جرگهی فرمایشی ارزشی ندارد
نگاه نو_ جرگهی مشورت صلح با موجی از تحریمها روبهرو شده است. پاسخ ارگ به این تحریمها تا حال جدی نبوده است. یکی از سخنگویان ارگ آن را به «آنفلونزا» تشبیه کرد که نشاندهنده دستکم گرفتن نارضایتیها از سوی حلقهی رییس جمهور است.
اجماع سیاسی برای اعتبار و ارزش این جرگه از اهمیت فوق العادهای برخودار است. از یکسو طالبان به شدت به این نشست تاختهاند. چون، این گونه نشستها به حکومت مشروعیت خلق میکند و آنها طرفدار این موضوع نیستند. از جانبی دیگر، لویهجرگه باید از نظر مردم و جریانهای سیاسی اعتبار پیدا کند تا طالبان و یا هر جناح مورد نظر حکومت آن را جدی بگیرند. جریانهای سیاسی علیرغم دیدگاههای تحقیرآمیز حکومت، نمایندهگی بخشهایی از مردم را میکنند. ارگ، به ویژه اشرف غنی، از یکسو به دلیل پیشینه این جریانها که ریشه در جنگها و رویدادهای نابسامان چند دههی اخیر دارد، آنان را جدی نمیگیرد ولی از جانبی هم در جریان انتخابات و یا مشورت و رأیزنی ملی به همین شخصیتها و جریانها مراجعه میکند. این رفتار متناقض و ابزاری اشرف غنی برایش دردسری شده است.
اعتراض جریانهای عمده سیاسی به نحوهی برگزاری و انتخاب اعضای جرگه دقیق است و باید حکومت در این مورد شفافسازی کند و با اقشار مختلف از راههای گوناگون وارد گفتوگو شود. ارگ نمیتواند به شیوهی حکومتهای پیشین، افراد مورد نظر و نزدیک به خود را وارد جرگه سازد. از سویی هم، شیوهای انتخاب شرکتکنندهگان با توجه به جاافتادن اصل انتخابات و میکانیزمهای آن باید تغییر نماید، اعضا نباید با دعوتنامه و صلاحدید ارگ انتخاب شوند. اگر ارگ بخواهد وزنه اصلی را به چهرههای به اصطلاح با رسوخی بدهد که در هیچ انتخاباتی شرکت نکردهاند و میزان محبوبیتشان در میان مردم روشن نیست، در آن صورت انتقادات جریانهای سیاسی وجاهت پیدا میکند. استفاده از چهرههای محلی زیر نام «رسوخ» همان فرمول همیشهگی دولتها در افغانستان است که شبکههای قدرتمندان و متنفذان متحد خود را به وجود میآورد تا با امتیاز دادن و قرب بخشیدن، آنها را در جناح خود آورده و از آنها علیه رقبای داخلیاش استفاده کند.
سوال اینجا ست که چرا ارگ حتا قادر نیست که در یک موضوع مردمی و در ارتباط به یک گردهمآیی مردمی هم اجماع داخلی ایجاد کند و در این مقطعی حساس همه دور خود جمع کند؟ چه اجندا و موضوع اختلاف برانگیزی در این جرگه مطرح خواهد شد که بحری فاصله میان حکومت و جریانهای سیاسی به وجود آمده است؟
در این روزها وزارتها و ریاستهای مستقل گزارشهای کاریشان را به مردم ارایه میدهند ولی جالب است که ارگ بانی هیچ دیالوگ ملی روی جرگهی مشورتی صلح نیست. حکومت طوری با این روند برخورد میکند که دستورکار و میکانیزمهای آن روشن است؛ بحثها و رأیزنیهای عمومی تمام شده است و حکومت آماده برگزاری و پذیرایی از اشتراک کنندهگان است.
وقتی حکومت از یک مباحثه و دیالوگ عمومی روی جرگهی مشورتی طفره میرود و یا تمایلی به آن نشان نمیدهد پرسشبرانگیز است. ارگ با این کار نه مردم و نمایندهگانشان را جدی میگیرد و نه خود جرگه را. جرگهی مشورتی مشروعیت خود را از حکومت و نطق رییس جمهور نمیگیرد. مبنای مشروعیت جرگه اجماع داخلی و بازتاب دیدگاههای مردم از طریق رأیزنیها و گفتوگوهای ملی است. وقتی چنین پروسهای وجود ندارد، از اهمیت جرگه کاسته میشود و در حد یک گردهمآیی دولتی تقلیل پیدا مینماید. طبعاً ارگ با سازوکرنا از مردمی بودن این جرگه حرف خواهد زد اما مردمی بودن جرگه را مشارکت گستردهی جریانهای سیاسی و نمایندهگان مردم تعیین میکند تا ارگ و دستگاه تبلیغاتی رسانهای آن.
