جنگ روایتها
نگاه نو_ فرهنگی که ما در آن زندهگی میکنیم، فرهنگ دینی است. فرهنگ ایمان و یقین است. ویژهگی اصلی یا ذات اصلی این فرهنگ آن است که بدون پرسش و استدلال در برابر گوناگونی و کثرت قرار میگیرد. فرهنگ دینی با غیر از خودش مخالف و دشمن است. نشانههای اندیشدن و پرسیدن آن است که ما را از زندهگی یکنواخت، تکمرجعی و تکراری بیرون میآورد. فرهنگ دینی ما مقابل این وضعیت است. طالب و روایت او پدیدهی تصادفی نیست. ساخته و پرداختهی همین فرهنگ است. طالب و روایتش جزو فرهنگ ما بوده و است. تا زمانی که زمینه تاریخی پیدایش این فرهنگ را به درستی نشناسیم، تا زمانی که این فرهنگ لایروبی نشود، تا زمانی که در برابر آن و به اندازه قدرت آن، قطب مخالف تشکیل ندهیم، این فرهنگ همراه با خشونتهایش با ما خواهد بود. گذار از طالب و یا رسیدن به جامعهی بدون طالب، بدون مرور انتقادی گذشته تاریخیمان، بدون به پرسش گرفتن بنیادین این فرهنگ و در نهایت عبور/انکار آن، ناممکن است.
طالبان با شاخصههای دنیای جدید، مدارا، همهپذیری، تردید و بییقینی بیگانهاند. تفاوت طالبان با ما شهرنشینان، مکتب رفتهها و دانشگاه رفتهها در همین است. آنان در میان هزاران مکتب و مشرب زندهی جهان فقط به ابرروایتی به نام اسلام، اعتقاد جزمی، قاطع و غیر قابل تغییر دارند. پیروزی کسانی که مسیر شک و تردید را میروند، در برابر کسانی که با تردید و بییقینی بیگانهاند، دشوار است. مبارزهی شکاکانه در برابر حرکتهای از روی اعتقاد جزمی کمتر چانس پیروزی دارد.
وقتی حادثه ۱۱ سپتامبر رخ داد، بوش به طالبان هشدار داده بود که دیگر جای پنهان شدن ندارند. مدتی بعد از آن حادثه و هشدار بوش، ملا عمر پیامی منتشر کرد که در آن آمده بود: «خدا میگوید زمینی که خلق کردهام بزرگ است، از اوامرم اطاعت کنید و در هرجایی از زمین که میتوانید زندهگی کنید. خدا وعده کرده است که آنانی را که در راه او میجنگند، حفاظت میکند. اما بوش اعلام کرده است که ما هیچ جایی برای پنهان شدن نداریم و هرجا که باشیم نابودمان میکند. حال ببینیم که وعدهی خدا برآورده میشود یا اخطار بوش. من باور دارم که وعدهی خدا برآورده میشود.» این پیام لبریز از ایمان و یقین خللناپذیر است. ملا عمر و پیروان او ایمان قاطع دارند که خدا از آنان در برابر نیروهای امریکایی محافظت خواهد کرد. آدم با داشتن چنین باور جزمی، از جنگ کمتر میترسد و از کشتار مردم بیگناه کمتر میشرمد؛ زیرا خونریزی، ویرانگری و تجاوز را برای پیروزی و تحقق پیام پرودگار عالم میداند. سویتلانا الکسیویچ، نویسندهی کتاب تابوتهای رویین، میگوید: «چرا با کسی که از جنگ نمیترسد بجنگی؟» او معتقد بود که مردم افغانستان از جنگ نمیترسند و جنگ با این مردم کار بیهوده و عبث است. تمام جنگهای تاریخ در این کشور ره به جایی نبردهاند.
