دانش‌آموزی و سیستم عقیم آموزشی

مشکلات املایی و ویرایشی کتاب‌های درسی، از مشکلات جدی است.

نگاه نو_این نقص به ‌صورت نگران‌کننده‌ای وجود دارد. قابل یادآوری است که مشکل زبانی کتاب‌ها ریشه در دشمنی حکومت‌های متأخر افغانستان با زبان فارسی دارد. حکومت‌مردان افغانستان عمداً کوشیده‌اند که زبان فارسی را زبانی بیگانه تلقی کنند و گویا زبان افغانستانی‌ها «دری» است. شاید قصد این بوده که تفاوت دری با فارسی، توجه نکردن به ویرایش و زبان و نثر باشد. بنابراین مشکل زبانی کتاب‌های افغانستانی به ‌صورت عموم فراگیر است و این مشکل در کتاب‌های مکتب به ‌طور بی‌رویه‌ای وجود دارد. ناهماهنگی رسم‌الخط و یک‌دست نبودن شکل واژگان در هر‌کتابی دیده می‌شود. هم‌چنین کتاب‌های مکتب از نثر غیرمنسجم و شرم‌آور پر است.

شیر مهریار

در روزگار اکنون، مشکلات و چالش‌های بزرگی دامن‌گیر معارف و نهادهای تحصیلی کشور ما است؛ از متن و محتوای کتاب‌های درسی گرفته تا شرایط استخدام و وضعیت معلمان؛ از فساد بی‌رویه‌ی اداری و مالی وزارت و ریاست‌ها گرفته تا نبود نظارت و ارزیابی شفاف و راه‌گشا؛ از نبود هدف و چشم‌انداز دانش‌آموزی تا نبود هماهنگی میان کتاب‌های درسی و نهادهای آموزشی… اغلب این مشکلات برمی‌گردد به سیستم عقیم و فسیل‌شده‌ای که وزارت‌های معارف و تحصیلات عالی هیچ‌گاهی عزم و تلاشی برای تغییر و به‌روز و مدرن ‌کردن درست آن انجام نداده است.

سال جدید همواره با شادی، خوشحالی و تازه‌گی شروع می‌شود،‌ ولی این آغاز برای دانش‌آموزان و دانشجویان از جهتی برعکس است. دانش‌آموزان افغانستانی همواره با دلهره، ناراحتی و بی‌میلی سال نو و بهار را آغاز می‌کنند. لابد از درس و کتاب‌های مکتب و چپترهای دانشگاه خسته و بیزار اند و معمولاً در یک بلاتکلیفی تباه‌کننده و خردکننده به ‌سر می‌برند. اغلب دانش‌آموزانِ جدیدالشمول با شوق مکتب را شروع می‌کنند، ولی بعد از مدتی از سیستم و کتاب‌های درسیِ پرنقص و کپی‌‌پست‌شده خسته می‌شوند و در سال‌های بعد این شوق و علاقه به دلهره و بی‌میلی بدل می‌شود. دانش‌آموزان وقتی چاره‌ای جز رفتن به مکتب ندارند، با اکراه و اجبار به رفتن ادامه می‌دهند و رفته‌رفته این مکتب‌ رفتن به عادت‌ بدل شده و تغییری ایجاد نمی‌شود. سرانجام وضعیت طوری می‌شود که عملاً ما می‌بینیم.

در سیستم آموزشی معارف مشکلات جدی وجود دارد که شدیداً نیازمند تجدید نظر و چه بسا تغییر از اساس است. عمده‌ترین مشکل و چالش، سیستم آموزش و متن کتاب‌های درسی است. سال‌ها بودجه‌های هنگفتی برای اصلاح و چاپ‌ کتاب‌ها مصرف می‌شود، ولی هربار این کتاب‌ها با نقص و مشکل تازه‌تری به‌دست دانش‌آموزان و آموزگاران می‌رسد.

آن‌چه در سال‌های اخیر رشد داشته و مسوولان همواره به آن بالیده و فخر فروشیده‌‌اند،‌ افزایش کمیت دانش‌آموز و دانشجو و مکتب و دانشگاه است. کسی در این میان اما حرفی از کیفیت نمی‌زند. وضعیت کیفی نهادهای تحصیلی و دانش‌آموزان همواره در بحبوحه و همهمه‎ی بوق و کرنای کمیت مغفول مانده است. مباهات بیهوده و میان‌تهی به کمیت، توجه عموم را از کیفیت ربوده است. در یک دسته‌بندی اجمالی و عمومی می‌توان به مشکلات زیر اشاره کرد:

