فقر ۹۰ درصدی؛ قیام گرسنه‌گان در راه است؟

۹۰ درصد مردم در افغانستان به غذای کافی دسترسی ندارند. این تازه‌ترین آماری است که سازمان جهانی غذا منتشر کرده است. این در حالی است که در جریان یک سال گذشته بیش از یک میلیارد دالر/دلار تحت عنوان کمک‌های بشردوستانه وارد کشور شده است. حالا سوال این‌جا است که گرسنه‌گان افغانستان تا چه وقت گرسنه‌گی را تاب خواهند آورد؟ تا چه وقت مردم رنج گرسنه‌گی فرزندان‌شان را تحمل خواهند کرد؟ چه وقت مردم درد گرسنه‌گی‌شان را فریاد خواهند زد؟ آیا رستاخیز گرسنه‌گان در برابر حکومت تروریستی طالبان در راه نیست؟

فقر فعلی در افغانستان به عوامل مختلفی وابسته است، از جمله بیکاری، اقتصاد شدیداً وابسته به کمک‌های خارجی، توزیع ناعادلانه کمک‌های بشردوستانه و از بین رفتن مواشی و حاصلات زراعتی مردم در پی سیلاب‌های اخیر در کشور.

پس از حاکمیت طالبان در افغانستان، فعالیت موسسات و نهادهای خارجی متوقف شد‌، برخی از نهادهای دولتی مثل مجلس نماینده‌گان، وزارت امور زنان و سایر ادارات از طرف طالبان ملغا شد‌، کسب‌وکارهای شخصی خوابید‌، بازار فروش برخی از اقلام تجارتی عملاً خوابید و اکثر کارآفرینان و کارفرمایان کشور را ترک کردند. در نتیجه عده زیادی از افراد شاغل در این نهادها بیکار شدند و صف بیکاران طولانی‌تر شد. پرواضح است که هر کارمند یا کارگری در هر نهاد، نان‌آور حداقل سه عضو خانواده‌اش بود و عملاً با بیکار شدن یک تن، چهار تن نان‌شان را از دست دادند.

در کنار این، چرخ اقتصاد کشور عملاً با اتکا بر کمک‌های خارجی می‌چرخید. این کمک‌ها یا به‌شکل کمک‌های بشردوستانه عملاً وارد سفره طبقه نیازمند می‌شد یا غیرمستقیم و با چرخش در بازار زمینه درامد طیف عظیمی از مردم را فراهم می‌کرد. فعلاً کمک‌های برخی از کشورها یا عملاً قطع شده و یا کاهش یافته است. بنابراین، روز‌به‌روز صف گرسنه‌گان در افغانستان طویل‌تر می‌شود.

علاوه بر این‌ دو عامل، توزیع ناعادلانه کمک‌های بشردوستانه فعلی نیز منجر به گرسنه‌گی بیشتر مردم شده است. گزارش‌هایی وجود دارد که طالبان در توزیع کمک‌ها عادلانه رفتار نمی‌کنند و بیشتر به جنگ‌جویان خودشان و وابسته‌گان‌شان کمک‌ها را اختصاص می‌دهند. در حالی که تحت نام کمک‌های بشردوستانه، هفته‌وار بسته‌های ده‌ها میلیون دالری به افغانستان سرازیر می‌شود، با آن هم در کاهش آمار گرسنه‌گان تاثیری نداشته است. این مساله دال بر این است که کمک‌های به اصطلاح بشردوستانه را طالبان عملاً به کمک‌های طالب‌دوستانه تبدیل کرده‌اند، وگرنه باید در طول این مدت و در اثر این کمک‌ها، شاهد کاهش گراف فقر در کشور می‌بودیم.

دردآور این است که مردم در افغانستان تنها در اثر بیکاری، قطع کمک‌های خارجی، توزیع ناعادلانه کمک‌های بشردوستانه و نازل شدن بلایی به نام طالب گرسنه و فقیر نشده‌اند، بلکه اکثر ولایات افغانستان شاهد سرازیری سیلاب‌های ویرانگر در ماه‌های اخیر بود که به اصطلاح غم بالای غم شد. در اثر این سیلاب‌ها، اکثر مردم حاصلات زراعتی و مواشی‌شان را از دست دادند. در افغانستان که اکثر مردم سه فصل را کار می‌کنند تا نان یک فصل را تهیه کنند و سردی زمستان را تاب بیاورند، این سیلاب‌ها حاصل زحمات چند فصل‌شان را با خود برد و مردم ماندند و زمین‌های سیل‌زده و حاصلات سیل‌برده‌شان که دیگر وجود ندارد.

