آنچه ایالات متحده در مورد افغانستان نتوانست درک کند

اشغال امریکا شکست خورده است. تعجب‌آور این است که هیچ‌کسی فکر نمی‌کرد که همه‌چیز این چنین متفاوت خاتمه پیدا کند.

منبع: فایننشل تایمز

نویسنده: جیلیان تیت

مترجم: سیدجمال اخگر


سه دهه قبل، من به عنوان یک خبرنگار با آندره کوزیروف، وزیر خارجه وقت روسیه توسط چرخ‌بال نظامی ارتش شوروی در مرزهای شمال افغانستان پرواز کردیم. این یک سفر وحشتناک و دلهره‌آور بود. جنگ‌جویان مجاهدین هنوز در حال نبرد با روس‌ها بودند. اگرچه ارتش شوروی پس از یک دهه اشغال، در سال ۱۹۸۹ از افغانستان عقب‌نشینی کرده بودند و اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ از هم پاشیده بود. هنگام پرواز چرخ‌بال به سمت افغانستان، ما برای جلوگیری از هدف قرار گرفتن، در کنار کوه‌های زیبا حرکت کردیم. محافظان کوزیروف اصرار داشتند که دروازه‌ها را در حالی که میل سلاح‌های‌شان بیرون بود، باز نگه دارند. من وحشت داشتم که از چرخ‌بال بیرون نیفتم.

مورد دیگری به یادماندنی این بود که ما سالم فرود آمدیم و خود را در پایگاه روسی که در گوشه‌ دورافتاده از هندوکش واقع شده است، یافتیم. در این پایگاه، نظامیان با تعدادی از فامیل‌های‌شان به سر می‌بردند. خانم یک‌‌تن از نظامیان روسی مزرعه‌ای را برایم نشان داد که در آن سبزیجات کشت کرده بود تا محیط را برای خود عادی بسازد. این موضوع صحنه‌هایی از یک رمان رودیارد کیپلینگ را در خاطره‌ام زنده کرد. در قرن نوزدهم همتایان انگلیسی وی نیز مزرعه‌هایی را در کابل ساخته بودند؛ در حالی که شوهران‌شان در تلاش بودند تا افغانستان را تحت سلطه خود درآورند. من از خانم روسی پرسیدم: «شما چقدر این‌جا می‌مانید؟» وی با حسرت اعتراف کرد که چند سال است، در این بیابان گیر افتاده است و نمی‌داند چه زمانی آن‌جا را ترک می‌کند. یک سرباز روسی نزدیک به او با اشاره به جمعی از مردم محل گفت: «برای همیشه. افغان‌ها برای همیشه در این‌جا می‌جنگند.»

آیا این واقعیت دارد؟ این سوال و خاطرات آن سفر زمانی دوباره به ذهنم خطور کرد که رییس جمهور بایدن اعلام کرد که قصد دارد ۲۵۰۰ سرباز امریکایی مستقر در افغانستان را در ۱۱ سپتامبر امسال بیرون کند. از برخی جنبه‌ها، این برداشت تعجب‌آور نیست. وقتی امریکا در سال ۲۰۰۱ با متحدان خود به افغانستان حمله کرد، امیدوار بود که افراط گرایان اسلامی مانند القاعده و طالبان را از بین ببرد و اندیشه‌های دموکراتیک را در این کشور نهادینه کند. اما دو دهه بعد، پس از کشته شدن ۲۴۰۰ سرباز امریکایی، طالبان به اندازه‌ای قدرتمند هستند که ممکن است در نهایت بر افغانستان تسلط یابند. اساساً اشغال امریکا شکست خورده است. تعجب‌آورتر از آن، این است که کسی تاکنون فکر نمی‌کرد که پایان اشغال چنین متفاوت باشد.

حمله بدفرجام شوروی به افغانستان در دهه ۱۹۸۰ و انگلیس قبل از آن، نشان داد که کنترل منطقه وحشی هندوکش برای بیگانه‌ها چقدر سخت است.