تدریس با شیوه‌ی سنتی

شیوه‌ی تدریس به روش‌های سنتی و قدیمی وفادار مانده است و با شیوه‌های جدید و مدرن کم‌تر تماس دارد. هنوز هم در جاهایی از کشور دانش‌آموزان به ‌صورت فزیکی تنبیه می‌شوند و سیستم ترس و ارعاب حاکم است. گذشته از آن، در مُخلیه‌ی دانش‌آموزِ امروزی چیزی فراتر از معلم و کتاب‌های درسی پدید نمی‌آید. بنابراین با مشکلات جدی‌ای که در متن کتاب‌های درسی است، اندیشیدن آزاد شکل نمی‌گیرد. در نتیجه، در حصار کتاب‌های درسی و دینی و تک‌بُعدی و پرنقص باقی می‌ماند و تفکر دانش‌آموزان مجال پرواز و عبور از کتاب‌های درسی و فضای مکتب و گردش در وسعت تعدد، تکثر و تردید را نمی‌یابد. روش آموزش و پلان تدریس معلمان نیز قراردادی و فسیل‌شده است. از متن کتاب‌های درسی تا شیوه‌ی تدریس، بدون خلاقیت و نوآوری انجام می‌گیرد. آموزش قراردادی و فرمولی و ماشین‌وار دانش‌آموزان را با تفکر و تردید و اندیشیدن بیگانه نگه‌ می‌دارد و جز مفاهیمی از پیش‌ تعیین‌شده و پرسش‌های مشخص و نتیجه‌گیری‌های دل‌به‌خواه، دیگر چیزی حاصل دانش‌آموز نمی‌شود. این ‌طوری به ‌جای پالایش ذهن و رشد قدرت اندیشیدن، تفکر و تعمق دانش‌آموز سرکوب می‌شود.

ارتباط عمودی آموزگار و دانش‌آموز

در مکاتب افغانستان، رابطه‌ی معلم و شاگرد عمودی و یک‌ سویه است. اگر قرار بر کشف نیروهای درونی و به فعلیت رساندن توانایی‌های بالقوه‌ی دانش‌آموزان باشد، راهی جز برقراری رابطه‌ی دوسویه، افقی و گفت‌وگومحور نیست. دانش‌آموزان باید از حالت منفعل بودن بیرون شوند و از کارها و مأموریت‌های قراردادی و فرمولی استفاده نکنند؛ در عوض، با منابع متعدد و دیدگاه‌های خارج از کتاب‌‌های درسی و نظر معلم آشنا شوند.

ناتوانی آموزگاران

معلمان مکاتب در کشور ما اغلب ناتوان و ضعیف‌اند. از یک‌ طرف در ساختار و بستر پرنقص و معیوب پرورش یافته‌اند و از طرف دیگر شرایط و معیارهای دقیق و درست برای استخدام آن‌ها وجود ندارد. منابع درسی آموزگاران فقط به کتاب‌های مکتب خلاصه می‌شو‌د و مطالعات عمومی و مسلکی در حوزه‌ی آموزش و پرورش صورت نمی‌گیرد. وقتی کتاب‌های درسی برای آموزگاران و دانش‌آموزان نامفهوم و خسته‌کننده باشد، علاقه‌مندی به تدریس و یادگیری روزبه‌روز سیر قهقرایی و نزولی را در پیش می‌گیرد. نبود سیستم جذاب و دقیق باعث شده که هیچ‌گونه دل‌بسته‌گی به آموزش در میان نخبه‌گان نباشد.

نتیجه‌محوری و محدودسازی

در کتاب‌های جدید که وزارت معارف با بودجه‌ی هنگفت چاپ کرده، مشکلی تازه و جدی که راه یافته است، نتیجه‌محوری و محدودکردن هدف و حدود درس‌ها است، آن هم اغلب نتیجه و هدف بی‌ربط و پرنقص و هم‌چنین پرسش‌های مشخص و محدود. علاوه‌ بر این‌که مطالب و درس‌ها تسلسل و هماهنگی ندارد، نتیجه‌محوری باعث شده است که دانش‌آموزان فقط متنِ نتیجه را بخوانند و معلم هم بر نتیجه‌ی مشخص‌شده‌ی درس‌ها بسنده کند. این ‌طوری، اندیشیدن و توانایی پرسش و تفکر انتقادی در دانش‌آموزان می‌میرد، آغاز و انجام درس فقط به کتاب‌های پرنقص مکتب محدود می‌شود و دانش‌آموز فرصت تمرین‌کردن تحلیل و تحقیق را نمی‌یابد.