جنگآوران بزرگ تاریخ تاکید کردهاند که «انگیزه در جنگ به اندازهی جنگ افزار مهم است.» اگر بزرگترین قدرتهای جهان با پیشرفتهترین افزارها مجهز باشند، ولی انگیزه نداشته باشند، نمیتوانند جنگی را ببرند. در این میان، قویترین انگیزه، انگیزهی دینی و ایدیولوژیک است؛ همان چیزی که طالب از آن لبریز است. پیروزی مردم افغانستان در بیرون راندن چند نوبت انگلیسیها، روسها و امریکاییها، بدون انگیزه دینی ممکن نبود. اما این انگیزه همچنان که بیگانهها را راهی قبرستان کرده است، صد برابر آنان خودی را گردن زده و زیر خاک کرده است. انگیزهی دینی بود که پای حدود بیشتر از بیستهزار مسلمان اهل ترکیه، پاکستان، بنگلهدیش، اندونزیا، فلیپین و… را در جنگ افغانستان علیه شوروی به این سرزمین کشاند.
دین در بسیج مردم خاور میانه علیه دشمنان بیرونی نقش اساسی داشته و دارد. روایت است که صدام حسین برای راهاندازی یک حرکت ضد امریکایی به اسلام روی آورد (او در اوایل سوسیالیست بود) او کلمه «الله اکبر» را با خون خود روی پرچم عراق نوشت. تا جایی که بعد از مرگش، تعدادی از افسران او همکار البغدادی شدند. برجستهترین دستیاران ابوبکر البغدادی دو نفر از افسران کندکهای اردوی عراق بودند. منشی البغدادی در ادارهی دولت داعش نیز «ابومسلم الترکمانی» بوده که به نام «فضلاحمد عبدالله الهیانی» معروف است. این شخص در بخش استخباراتی نظامی ارتش صدام حسین رتبه جگرنی داشته است. معاون البغدادی هم ابوعلی الانباری در ارتش صدام حسین درجه سرلشکری داشته (نگاه شود به کتاب «دولت اسلامی» نوشتهی عبدالباری عطوان).
ناتو و دولت افغانستان نتوانستند طالب را در میدان نبرد شکست دهند. دولت افغانستان که رهبریاش به دست نیروهای غرق در فساد بود، به روایتهای خود باور نداشت. ارتش افغانستان اصلاً از روایت حکومتهای افغانستان سر درنمیآورد. این ارتش اغلب با فرماندهان فاسد مواجه بود. تعداد زیادی از نیروهای ارتش به منظور دریافت معاش به ارتش پیوستهاند. اما اکثریت جنگندههای طالبان برای دفاع از اسلام به طالبان پیوستهاند. اکثریت اعضای این گروه آمادهاند که بدون دریافت پول برای اسلام، عزت و ننگ دینی و قومی و قبیلهایشان برای سالها بجنگند. طالب به راه و آرمان خود صادق است و نشان داده است که برای آرمانش از خون خود مایه میگذارد. این گروه بارها برای حکومت افغانستان و ناتو از تزلزلناپذیری ارادهاش برای دوام جنگ پیام فرستاده است. گفتهاند و ثابت کردهاند که حتا از بدنشان به جای بمب علیه امریکاییها و «دولت دست نشاندهشان در کابل» استفاده خواهند کرد. ایمان به هدف، شرط پیروزی است. طالب این را داشت و دارد. در جنگ نظام پس از طالبان، طالبان ایمان دینی داشتند و مردم افغانستان حکومت و دولتهای فاسد و دروغگو را. طالبان با ایمان و یقین مسلح بودند و ما با حکومت و دولتهای دروغگو و غرق در رشوه و فساد. آنان با ایمان و فداکاری برای مرام دینی و قبیلهایشان تمام هستی سیاسی و اقتصادی ما را به چالش کشیدند.
