ناکامی در روایتسازی و مهار پاکستان
نگاه نو_ ۱۸ سال از حملهی نیروهای ایتلاف به رهبری امریکا به نیروهای طالبان و القاعده گذشت. هجده سال است که ایالات متحده به صورت مستقیم و غیر مستقیم با طالبان و القاعده در جنگ است. واشنگتن به هدف انتقامگیری از حملهی تروریستی ۱۱ سپتامبر بر گروه طالبان و القاعده حمله کرد. در آن زمان ملامحمدعمر رهبر طالبان از همکاری با امریکا در مبارزه با القاعده امتناع ورزید و درصف حمایت از اسامه بن لادن قرار گرفت. بسیاریها امروز به این باور اند که اگر امریکا و بریتانیا در آن زمان به آیاسآی و شماری از رهبران طالبان وقت بیشتری میدادند، آنان کودتایی را علیه ملامحمدعمر به راه میانداختند و با به دست گرفتن زمام امور در مبارزه با القاعده با امریکا همکاری میکردند و نیازی به ورود نیروهای ناتو نمیبود. برخی دیگر- از جمله ویلیام دایرامپل مورخ معروف بریتانیایی- به این عقیدهاند که اگر در آن زمان امریکا و بریتانیا با طالبان مذاکره میکردند، شاید ملامحمدعمر هم به اخراج بن لادن در نتیجهی مذاکره راضی میشد و جنگ تنها گزینه نبود. ولی واقعیت این است که در آن زمان فرصت کافی در اختیار طالبان قرار داشت تا راهشان را از القاعده جدا کنند، اما به دلایل ایدیولوژیک نکردند. جورج دبلیو بوش رییسجمهور ایالات متحده هم زیر فشار افکار عمومی قرار داشت تا انتقام حملهی ۱۱ سپتامبر را بگیرد. در ۱۱ سپتامبر امریکا در داخل قلمروش توسط یک گروه، مورد حمله قرار گرفته بود و مدارای بیشتر با طالبان در آن زمان برای واشنگتن عملی نبود.
در اکتبر سال ۲۰۰۱ تصور بیشتر نهادها و کشورهای منطقه این بود که عملیات سرنگونی طالبان حداقل شش ماه طول میکشد. آیاسآی به جنرال مشرف، حاکم وقت نظامی پاکستان، گزارش داده بود که طالبان در برابر بمباردمانهای بسیار سنگین امریکا شش ماه توان مقاومت دارند. یک جنرال بریتانیایی هم گفته بود که بمباردمان طالبان شاید تا تابستان سال ۲۰۰۲ طول بکشد. ایالات متحده در آن زمان در آسیای میانه و جنوب آسیا پایگاههای نظامی وسیع نداشت تا به صورت مستقیم دست به عملیات زمینی بزند. اما با شگفتی تمام دیده شد که ظرف چند هفته حکومت طالبان سقوط کرد و لشکرشان تارومار شد. رهبران القاعده هم به شهرهای پاکستان فرار کردند و به شبکههای حمایتیشان در داخل قلمرو آن کشور پناه بردند. همآهنگی عملیاتهای هوایی امریکا با نیروهای زمینی جبههی متحد وقت، بسیار مؤثر واقع شد و کل قلمرو افغانستان در نتیجهی آن از وجود طالبان و القاعده تخلیه شد. وضعیت به سمتی رفت که اصلاً کسی تصور نمیکرد نیرویی به نام طالبان در صحنهی نظامی افغانستان وجود داشت. جالب این بود که در عملیات سرنگونی طالبان مجموع نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان به ۵۰۰ نفر هم نمیرسید. امریکا با حمایت راهبردی از فرماندهان جبههی متحد و شماری از فرماندهان پرنفوذ دیگر در جنوب، زمینهی سقوط گروه طالبان را فراهم کرد.
