آتشبس را با کاهش خشونتها اشتباه نگیرید
نگاه نو_ همه میدانیم که ایالات متحده امریکا به خصوص حزب حاکم جمهوریخواه، در راس دکترین انتخاباتی ترمپ، بنا بر ضرورتهای رقابتهای انتخاباتی و ایجاد مانورهای کمپینی در آستانهی انتخابات ۲۰۲۰ ریاست جمهوری در برابر حزب دموکرات و کاندیدای پیشتاز آن حزب، در صدد عقد یک توافقنامه زیر نام «صلح» با گروه طالبان است، تا از این طریق توانسته باشند بستر مناسبی را برای خروج آبرومندانهی سربازانشان از افغانستان فراهم کنند. با این کنش، ایالات متحده امریکا به ویژه ترمپ میخواهد دو هدف را دنبال کند که یکی در سطوح تکتیکی، همانا تکمیل یکی از مهمترین وعدههای دوران مبارزات انتخاباتیاش در سال ۲۰۱۶ مبنی بر خروج ایالات متحده امریکا از تمامی جنگهای بیپایان و جنگ افغانستان و دیگری تدارک خوراک خوب انتخابات برای انتخابات پیش رو در آن کشور میباشد. از سوی دیگر دستیافتن به هدف استراتژیک که جلوگیری از تکرار حکشدن یک ناکامی دیگر بعد از ویتنام، به نام ایالات متحده امریکا در تاریخ نظامی – سیاسی جهان و کسب لقب شکست در جغرافیای افغانستان، از موارد دیگر راهبرد کنونی آن کشور است.
طرف دیگر توافقنامه صلح، گروه طالبان است، آنها نیز تمایل زیادی برای دستیافتن به چنین توافق با ایالات متحده امریکا در چنین مقطع زمانی دارند. زیرا طالبان و اتاقهای فکر آنها که در همسایهگی ما مستقر اند، با تحلیل ژرف از دادههای اطلاعاتی و استخباراتی، از دینامیزم میدانهای نبرد در افغانستان در طول ۱۸ سال پسین و جو حاکم سیاسی- نظامی در افغانستان به این نتیجه رسیدهاند که با ادامه روند خشونتآفرینی و توسعهی تفکر شورشگری نمیتوانند به اهداف بلند و بالای راهبردی نظامی، سیاسی و اقتصادیشان، در آیندهی افغانستان در درازمدت، دست یابند. زیرا گروه طالبان با مساعی مشترک استخبارات همسایه و دکترین شورشگری که اساس جهانبینی طالبان را سمتوسو میدهد، اینگونه محاسبه کرده بودند که توان اشغال بزرگشهرها و بزرگراهها، حداقل بعد از تکمیل پروسهی انتقال امنیتی پسا ۲۰۱۴ را خواهند داشت و اینگونه، هیچ بنبستی نظامی در جنگ افغانستان شکل نخواهد گرفت و برندهی جنگ به شیوه نامتقارن آن، آنها خواهند بود. اکنون دیده میشود این گروه دچار توهم محاسباتی در جنگ کنونی شده است. خوشبختانه نیروهای شجاع و دلیر امنیتی افغانستان با بهرهبرداری اندکی، حمایتهای مستشاری از نیروهای خارجی، توانستهاند رویا و خوابهای طالبان را دچار چالش سنگین نظامی ساخته و در سه سطح نظامی (تکتیکی، اوپراتیفی و استراتژی) به ناکامی نسبی مواجه کنند.
با درک همین کانتکس و واقعیتهای موجود میدانهای محاربه، دیدگاههای نظامیگری طالبان در میان سیاسون آنها رفتهرفته عوض شده در تلاش یک سازوکار غیر نظامی برای دستیافتن به راهحل سیاسی غرض شریک شدن در قدرت افغانستان بودند که در این هنگام آقای ترمپ اعلان نمود که حاضر است با گروه طالبان برای دستیافتن به یک توافق سیاسی و خروج نیروی امریکایی به منظور ختم جنگ در افغانستان وارد مذاکره شود. پس از این اظهارات، آقای خلیلزاد در رأس تیم مذاکرهکننده ایالات متحده امریکا در قطر، رسماً این مذاکرات را آغاز نمود که مورد استقبال همه جناحها در افغانستان و حتا کشورهای منطقه و فرامنطقه به نحوی که در قضایای این کشور دخیل بودند و هستند واقع شد. اکنون مذاکرات خلیلزاد با گروه طالبان نسبت به هر وقت دیگر در برههی حساسی قرار گرفته و امیدها را برای رسیدن به صلح و حداقل ختم موسمی جنگ میان افغانستانیها زنده کرده است.