توماس جانسون، استاد دانشگاه نیروی دریای ایالات متحده، اخیراً کتابی به نام «روایتهای طالبان: نقش اطلاعرسانی و فراوردههای تبلیغی در جنگ افغانستان(۱۳۹۸)» نوشته است. او جنگ افغانستان را جنگ روایتها میداند. از نظر جانسون طالبان در روایتسازی نسبت به ناتو، حکومت افغانستان و ارتش ایالات متحده امریکا موفقتر عمل کردهاند. شناخت طالبان از مردم افغانستان بیشتر نزدیک به واقعیت بوده و برای همین پیامهایشان بیشتر مورد پسند قرار گرفته است. طالبان در کمپینهای تبلیغاتیشان مردم را تشویق میکنند که «برای دین، عزت فردی، افتخار خانوادهگی، شرف قومی و زنده نگهداشتن یاد مبارزات اجدادشان با خارجیهای نامسلمان قربانی بدهند و با نیروهای بینالمللی بجنگند.» اما ناتو و ایالات متحدهی امریکا همراه با همپیمانان افغانستانیشان در روستاهای کشور دموکراسی، آزادی بیان، جامعه مدنی و دیگر مولفههای دموکراسی را تبلیغ میکنند که اکثریت مطلق مردم افغانستان همچنان این ارزشها را درست درک نمیکنند.
بیشتر مردم افغانستان هنوز نمیدانند شکل جغرافیایی کشورشان چگونه است. اکثریت مردم افغانستان از واژگون شدن برجهای امریکا در حادثه ۱۱ سپتامبر اطلاع نداشتند. در یک نظرسنجی که در سال ۲۰۱۱ در افغانستان انجام شده، ۹۲ درصد پاسخدهندهگان گفته بودند آنان از حادثهای که خارجیها به آن ۱۱ سپتامبر میگویند، اطلاعی ندارند. طراحان این نظرسنجی بدین اعتقاد بودند که ۲۵ میلیون نفر از مردم افغانستان نمیدانستند که ایالات متحده امریکا در پاسخ به حملههای تروریستی ۱۱ سپتامبر به افغانستان آمده است. نمیدانستند که ایالات متحده با قطعنامهی شورای امنیت سازمان ملل متحد وارد افغانستان شده است تا دشمن مشترک تمام کشورها را که القاعده/تروریزم است، نابود کند. مردم افغانستان فکر میکردند/میکنند که امریکا شوروی دیگر است که بدون اجازه و بیخبر از همه وارد افغانستان شده است تا دین ما اسلام را نابود کند و به جای آن مسیحیت را ترویج کند. برای چنین مردمی بیمقدمه دم از مفاهیم و مصطلحات ناآشنا زدن، کار بیهوده است.
طالبان با فرهنگ و اعتقادات روستاییهای افغانستان آشنا بودند. پیامشان را مطابق فرهنگ و اعتقادات آنان ترتیب و تکثیر میکردند/میکنند. ترانهی طالبان با این محتوا: «پیروز میشویم، دیر یا زود شکست میدهیم کافران را، امروز باشد یا فردا، حتما پیروز میشویم، برادرم، صبور باش، خود را قوی نگهدار، فلسطین، عراق، آریانا، همه میدان جنگ ما با کافران است، جنگ دشوار است و نبرد نابرابر، اما به یاری خدا پیروز میشویم، آنگونه که موسی به کمک خدا فرعون را شکست داد، برادرم پیروز میشویم.» قلب مردم روستا را هدف قرار میدهد. این پیام برای روستاییهای افغانستان قابل فهم است و روح و خوی دینی و قومی آنان چنین چیزی را میطلبد. اما برای آنان گفتن از مزایای آزادیهای فردی جذابیت ندارد.