باید اذعان کرد که ارگ نمیتواند با شیوهی همیشهگی از بالا به پایین خود- تعیین دستورکار و توقع پیروی دیگران از آن- با موضوعات ملی برخورد کند. ارگ باید درک کند که در جرگهی مشورتی صلح یکی از طرفها و یکی از سازماندهندهگان آن است. ارگ مالک جرگهی صلح نیست که سهمگیری افراد به مصلحت و رضایت آن صورت گیرد. هر چقدر که ارگ، اشرف غنی و سخنگویانش، در مورد مسایل عمومی خودشان را حقبهجانب و عقل کل به حساب آورند، نهایتاً یک طرف ماجرا اند. یعنی، ارگ نباید با مسایلی مانند جرگهی مشورتی در حد امور دولتی برخورد کند.
منتقدان معمولاً این گونه مشکلات را به کرکتر انحصارطلب و دیکتهگر اشرف و حلقهی حواریونش که وظیفهای جز مدح و ثنای آقای غنی و توجیه اشتباهاتش برای خود قایل نیستند، نسبت میدهند. ولی واقعیت این است که زاویه دید ارگ به جرگهی مشورتی صلح و سایر جریانهای سیاسی متفاوت است. جریانهای سیاسی به جرگهی مشورتی به عنوان یک گردهمآیی عنعنهای مردمی میبینند اما ارگ میخواهد که جرگه به منبعی مشروعیت اشرف غنی، و حکومتش، در میان جریانهای سیاسی و در برابر طالبان بدل شود.
بهتر است جرگه را یک روند، یک بازی سیاسی عمده برای ارگ بدانیم. منظور من این نیست که جرگه در خدمت یک فریب بزرگ قرار دارد. مسأله این است که اشرف غنی برای اثبات جایگاه حکومت خود در برابر تبلیغات و مواضع تند طالبان به ابزارهای سنتی مشروعیتبخش مانند جرگه نیاز دارد. بار قبل، ارگ از آتشبس سه روز کمال بهرهبرداری را کرد. اشرف غنی در تمام سخنرانیهای خود بدون استثنا روی استقبال مردم از آتشبس تاکید کرد و از طالبان خواست که به ارادهی مردم احترام بگذارند. همچنان، حکومت گردهمآیی علمای اسلامی در عربستان را دستآویزی برای برجسته ساختن مشروعیت مذهبی خود و نامشروع خواندن جنگ طالبان با حکومت مرکزی ساخت. در این سیاق، جرگهی مشورتی صلح هم یکی از ابزارهای سیاسی و اجتماعی دیگر حکومت برای مقابله با طالبان است. سایر مسایل، از جمله اشتراک جریانهای سیاسی، در حاشیهی بازی سیاسی حکومت قرار دارد.
اما آیا حکومت در این کار میتواند موفق شود؟ خیر. واقعیت این است که نقطهی قوت حکومت در برابر طالبان ایجاد اجماع داخلی است تا توسل به رویدادهای سمبولیک. یک جرگه به تنهایی نمیتواند به حکومت در برابر طالبان مشروعیت بخشد. زیرا، تاثیرات سیاسی آن محدود است و موازنهی قدرت را نمیتواند به نفع حکومت تغییر بدهد. مساله این نیست که رییس جمهور در مواقع حساس به آرای مردم و یا دستکم میکانیزمهای موجود ملی توسل نورزد. موضوع مهم این است که حکومت از پروسههای ملی و جریانهای سیاسی داخلی به عنوان ابزار استفاده نکند. پیروزی حکومت در نطقهای تبلیغاتی رییس جمهور نیست و رییس جمهور به دلیل سطح پایین محبوبیت و کاریزمای شخصیتی، روایتساز و گفتمانآفرین هم نمیباشد، بلکه موفقیت ارگ در جلب همکاری داخلی و خارجی در برابر یک دشمن مشترک نهفته است. آقای غنی پروسههای ملی را راهاندازی میکند تا بر اعتبار و مشروعیت خود بیافزاید ولی در عوض با توجه به نگاه ابزاریاش به موضوعات و افراد، به انزوای بیشتر خود کمک میکند. برای همین شکست تراژیک آقای غنی این است که منتقدان و تحریمکنندهگان جرگهی مشورتی صلح تنها طالبان نیستند، جریانهای عمدهی سیاسی داخلی نیز میباشند.
گرفته شده از صفحه هشت صبح