تقویت تفکر ناسیونالیستی و تعصب دینی

تقویت تفکر ناسیونالیستی و تعصب دینی، از دیگر مشکلات کتاب‌های درسی در مکاتب این کشور است. محدودکردن دانش‌آموزان به مرزهای سیاسی و اعتقادی، در حق دانش‌آموزان و کودکان جفا و ظلم است. انسان امروز باید جهان‌شمول بیاندیشد و بیش از این‌که بر حقایت یک عقیده پافشاری داشته باشد، پلورالیزم و تکثرگرایی اعتقادی را واقعیت موجود جهان درک کند. در ضمن، دانش‌آموز امروز باید در تمام مسایل تردید کند و حق و توان بیان شک و دودلی را داشته باشد. این ‌طوری فضای مکاتب خلاق‌تر و انسانی‌تر خواهد شد. کسانی که کتاب‌های فعلی و قبلی مکاتب را تألیف یا درست بگوییم کپی‌پست کرده‌اند، خط قرمزشان این بوده است که هیچ صدایی جز حرف و حدیث اسلام در کتاب‌های متعدد دینی راه نیابد و یا هیچ انتقادی بر نادرشاه و احمدشاه بابا و شاه شجاع صورت نگیرد. در نتیجه، واقعیت‌های جهانی و تاریخی وارونه بازتاب یافته‌ است.

مشکلات نگارشی کتاب‌های درسی

مشکلات املایی و ویرایشی کتاب‌های درسی، از مشکلات جدی است. این نقص به ‌صورت نگران‌کننده‌ای وجود دارد. قابل یادآوری است که مشکل زبانی کتاب‌ها ریشه در دشمنی حکومت‌های متأخر افغانستان با زبان فارسی دارد. حکومت‌مردان افغانستان عمداً کوشیده‌اند که زبان فارسی را زبانی بیگانه تلقی کنند و گویا زبان افغانستانی‌ها «دری» است. شاید قصد این بوده که تفاوت دری با فارسی، توجه نکردن به ویرایش و زبان و نثر باشد. بنابراین مشکل زبانی کتاب‌های افغانستانی به ‌صورت عموم فراگیر است و این مشکل در کتاب‌های مکتب به ‌طور بی‌رویه‌ای وجود دارد. ناهماهنگی رسم‌الخط و یک‌دست نبودن شکل واژگان در هر‌کتابی دیده می‌شود. هم‌چنین کتاب‌های مکتب از نثر غیرمنسجم و شرم‌آور پر است.

نبود تشویق و انگیزه‌ در کتاب‌های درسی

متن کتاب‌های درسی تشویقی و انگیزه‌بخش و مطابق با وضعیت و واقعیت افغانستان نیست. سعی شده است تاریخ این سرزمین جعل شود و نقاط قوت این کشور با توهم‌هایی چون تاریخ باافتخار پنج‌هزارساله و پادشاهی افتخارآمیز احمدشاه بابا و امثال این جعل‌ها خلاصه شده و درآمیخته شود. همواره از منابع تک‌بُعدی و تک‌صدایی و اغلب اسلامی ‌استفاده شده است. اغلب دانش‌آموزان طوری تربیت شده‌اند که فقط به افغان ‌بودن و مسلمان ‌بودن فخر ‌کنند. تشویق و انگیزه‌های مشخصی برای جهانی ‌شدن در کتاب‌های درسی راه نیافته‌اند. اندیشه‌ی دانش‌آموز باید از مرزهای جغرافیایی و اعتقادی و قومی عبور کند و بر آسمان چندصدایی و چندبُعدی به بالیدن درآید.

تقلید محض از کتاب‌های درسی کشورهای دیگر

گاهی مسوولان وزارت معارف برمی‌خیزند و این‌ گونه از سیستم آموزشی و کتاب‌های درسی دفاع می‌کنند که ما مطابق معیارهای جهانی یا منطقه‌ای سیستم را عیار ساخته‌ایم. این ممکن درست باشد، ولی تقلید محض و ترجمه‌ی اشتباه و لفظ‌به‌لفظ است. مشکل این‌جاست که این تقلید و کپی‌پست اغلب بدون هیچ‌گونه نوآوری و دخل و تصرفی صورت گرفته است. در مواردی با شرایط و وضعیت جامعه افغانستان متناسب نیست و اقتضاهای جغرافیایی هم معمولاً در نظر گرفته نشده است.

