طالبان و آینده ناروشن همکاریها و پروژههای مشترک منطقهای
پسمنظر
پس از کنفرانس بن در سال ۲۰۰۱، چشمانداز جدید برای منطقه و جهان نسبت به افغانستان به وجود آمد و مهمترین عرصهها که در آن کشورهای منطقه ذینفع دانسته میشد، تبارز یافت. جایگاه افغانستان در سیاست خارجی کشورهای منطقه به عنوان یک شریک منقطهای برجسته شد. نگاه منطقه به افغانستان از دیدگاه اقتصادی بر محور منافع مشترک تغییر یافت و این کشور به عنوان چهارراه اتصال منطقهای عرض وجود کرد.
از همین رو، پروژههای مختلف در چارچوب همکاری منطقهای تعریف و تولید شد و افغانستان نیز از فرصت استفاده کرده، اقدامات موثر را در زمینه ایجاد فضای مناسب برای همکاری متقابل انجام داد.
در این جای شک نیست که موقعیت جغرافیایی افغانستان این فرصت را فراهم کرده تا کشورهای جنوب آسیا بتوانند نیازمندیهایشان را از طریق افغانستان از کشورهای آسیای مرکزی مرفوع سازند. آسیای مرکزی با ذخایر بزرگ انرژی به دنبال بازار در منطقه هستند و همینطور کشورهای جنوب آسیا با کمبود انرژی مواجهاند. این نیازمندیهای متقابل سب شده بود تا یک همکاری مشترک در محوریت افغانستان در منطقه شکل بگیرد و افغانستان نیز بتواند از این فرصت استفاده کند.
از جانبی، افغانستان مسیر مناسب و ارزان انتقال کالاها و اقلام تجارتی در منطقه است و اتصال منطقهای از مسیر افغانستان نیز فرصتی مساعد را برای کشورهای منطقه فراهم میکند تا بتوانند از پل ارتباطی مشترک در توسعه اقتصادی و بهرهبرداری از تجارت و سرمایهگذاری، استفاده کنند. در کنار پروژههای بزرگ انتقال انرژی مانند پروژههای تاپی، کاسا یک هزار و تاپ ۵۰۰، پروژههای مشترک خطوط آهن خواف – هرات، هرات – تورغندی و مزار – کابل – پشاور، از جمله برنامههای مهم اتصال منطقهای است که در بهرهبرداری از پروژههای چابهار و راه لاجورد کمک بزرگی میکند. کشورهای منطقه با توجه به نیازمندیهایشان، افغانستان را از دید دور نگذاشته و توجه ویژهای به این کشور و همکاریهای منطقهای داشتهاند. افغانستان نیز با مکانیسمهای مشخص، چون پروسه قلب آسیا، رکا و همچنان مکانیسم چندجانبه، توانسته بود توجه بیشتر آنان را جلب کند. در چارچوب همین همکاریها، دیدگاه مشترکی در منطقه شکل گرفته بود تا از افغانستان باثبات حمایت شود و این همکاریها تداوم یابد. اکنون این پرسشها پیش میآید که با روی کار آمدن دوباره طالبان، دورنمای همکاریهای منطقهای چگونه خواهد بود؟ آیا هنوز افغانستان محور همکاریهای منطقهای خواهد بود؟ و سرنوشت پروژههای مشترک منطقهای چه خواهد شد؟ جهت پاسخ به این پرسشها، باید رویکرد منطقه را در مجموع نسبت به افغانستان و همکاریهای منطقهای از مسیر افغانستان، مورد مطالعه قرار دهیم.
رویکرد و منافع اقتصادی منطقه نسبت به پروژههای مشترک با افغانستان
رویکرد منطقه نسبت به افغانستان را باید از دو منظر اقتصادی و سیاسی بررسی کنیم.
رویکرد منطقه از منظر اقتصادی
همانطوری که در مقدمه نیز ذکر شد، کشورهای مختلف منافع خویش را در افغانستان جستوجو میکنند و تا هنوز امیدوار هستند تا از منابع و ظرفیت موجود این کشور جهت رشد و توسعه اقتصادی خویش استفاده کنند. افغانستان بهحیث پول ارتباطی منطقه میتواند نقش بسیار مهم در بازار اقتصادی منطقه بازی کند و از این جهت است که طی بیست سال گذشته تلاش صورت گرفت تا هرکشور به نحوی از آن بهرهمند شود. موافقتنامههای راه لاجورد، چابهار، تیر و همچنان پروژههای بزرگ منطقهای نظیر تاپی، تاپ ۵۰۰، کاسا یک هزار، خط آهن خواف – هرات، خط آهن ترانس – افغان و خط آهن مزار – کابل – پشاور را میتوان نام برد؛ اما در پروژههای یادشده دیدگاه کشورهای منطقه یکسان نیست و یک نوع تقابل و تضاد منافع به لحاظ اقتصادی میان خواستههای کشورها نسبت به برخی از پروژهها وجود داشت.