خلق روایت طالبان مطابق اعتقادات و فرهنگ مردم افغانستان انجام شده است. طالبان روی رگ دینی، پشتونوالی و گذشتهی مشترک همهی اقوام افغانستان که از آن به نام دلاوری و شجاعت در برابر بیگانهگان یاد میکنند، انگشت میگذارند. طالبان به روستاییهای افغانستان میگویند: «زنان ما میجنگند و میخواهند سرشان را فدای اسلام کنند، هیچ خدایی جز الله نیست، مسلمانان به این امر معترفاند و رضای او را میجویند، ما برای کسب رضای او میجنگیم، در جنگ احد، پیامبر محبوب ما زخم برداشت، ما هم آمادهی قربانی هستیم، این جنگ برای رضای خدا است، برای رضای خدا میجنگیم.» جذابیت، گیرایی و محتوای این ترانه برای مردم بیسواد افغانستان یا حداقل برای مردم جنوب که طالبان اغلب از آنجا سربازگیری میکنند، مقبولتر و قابل پسندتر از تبلیغاتی است که حکومتکنندهگان کابل در مورد دموکراسی، آزادی بیان و دیگر ارزشها بیان میکنند.
طالبان در ترانهها، شبنامهها، اعلامیهها و پیامهایشان برای مردم از مفاهیم و مصطلحاتی چون «صلیبیها»، «شهید»، «بهشت»، «ننگ»، «کفار اشغالگر»، «جهاد» و… سخن میگویند که خود به اینها از ته دل ایمان دارند و سرسختانه برایش میجنگند. مردم را هم با همین اصطلاحات به جنگ علیه بیگانهگان فرا میخوانند. برای مردم میگویند: «…خدایا تمام ملتهای کافر دنیا مخالف طالباناند، تو آنان را پناه بده، خدایا طالبان در راه دین تو میجنگند، آنان مدافعان دین تو اند، مدافعان دینت را یاری کن…، خدایا به ما که مدافعان دین تو استیم، مهربان باش، ما برای عزت خودمان میجنگیم، خدایا نمیخواهیم نسلهای آیندهی ما روسیاه بمانند…» به باور جانسون «غربیها در فهم اینکه با چه روشی میتوان بر رفتار و افکار افغانهای روستانشین اثر گذاشت، ناکام ماندند. آنان نتوانستند در روستاهای جنوب و شرق نفوذگذاری کنند و رفتار روستاییها را جهت دهند.» و همچنان «غرب نتوانست ذهن یک روستایی عادی و سادهی پشتون را بخواند و طالبان از این ناکامی غرب بهرهی فراوان بردند. به همین دلیل بود که غرب جنگ روایتها را در افغانستان باخت.» (نگاه شود به «جنگ روایتها، نوشتهی جانسون)
بیجا نیست که یک تحقیق انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان (۱۳۹۸) نشان میدهد که ۵۰.۴۵ در صد پشتونهای پاسخدهنده در آن نظرسنجی مخالف شرکت کردن طالبان در روند انتخابات بودند. معتقد بودند که طالب نباید تسلیم دولت کابل شوند. در آن نظرسنجی، قوم پشتون ۴۱ درصد با نظام طالبانی مخالفت کردند. جنوبیهای روستایی و حتا روستاییهای شمال و مرکز افغانستان با روایت طالبان که همیشه بر اساس روایتهای دینی، ننگ قومی و قبیلهای همراهاند، همنواتر و نزدیکتر اند.
ما باید بدین نتیجه برسیم که حوادث خونین اخیر کابل، ننگرهار و لغمان نخستین و آخرین رویدادهای خونین نخواهند بود، حتا اگر طالبان فردا سلاح به زمین بگذارند. فرهنگ حاکم فرهنگ طالبی است. صلح طالبان به معنای تحول و دگرگونی بنیادی در حیات سیاسی و فرهنگ ما نخواهد بود. دگرگونی فرهنگ حاکم و گذار از این فرهنگ که ما را همیشه ایستا، منفعل و قانع نگهداشته است، به معنای دگرگونی خواهد بود. این دگرگونی با مرور گذشتهی خود، با به پرسش گرفتن فرهنگ حاکم و گستردن دامن دانش به تمام اقشار جامعه امکانپذیر است. «عالم دیگر بباید ساخت و از نو آدمی» نیاز است.