمل کردند. بلندپایهگان فارسی زبان در آن زمان تلاش کردند تا با جبههی پنجشیر به تفاهم برسند و بلندپایهگان پشتوزبان با قرارگاه سرخاب حکمتیار در ولایت لوگر. در آن زمان تمام بلندپایهگان حزب وطن/حزب دموکراتیک خلق باور خود را به آرمانهای ایدیولوژیک این حزب از دست داده بودند. فروپاشی اتحاد شوروی و پروژهی اصلاحات گورباچف برای آنان، حالی کرده بود که تاریخ آن طوری که ادبیات لیننیستی تجویز میکرد، سیر نمیکند. به همین دلیل بود که تفاهم جناحی با فرماندهان و رهبران تنظیمها برای آنان محلی از ارعاب نداشت. شکافهای جناحی، هویتی و فرکسیونی هم در ون حزب وطن/حزب دموکراتیک خلق چنان گسترده شده بود که یک جناح از معاملهی پنهانی جناح دیگر با فرماندهان و رهبران تنظیمی میترسید، این امر فروپاشی حکومت داکتر نجیب در خطوط قومی را بسیار سریع ساخت.
داکتر نجیب در ۱۸ مارچ سال ۱۹۹۲ اعلام کرد که حاضر است از قدرت به سود یک ادارهی غیرجانبدار کنارهگیری کند. او به تاریخ ۲۷ حمل سال ۱۳۷۱ تلاش کرد که به کمک بینین سیوان از طریق فرودگاه کابل از کشور خارج شود. داکتر نجیب شبهنگام با کاروانی از وسایط سازمان ملل متحد از ارگ به سمت فرودگاه به راه افتاد. نجیب قبل از حرکت به سمت فرودگاه، استعفانامهاش را نوشته بود و معاونان خودش را هم برطرف کرده بود. این امر کل نظم مبتنی بر قانون اساسی آن زمان را برهم زد. ظاهراً بینینسیوان میخواست که حتا اگر اداره موقت غیرجانبدار هم شکل نگیرد، نجیب باید از کشور خارج شود و کابل را نظامیان مربوط به حزب دموکراتیک خلق اداره کنند و بعد آن را به یک حکومت موقت ایتلافی متشکل از تنظیمها بسپارند. اما به دلیل تسلط نیروهای جنرال دوستم و دیگر جناحهای مخالف نجیب بر فرودگاه، او نتوانست از کشور خارج شود. نجیب در برگشت از فرودگاه به دفتر سازمان ملل متحد پناه برد. دیگر نه او به همکارانش اعتماد داشت و نه همکارانش به او.
پس از پناه بردن نجیب به دفتر سازمان ملل متحد در کابل و تسلط نظامی فرماندهان تنظیمی بر مناطق مهم اطراف کابل، دیگر روشن شده بود که تشکیل یک حکومت موقت غیرجانبدار ناممکن است. به همین دلیل تلاش صورت گرفت تا رهبران تنظیمها روی یک نقشهی راه جامع توافق کنند. اما رهبران تنظیمها که پیروزی نظامی به دست آورده بودند، نتوانستند روی یک نقشهی راه برای آیندهی سیاسی افغانستان به صورت جمعی توافق کنند. حکمتیار موافقتنامهی پشاور را رد کرد و همزمان با روی کار آمدن آقای مجددی وضعیتی در کابل شکل گرفت که هیچ کس به کس پاسخگو نبود. تمام نهادهای دولتی فروپاشید و جنگ همه علیه همه شکل گرفت. ناکامی تنظیمها در توافق روی یک نقشهی راه سبب شد که کابل و بسیاری از شهرهای افغانستان بدل به جغرافیای بدون دولت شود.
درآن زمان تنظیم حکمتیار و حزب جمعیت، بیشتر از هر تنظیم دیگر، صاحب نفوذ، منابع و نیروهای جنگی بودند. رقابت این دو حزب برای به دست آوردن قدرت، وارد مرحلهی تقابل نظامی شد. رهبران این حزب ایدیولوژی و مرام سیاسی متفاوت نداشتند. این طور نبود که یکی لیبرال و دیگری لیننیست باشد و هر کدام برای تحقق آرمان خود بجنگند. هر دو حزب، اسلامگرا بودند. اما مشکل آنان روی تقسیم قدرت بود. جنگ بر سر این بود که چه کسی باید در راس قدرت باشد و چه کسی در قدرت نباشد. این جنگ رفتهرفته بیان هویتی پیدا کرد و تمام میانجیگریها و تلاشها برای ایجاد توافق سیاسی میان نیروهای در گیر در کابل، به شکست انجامید. رهبران تنظیمها نتوانستند روی معیارهای مشروعیت سیاسی به توافق برسند. در آن زمان موافقتنامهی پشاور و تلاشهای سازمان ملل متحد به صورت بسیار جدی از سوی قدرتهای بزرگ پشتیبانی نشد. تعهدات مالی بسیار روشن و جدی هم برای افغانستان وجود نداشت و نیروهای تنظیمی هم هر کدام قدرتشان را بیشتر از دیگری محاسبه کرده بودند. به همین دلیل بود که کابل مثل شهرهای کشورهای اروپایی در جنگ جهانی دوم ویران شد و هزاران انسان جانهایشان را از دست دادند و زمینه برای ظهور و قدرتگیری طالبان فراهم گشت