کریدور چابهار: چابهار میان سه کشور ایران، هند و افغانستان در واقع دسترسی افغانستان را به آبهای بینالمللی آسان میسازد و این کشور میتواند بهصورت آزاد به تجارت بپردازد و حتا کشورهای آسیایی مرکزی علاقهمند پیوستن به این پروژه است؛ اما در مقابل، پاکستان که عمدهترین صادرکننده به افغانستان است، از اینکه جایگاهش به کشور رقیبی مثل هند واگذار میشود، ناخشنود بود و بارها تاکید کرده است که در چارچوب موافقتنامه اپتا تجارت با افغانستان و آسیای میانه ادامه یابد، هرچند این کشور در تطبیق موافقتنامه اپتا نیز کوتاهی و بارها آن را نقض کرده است.
پروژه تاپی: تاپی بزرگترین پروژه انتقال انرژی از آسیای مرکزی به آسیای جنوبی است و این پروژه سالانه ظرفیت انتقال ۳۳ میلیون متر مکعب گاز را دارد. این پروژه در صورت تطبیق میتوانست باعث تحکیم ثبات در منطقه شود و میان دو کشور متخاصم هند و پاکستان نیز ارتباط خوب اقتصادی را فراهم کند. پیشرفتهای خوبی برای تطبیق این پروژه صورت گرفته بود؛ اما به دلایل عمدتاً امنیتی اجرای آن دشوار بود. گروه طالبان عامل اصلی ناامنی و چالش تطبیق این پروژه به شمار میرفت. از سویی هم، این پروژه یک رقیب منطقهای نیز دارد که در صورت عدم تطبیق آن ممکن است پروژه بدیل راهاندازی شود. با موفقیت ایران در مذاکرات برجام و نامساعد بودن شرایط در افغانستان، این کشور میتواند پروژه موسوم به صلح که انتقال گاز ایران به پاکستان و هند است را روی دست گیرد. فعلا شرایط برای تطبیق پروژه تاپی در افغانستان فراهم نیست و از جانبی مناسبات هند و پاکستان و این روزها هند و افغانستان نیز بالای این پروژه تاثیر دارد. اگر این مناسبات حسنه نباشد، امکان تطبیق چنین پروژهای محال است. در سایر پروژهها نیز چنین اختلافات و تضاد منافع میان کشورها و همسایههای افغانستان وجود دارد. اما به صورت عمومی رویکرد منطقه از منظر اقتصادی نسبت به پروژههای چندجانبه اقتصادی در افغانستان مثبت است. هرکشوری در توسعه افغانستان و تطبیق پروژهها ذینفع است.
رویکرد جیوپلیتیک منطقه نسبت به افغانستان
جغرافیای سیاسی افغانستان از زمانهای دور تا به امروز محل رقابت قدرتهای بزرگ و کشورهای منطقه بوده است. رقابت میان بریتانیای کبیر و روسیه در گذشته و رقابت میان روسیه، چین، امریکا و کشورهای منطقه در عصر حاضر، سرنوشت افغانستان و مردم آن را دستخوش آینده مبهم کرده است. از این رو، آینده پروژههای مشترک زیربنایی در افغانستان که در واقع مهمترین عناصر در همگرایی منطقهای به شمار میرود، نیز آینده روشن ندارد.
رویکرد سیاسی کشورها نسبت به افغانستان در محور امنیت و بازیهای سیاسی – استخباراتی است. عمدتاً در عصر پسابن ۲۰۰۱، دو دسته از رویکرد جیوپلیتیک منطقهای در افغانستان تاثیرگذار بود که دسته اول شامل چین، روسیه و ایران میشود و دسته دوم پاکستان و هند را دربرمیگیرد. پس از حضور امریکا در سال ۲۰۰۱ در افغانستان، نگرانی امنیتی کشورهای روسیه، چین و ایران نسبت به حضور این کشور در همسایهگیشان افزایش یافت و بارها به صورت مستقیم و غیرمستقیم به آن اشاره کردند. این کشورها با هدف ایجاد بازدارندهگی در رابطه به اقدامات احتمالی امریکا و متحدان غربی آن در سازمان ناتو، بده بستانهایی را با گروههای شورشی و بهخصوص طالبان آغاز کردند. از این رو، گروه طالبان قوت گرفت و پاکستان -یگانه حامی این گروه- بدون مشکل توانست تمامقد از آن حمایت کند.