دردآورتر این‌که تمام این عوامل برمی‌گردد به ضعف نظام سیاسی‌ای که فعلاً در افغانستان حاکم است؛ البته اگر بتوان رژیم طالبان را نظام سیاسی خواند. در حکومت‌های پیشین، اگر دولت توان ایجاد کار را نداشت، حداقل کسب‌وکارهای کوچک مردم را از دست‌شان نمی‌گرفت؛ ولی طالبان از اداره‌های دولتی گرفته تا اداره‌ها و نمایند‌ه‌گی‌های ترانسپورتی و سکتورهای خصوصی تلاش دارند کار راه افتاده و به راه شده مردم را از دست‌شان بقاپند. در دولت قبلی اگر فساد بود، حداقل درصدی کوچکی از پول‌ها وارد بازار می‌شد و پول در گردش می‌افتاد، اما طالبان فساد می‌کنند، پول می‌اندوزند بعد تا آخرین سکه آن را به خانواده‌های‌شان در دیگر کشورها می‌فرستند.

افزون بر این، در قطع کمک‌های خارجی به دلیل وقع نگذاشتن به خواست‌های ملی و بین‌المللی درباره ایجاد حکومت همه‌شمول و رعایت حقوق بشر، نیز طالبان مقصرند. همچنان کارنامه وزارت مبارزه با حوادث طبیعی طالبان در رسیده‌گی به آسیب‌دیده‌گان، سیاه است. خوانده و شنیده‌ایم که طالبان به جای گرفتن مسوولیت امداد به مردم، آنان را به دعا و رازونیاز تشویق می‌کنند. وقتی حکومتی چنین سفیهانه مردم و نیاز مردم را به سخره بگیرد، آیا سزاوار دوام است؟

گرسنه‌گی مردم در افغانستان و مسوولیت نگرفتن طالبان، پیامدهایی را برای حکومت مستعجل طالب در پی خواهد داشت: یکی از این پیامدها، قیام گرسنه‌گان خواهد بود. چنین قیامی نه رهبر می‌شناسد، نه تهدید می‌شناسد و نه انگیزه. رهبر هر کس، غریزه‌ای است که از او نان می‌خواهد. تهدید برای فرد گرسنه معنا ندارد؛ چون او در هر صورتی خواهد مرد. پس مرگ در سنگر را بر مرگ در زیر لحاف، هر شخصی ترجیح خواهد داد. انگیزه هم برای هر شخصی، نانی است که باید فراچنگ آورد. چه بهتر که آن نان با سرنگونی یک رژیم تمامیت‌خواه و مستبد به دست آید.

تاریخ ثابت کرده است که مردم توان تحمل شکنجه را دارند، بدون آزادی می‌توانند مدتی در چهار‌دیواری خانه‌های‌شان محصور بمانند، با ریش، بدون ریش، با حجاب و بدون حجاب می‌توانند رفتارهای حکومتیان را تاب بیاورند، اما گرسنه‌گی را هرگز تاب نخواهند آورد.

وقتی مردم عملاً می‌بینند که با آمدن طالبان در قدرت کارشان خوابیده، پسر یا دخترشان از فلان اداره اخراج شده، بازار کساد شده و قیمت مواد اولیه به اوجش رسیده است و در عین حال، کمک‌های بشردوستانه با تبعیض از سوی طالبان توزیع می‌شود و فقط به نزدیکان طالب می‌رسد، این گمان به یقین نزدیک‌تر می‌شود که مرگ سرخ را بر مرگ خموش ترجیح خواهند داد.

وقتی مردم گرسنه شدند، شهرها را وحشت فرا می‌گیرد، مواد اولیه غذایی کم‌یاب می‌شود، کوچه‌ها و خیابان‌ها ناامن می‌شوند و خون مردم بی‌بهاتر شده و به هر بهانه‌ای ریختانده خواهد شد. کشوری مثل افغانستان که محاط به خشکه باشد، اقتصادش وارداتی باشد و یک گروه تروریستی نیز در آن حاکم باشد که تمام دارایی‌های ملی مثل معادن و آثار تاریخی را در معرض چور کشورهای بیگانه قرار دهد، مشخص است که مردم آن کس و کسانی را مسوول می‌دانند که بر اریکه قدرت تکیه زده‌اند. پس تلاش خواهند کرد که علیه وضع موجود بایستند و برای تغییر آن هزینه کنند.