ولی سوال اصلی این است: چه شد که دوباره طالبان برگشتند؟ چرا شورش مجدد طالبان شکل گرفت و وضعیت را به اینجا کشاند؟ در این مورد در سالهای اخیر تحقیقات جدی صورت گرفته است. اسناد و افشاگریهای اخیر هم پرده از واقعیتها برداشته است. پس از سقوط طالبان، برخی از قبایل در ولایات جنوبغربی از صحنهی سیاسی حذف شدند. قبایلی که رهبران طالبان به آن تعلق داشتند، از مناسبات سیاسی و اقتصادی جنوب حذف شدند. قبایل نورزی، علیزی و اسحاقزی که رهبران طالبان در حوزهی قندهار به آن متعلق بودند، در نظم پس از سقوط طالبان در ولایات جنوبی خودشان را ندیدند. این طور نبود که کسی برنامهریزی کرده باشد تا این رهبران از مناسبات اقتصادی و سیاسی حوزهی قندهار حذف شوند. حذف آنان پیآمد ناخواستهی کمپین جهانیای بود که علیه گروه طالبان و القاعده به راه افتاد و مناسبات جدید قدرت را در حوزهی جنوب خلق کرد. این کمپین خاندان حامد کرزی، گلآقا شیرزوی، حاجی جانمحمد خان و شیرمحمد آخندزاده را که همه بارکزایی و پوپلزایی بودند، در مناسبات قدرت در ولایات جنوبی بالا کشید. روشن است که نارضایتی عمومی برخی از قبایل زمینهساز بحران است. تغییر مناسبات قدرت در جنوب پیآمدهای دیگر هم داشت. شماری از قدرتمندان تازه به دوران رسیده دست به انتقامگیریهای خانوادهگی و قبایلی زدند و روابطشان را امریکاییها را هم خرج این انتقامگیری کردند. اینها همه عوامل زمینهای یا عوامل بعید شورش مجدد طالبان بود. ولی آنچه که شورش گروه طالبان را کلید زد، رد درخواست عفو آنان از سوی حکومت بوش بود. تمام رهبران طالبان پس از ختم نشست بن و روی کارآمدن ادارهی موقت با حامد کرزی و مقامهای محلی قندهار تماس گرفتند. ملاقاتی بین کرزی و رهبران طالبان در شاهولیکوت قندهار در دسامبر سال ۲۰۰۱ صورت گرفت. در آن ملاقات رهبران طالبان تعهد کردند که جنگ را کنار میگذارند به شرط آنکه مورد تعقیب عدلی قرار نگیرند و بازداشت نشوند. حامد کرزی حالا میگوید که در آن زمان درخواست طالبان را پذیرفته بود. رهبران طالبان نامهای از ملامحمدعمر را هم به کرزی نشان دادند که در آن بنیانگذار طالبان به برخی از رهبران این گروه صلاحیت عاموتام مذاکره داده بود. اما درخواست عفو طالبان از سوی حکومت بوش پذیرفته نشد. این امر سبب شد که بیشتر رهبران طالبان به پاکستان بروند.
روشن بود که طالبان دوباره در نقش یک نیروی چریکی به میدان نبرد برمیگردند. نارضایتیهای قبایلی در جنوب و مناسبات جدید قدرت در قندهار زمینههای آن را فراهم کرده بود که چریکهای طالبان حمایت محلی به دست بیاورند. در آن زمان پاکستان هم به این نتیجه رسید که حمایت از روند پس از بن در افغانستان از نظر استراتژیک به سود هند است. این امر، عامل منطقهای هم برای شورش گروه طالبان آفرید. جهادیسم جهانی هم روایت جنگ را برای طالبان خلق کرد. شورش طالبان کلید خورد و رفتهرفته به مشکل جدی برای افغانستان پس از بن بدل شد. وقتی شورش گروه طالبان کلید خورد، نیروهای ائتلاف به رهبری امریکا تلاش کردند که این شورش را مهار کنند، اما دو عامل اصلی سبب شد که این شورش مهار نشود. عامل اول این بود که قلمرو پاکستان به عمق استراتژیک طالبان بدل شده بود و ایالات متحده نتوانست این عمق استراتژیک را از طالبان بگیرد. پاکستان با تمام قلمرو و نهادهایش در خدمت طالبان قرار گرفت/ دارد و ایالات متحده نتوانست این مشکل را حل کند. به این موضوع مقامهای امریکایی هم اذعان دارند. جنگ ضد یک نیروی شورشی صرف یک تقابل نظامی نیست. نبرد ضد شورشی در واقعیت امر، رویارویی روایتها در محلات مشخص است. ایالات متحده و ناتو در خلق یک روایت جذاب، یک دست و قابل فهم برای روستاییهای جنوبی افغانستان موفق نشدند. اگر ایالات متحده و ناتو میتوانستند به دنیای مذهبی روستاییهای جنوب نفوذ کنند و هدف از ماموریتشان را به آنان توضیح بدهند و بعد اعتماد آنان را به دست بیاورند، شورش این قدر گسترش نمییافت. برای جلب حمایت روستاییهای جنوب ایالات متحده نیاز داشت که یک روایت جذاب، قابل فهم و بسیار واضح برای ماموریت خودش در افغانستان به ویژه در مناطق جنوبی خلق کند و آن را به خورد مردم دهکدههای قندهار، هلمند و ارزگان بدهد. اما ایالات متحده در خلق این روایت موفق نشد. روایت بازسازی، افغانستان نوین و دموکراسیسازی، در شهرهای افغانستان مورد استقبال قرار گرفت یا حداقل با مخالفت سازمانیافته روبهرو نشد ولی در دهکدههای جنوبی این روایت قابل فهم و واضح نبود، اما روایت جنگ مقدس علیه نیروهای نامسلمان که طالبان تبلیغ میکردند، برای روستاییهای جنوبی قابل فهم بود. پژوهشگران امریکایی هم به ناکامی در جنگ روایتها در جنوب اذعان دارند. اگر اتحاد طالبان – پاکستان میشکست و نیروهای ناتو و دولت افغانستان روایت قابل فهم و واضح برای مردم دهنشین میداشتند، امروز افغانستان مشکل امنیتی نداشت.