در مجموع رویکرد سیاسی ایران، روسیه و چین در افغانستان مشابه است. آنان از حضور دایمی امریکا در افغانستان ناخشنود بودند و آن را در درازمدت به ضرر منافع ملیشان میپنداشتند. همینطور از قدرت گرفتن گروههای مخالفشان در افغانستان هراس داشتند. خصوصا چین از فعالیت و حضور گروه ترکستان شرقی و ایران و روسیه از قدرت گرفتن داعش در افغانستان نگران بودند و آن را با حضور امریکا مرتبط میدانستند. از همین رو، آنان روابط خود را با گروه طالبان تحکیم بخشیدند.
دسته دوم که شامل هند و پاکستان میشود -البته کمی بیشتر- در افغانستان پسابن با دو رویکرد متفاوت دخیل بودند. پاکستان با نگاه بدبینانه، حضور فعال هند در افغانستان را خلاف منافع ملی و امنیتی خود میدانست و بارها این موضوع را با مقامات کابل مطرح کرد. از سویی هم، پاکستان نگاه استراتژیک به افغانستان دارد و طی چهل سال گذشته، سعی کرده است تا حکومت همسو با اسلامآباد در کابل شکل بگیرد و از منافع اقتصادی مشترک بهرهمند گردد و امنیت مرزهای آن به خطر نیفتد. لذا پاکستان با پشتیبانی از گروه طالبان در پی تاثیرگذاری و همچنان امتیازگیری در افغانستان بود. با این حال، هند در بیست سال گذشته، از طریق سرمایهگذاری در بخشهای مختلف بیشترین حضور و نفوذ را در افغانستان داشت. این کشور خواهان تحکیم هرچه بیشتر پایگاهش در افغانستان بود. رویکرد متفاوت این دو کشور، به معنای جنگ نیابتی در افغانستان نیز تعبیر میشود. رویکر جیوپلیتیک و جیواستراتژیک منطقه در بیست سال اخیر معطوف به همین دو دسته میشود؛ اما افغانستان در طول تاریخش میدانی برای مناقشه قدرتهای بزرگ بوده است و امکان رقابتهای جدید و شکلگیری جبهات و گروههای مختلف در آینده نیز متصور است. با این وصف، افغانستان هنوز محلی برای تضاد و تقابل میان کشورهای منطقه و جهان است. با حضور مجدد طالبان در قدرت، امکان ظهور گروههای بیشتر تروریستی -چه در همگرایی با طالبان و چه در مخالف با این گروه- مانند شاخه خراسان داعش، وجود دارد.
چالش تطبیق پروژهها تحت حاکمیت طالبان
گروه طالبان بعد از به قدرت رسیدن بارها اذعان کرده است که در تطبیق این پروژهها فعلا مشکل وجود ندارد و از سرگرفته خواهد شد. مسوولان کشورهای منطقه نیز سفرهایی را به افغانستان انجام داده و با طالبان در قسمت تطبیق پروژهها گفتوگو کردهاند. با توجه به رویکرد متضاد اقتصادی و جیوپلیتیک منطقه در افغانستان، امکان تطبیق این پروژهها در نظم جمهوری وجود داشت؛ اما با روی کار آمدن دوباره طالبان و سناریوهای احتمالی، چالشهای فراوان فراراه تطبیق این پروژهها وجود دارد.
نخست اینکه هنوز افغانستان محلی برای جنگهای نیابتی است و ثبات در این کشور به وجود نیامده است. هرچند فعلا پاکستان برنده جنگ نیابتی در افغانستان است و با روی کار آمدن طالبان دست بالایی در سیاست و اقتصاد این کشور دارد، اما گروه طالبان نه مشروعیت داخلی برای پیشبرد امور دارد و نه مشروعیت بینالمللی برای ادامه کاریهای انجامشده. از جانب دیگر، حضور گسترده پاکستان در افغانستان، برای حلقات مختلف و مردم حساسیتبرانگیز بوده و ادعا میشود که این کشور افغانستان را اشغال کرده و گروه طالبان دستنشانده پاکستان است. این دیدگاه فعلا محور مقاومت ملی را در برابر طالبان تشکیل میدهد. حتا پشتونهای ملیگرا همین دیدگاه را دارد و ممکن است کشورهای منطقه مانند هندوستان نیز از این فرصت علیه طالبان استفاده کنند و جنگ نیابتی دیگر را شاهد باشیم.