امریکایی‌ها مانند روس‌های قبل خود، دقیقاً همین کار را کردند. این تا حدی به این دلیل بود که عملیات ناشیانه نظامی آن‌ها گاهی باعث کشته شدن غیرنظامیان می‌شد. هم‌چنین به این دلیل است که سیاست‌مداران و نظامیان غربی اغلب اسلام را یک پدیده یک‌پارچه و افراطی می‌دانند و آن را تحقیر می‌کنند. در حالی که چنین نیست. در کنار این‌که نسخه‌های افراطی اسلام در آسیای میانه وجود دارد، سنت‌هایی از اندیشه‌های اسلامی مترقی و فراگیر مانند آن‌هایی که بر آموزه‌های مولانا رومی، روشن‌فکر پارسی‌زبان متمرکز هستند، نیز وجود دارد؛ اما حیف است که بیش‌تر مورد توجه دنیای در حال تماشا قرار نگیرد. مشکل دیگر دولت – ملت است. غربی‌ها تصور می‌کنند که یک «دولت» باید با «یک ملت» برابر شود. با این حال، تاریخ افغانستان مانند بیش‌تر کشورهای آسیای میانه یک موزاییک در حال تغییر از شهرها و قصبات است. «دولت ملی» در آن‌جا مفهوم محکمی نیست و این‌که نیروهای متجاوز تصور کنند که اگر آن‌ها پایتخت افغانستان – کابل – و دولت ملی (که ظاهراً ملی است) را در اختیار داشته باشند، می‌توانند کل کشور را کنترل کنند، یک خطای بزرگ است. امریکایی‌ها و روس‌ها هم این موضوع را با پرداخت هزینه آموختند.

بنابراین، پس از تقریباً دو قرن تهاجم ناخوشایند، آیا سرانجام خارجی‌ها افغانستان را ترک می‌کنند؟ من شک دارم. افغانستان چنان منبع بزرگی از مواد مخدر و اسلحه و یک نقطه عبور بالقوه مهم برای انرژی است که نادیده گرفتن آن برای قدرت‌های منطقه‌ای سخت است. اما من امیدوارم که وقتی سرانجام امریکایی‌ها این کشور را همراه با حدود ۷۰۰۰ نیروی ائتلاف ترک می‌کنند، باید برای محافظت از نهادهایی که آن‌ها طی این سال‌ها از آن حمایت کرده‌اند، تلاش بسیار کنند.

تاریخ حمله و عقب‌نشینی شوروی نشان می‌دهد که تغییر رژیم، انتقام‌جویی‌های خونینی را در پی دارد.

امریکایی‌ها وظیفه اخلاقی دارند تا در صورت لزوم با دادن پناهنده‌گی به کسانی که زمانی به آن‌ها کمک می‌کردند یا از ارزش‌های آن‌ها دفاع کرده‌اند، محافظت کنند.

دومین امیدی که دارم، این است که ده‌ها هزار نظامی و غیرنظامی را که از هر دو طرف در این جنگ‌های به ظاهر بی‌پایان کشته شده‌اند، فراموش نکنیم. در آن یک فاجعه بزرگ و یک دلیل وجود دارد که چرا سیاست‌گذاران غربی به درک بهتر از تاریخ مکان‌های دور، مانند افغانستان، نیاز دارند.

در واقع، این مفهوم تاریخ اهمیت دوچندانی دارد؛ زیرا احتمالاً «بازی بزرگ» همان‌طوری که مبارزات ژئوپلیتیک در منطقه بیش از یک قرن می‌شناسد، ادامه خواهد یافت.

کارمندان ویژه امریکایی احتمالاً پنهان و با خیال راحت به پرسه‌زدن در این کشور ادامه خواهند داد. هم‌چنین جاسوسان چینی، ایرانی و پاکستانی نیز بدون شک سال‌ها در گردش خواهند بود. و روس‌ها؟ من به طور قطع نمی‌دانم که برای آن پایگاه دورافتاده روسی که زمانی از آن دیدن کرده بودم، چه اتفاقی افتاده است؛ اما گمان می‌کنم که هنوز آن‌جا باشد. فقط امیدوارم که همسر دوست‌داشتنی افسر روسی موفق به فرار شده باشد.