مصارف بیهوده برای تجدید و اصلاح

تا هنوز چندبار نصاب و کتاب‌های معارف تغییر کرده و به ‌اصطلاح اصلاح شده‌ است؛ اما همواره با مشکلات و نقص‌های تازه‌تری عرض وجود کرده‌ است. مصرف بودجه‌ی هنگفت و رنگه‌ بودن کتاب‌ها کمابیش اگر توجه دانش‌آموزان را در آغاز جلب کند،‌ اما این جذابیت دوام نمی‌آورد و به ‌زودی کتاب‌ها نفرت‌انگیز می‌شود. بعد از امتحان و کامیاب شدن، دانش‌آموز هر‌کتابی را ممکن ورق بزند، ولی هرگز کتاب‌های صنف‌های قبلی را باز نمی‌کند و به سوی‌ آن‌ها نمی‌بیند. از یک طرف کتاب‌ها فقط معلوماتی و اطلاعاتی است و از طرف دیگر از نثر فاخر و جذاب هیچ‌گونه بهره‌ای نبرده‌ است. بنابراین مشخص شده است که تا هنوز حکومت به ‌صورت کل روش علمی و دید وسیع برای نظام آموزشی باکیفیت نداشته و تجدید چاپ و اصلاح هیچ تغییر سالم را در پی نداشته است.

حفظ‌‌‌‌کردن معلومات

یکی از جدی‌ترین مشکلات کتاب‌های درسی، اطلاعاتی ‌بودن آن‌ها است. در کتاب‌های درسی کم‌تر متونی را می‌توان یافت که روی اندیشه و تفکر دانش‌آموز تأثیر گذارد و نگاه دانش‌آموز را نسبت به جهان و انسان‌های پیرامونش تغییر دهد. برای نمونه، دانش‌آموزان سال‌های خلافت، تولد و وفات ابوبکر، عمر، عثمان، علی و امثال‌ آن‌ها را حفظ می‌کنند، حدود اربعه‌ کشورها را به‌ خاطر می‌سپارند و نفوس و فیصدی باسواد بودن را باید از بر کنند. این ‌طوری اولین چیزی که بعد از امتحان فراموش دانش‌آموزان می‌شود،‌ اطلاعات و معلومات است. ولی برای دانش‌آموز مجال این داده نمی‌شود که با فلسفه و فلاسفه‌ آشنایی یابد یا برای گذراندن امتحانِ فلان مضمون، باید یک کتاب خارج از کتاب‌های درسی بخواند و با ادبیات و متون داستانی و آموزش غیرمستقیم عادت گیرد. سیستم طوری حاکم شده که برای موفقیت و نمره اول‌ شدن، باید معلومات حفظ کرد و در امتحان تقلب نمود. یکی از بحث‌های جدی امروز، آموزش غیرمستقیم است. گفته می‌شود که با آموزش مستقیم و پند و نصیحت کسی متأثر نمی‌شود تا خود شخص موضوع را تجربه کرده و به ‌طور غیرمستقیم متوجه نشود.

تعدد کتاب‌ها و سردرگمی دانش‌آموزان

کم‌تر دانش‌آموزِ ما اقبال این را می‌یابد که یک تکنیک‌کار و فنی‌کار شود یا اهل نظر و مطالعات انسانی و فرهنگی بار آید. دانش‌آموزان حتا مرز میان دروس مسلکی و نظری را تشخیص داده نمی‌توانند. علوم بشری، اجتماعی و هنرها معمولاً در دوران مکتب تدریس نمی‌شود و دانش‌آموزان به ‌صورت نظری آشنایی اندکی هم با این بحث‌ها ندارند. به همین دلیل وقتی امتحان کانکور نزدیک می‌شود، نمی‌دانند برای کدام رشته‌ مناسب‌تر هستند. وقتی به دانشگاه راه می‌یابند، فضا، درس‌ها و سیستم متفاوت‌تری را می‌بینند که هیچ‌گونه هماهنگی با دوران مکتب ندارد. این ناهماهنگی در ظاهرِ دانشگاه و مکتب ممکن اهمیت نداشته باشد، ولی در کتاب، مطالعه، برداشت و انگیزه نباید ناهماهنگی ایجاد شده و دانش‌آموزان احساس بیگانه‌گی کنند. در سیستم فعلی میان مکتب و دانشگاه یک خلاء پیش می‌آید. اگر بعد از صنف ده‌ کتاب‌های مکتب به دو بخش مسلکی و نظری تقسیم شود، دانش‌آموز در امتحان کانکور با دودلی مواجه نشده و در شروع دانشگاه با بحث‌ها احساس بیگانه‌گی، تنفر و بیزاری نخواهد کرد.

مشکلات دانشگاه‌ها نیز تفاوت چندانی با وضعیت آشفته و عنان‌گسیخته‌ی معارف ندارد. شباهت‌های زیادی میان مشکلات معارف و تحصیلات عالی هست. هم‌چنین در ناقص بودن و عقیم بودن این نظام‌ها، تفاوت‌هایی نیز دیده می‌شود که در فرصت مناسب دیگر به آن‌ها اشاره خواهد شد.