دوم اینکه پروژههای در حال تعلیق، اکثرا با کمک خارجی تمویل میشد. طالبان در شرایط موجود دسترسی به منابع ندارند و از جانبی، حتا در صورت به رسمیت شناخته شدن این گروه، کشورهای خارجی به ادامه کمکها و اکمال پروژهها، تمایلی نخواهند داشت.
همانطور که در بالا تذکر داده شد، شرایط مناسب برای اجرای پروژههای زیربنایی تحت حاکمیت طالبان ناممکن است و بهترین شرایط برای ادامه همکاریها و تطبیق پروژهها، تشکیل یک حکومت مردمی در افغانستان است. همچنان ثبات دایمی و صلح در افغانستان در همگرایی و همکاریهایی منطقهای لازم است. با تغییر مکرر وضعیت افغانستان و عدم ثبات سیاسی و امنیتی، هیچ پروژه منطقهای در این کشور تطبیق نخواهد شد. متاسفانه دیدگاه حاکم در منطقه ارجحیت منافع سیاسی بر منافع اقتصادی است و این رویکرد باعث شده تا همواره ثبات و امینت در افغانستان مختل شود و از ظرفیتهای موجود اقتصادی منطقه استفاده نشود. صلح و ثبات در افغانستان ضامن همگرایی و همکاری در منطقه است. در وضعیت موجود، افغانستان فاقد یک حکومت ملی است و این امر نه تنها سبب صلح در افغانستان نمیشود که دامنه ناامنی، منطقه را نیز فرا خواهد گرفت.
References
Adam Saud, & Azhar Ahmad. (2018). China’s Engagement in Afghanistan: Implications for the Region. Policy Perspectives: The Journal of the Institute of Policy Studies, 15(1). https://doi.org/10.13169/polipers.15.1.0127
Asia, S. (n.d.). Shamshad Akhtar * Chapter 3 Regional Cooperation through Connectivity: Lessons for The Sustainable Development Policy Institute and. https://about.jstor.org/terms
Author, A., & Kousary, H. (n.d.). Afghanistan. 7(1), 30–۳۲٫ https://doi.org/10.2307/26351306
Constantino, Z. (2020). SPECIAL REPORT N O. 4 6 2 | J A N u A R y 2 0 2 0 uNITED STATES INSTITuTE OF PEACE www The India-Pakistan Rivalry in Afghanistan.
EIAS. (n.d.). Review of Peace Pipelines (EIAS). Retrieved December 29, 2021, from https://eias.org/op-ed/review-of-peace-pipelines-safe-logistics-of-the-tapi-pipelines/
Heidi Kjærnet and Stina Torjesen, Ulriksen, S., & Norsk Utenrikspolitisk Institutt. (2008). Afghanistan and regional instability:A risk assessment. In Norwegian Institute for International Affairs (NUPI). Norsk Utenrikspolitisk Institutt. Stable URL: http://www.jstor.com/stable/resrep08043
Kutty, S. N. (2014). Iran and Afghanistan: The Urgent Need for Inclusive Regional Diplomacy. Policy, 17, 40–۴۶٫ https://doi.org/10.2307/24905252
Mathews, J. T. (n.d.). Carnegie Moscow Center Report Part Title: AFGHANISTAN Report Part Author(s): Haroun Mir Report Title: IS A REGIONAL STRATEGY VIABLE IN AFGHANISTAN?
Meena Singh Roy. (2017). Afghanistan and the Belt and Road Initiative. 103–۱۰۹٫ https://doi.org/10.2307/26403208
Pant Harsh V. (2012). INDIA’s ChANGING AFGHANISTAN POLICY: REGIONAL AND GLOBAL IMPLICATIONS. Stratigic Studies Institute, US Army War, 1–۴۴٫
Xiangyu, Z. (2011). Afghanistan and Regional Security: Implications for China. In Perspectives (Vol. 8, Issue 2).