اکنون علیرغم خوشبینیهای شکل گرفته در باب ختم جنگ جاری، عدم پذیرش آتشبس از جانب گروه طالبان قبل از امضای توافقنامهی صلح که یکی از بنیادیترین شروط ایالات متحده امریکا، حکومت افغانستان و کشورهای منطقه به استثنای پاکستان است و از طرف دیگر منطقیترین پیششرط هر نوع توافق که قاعدتاً منجر به پایان هر نوع منازعهی میشود، به شمار میرود، به عنوان یک تهدید بالقوه هنوز هم میتواند همهی پروسه را به ناکامی سوق دهد که پا بر جا است. اما پرسش این است، چرا گروه طالبان نمیخواهند اساسیترین پیششرط یک توافق که ضامن ختم یک بحران است، را بپذیرند؟ و راه را برای اقدامات بعدی در این خصوص که دستیابی به توافق صلح میان امریکا و گروه طالبان، آغاز مذاکرات بینالافغانی و زمینهسازی خروج نیروهای خارجی است، را به نتیجه برسانند؟
اما برخلاف تقاضاهای ایالات متحده امریکا به خصوص تیم مذاکرهکننده آن کشور و خواستههای انساندوستانه و صلحجویانهی اقشار مختلف افغانستان مبنی بر پذیرش آتشبس از سوی گروه طالبان، حین آغاز مذاکرات و امضای توافقنامه صلح، گزارشهایی هم از منابع معتبر از میان گروه طالبان به بیرون درز کرده که رهبری طالبان در آخرین نشست خود در کویته پاکستان آتشبس را نپذیرفته است، اما به کاهش خشونتها رای مثبت داده است.
پرسش دیگری که اینجا به میان میآید این است که چرا طالبان از برقراری آتشبس، حتا کوتاهمدت، هراس دارند، اما با کاهش خشونتها مشکلی ندارند و آن را میپذیرند؟ برای ارایه پاسخ مناسب و جامع به این سوال، نیاز است که در گام نخست به واکاوی اصطلاح آتشبس و کاهش خشونتها و مقایسه این دو ادیم(Idiom) بپردازیم.
آتشبس به توقف موقتی هر جنگی گفته میشود که در آن، هر کدام از طرفهای جنگ، با تعلیق کارهای تجاوزکارانه علیه یکدیگر موافقت میکنند. آتشبسها ممکن است بخشی از یک قرارداد رسمی یا بخشی از تفاهم غیررسمی موضوع تعلیق جنگ میان نیروهای مخالف باشد. آتشبس در جنگها در صورتی که پایدار بماند به قرارداد ترک مخاصمه یا منازعه منجر میشود. ولی هنوز وضعیت در حالت جنگی باقی میماند. طرفهای منازعه حین برقراری آتشبس در صورتی که اجندای توافق خلاف منافعشان به پیش برود، میتوانند آتشبس را خاتمه داده دوباره به میدانهای نبرد برگردند.
چنانکه در تاریخ منازعات نظامیگری جهان در خصوص برقراری آتشبسها سه نمونهی بارزی وجود دارد:
اولین آتشبس در سال ۱۹۱۴ میان فرانسه و آلمان برای برپایی جشن کریسمس به شکل غیررسمی و بدون هیچ قراردادی برقرار شد و جنگ بعد از چند روز از سرگرفته شد. نمونه دیگری از این گونه آتشبس میان دولت افغانستان و گروه طالبان در روزهای عید رمضان پارسال بود.
دومین آتشبس برای توقف جنگ و ساخت یک منطقهی غیرنظامی، میان دو کوریا در سال ۱۹۵۳ اجرا شد. اما تا اکنون هیچ معاهده صلحی امضا نشده است، با وجود آن هم، کوریای شمالی و کوریای جنوبی از حالت جنگی خارج شدند.
سومین آتشبس هم در سال ۱۹۷۳ به درخواست رییسجمهور ایالات متحده امریکا ریچارد نیکسون در بحث پایان منازعه ویتنام به وقوع پیوست که باعث خروج امریکا از آن کشور شد. در نتیجهی این آتشبس، صلح و ثبات دوباره در آن کشور برقرار گردید.
با توجه به مفهوم واژه آتشبس از یکطرف و سابقه تاریخی دینامیزم آن در منازعات جهانی به خوبی در مییابیم که آتشبس قطع و توقف ولو به شکل موقت جنگ را در سراسر یک کشور و یا جغرافیای محل تنازع افاده میکند.
اما کاهش خشونتها که گروه طالبان خواستار آن نیز هستند، یک مفهوم متفاوتتر نسبت با اصطلاح آتشبس را اعاده میکند، زیرا کاهش خشونتها به کانتکسی گفته میشود که گروههای متخاصم یا طرفهای منازعه، اجازه دارند همچنان دست به سلاح ببرند و هیچگاه جنگ تعلیق نمیشود و ستیز کماکان به صورت محدود آن ادامه پیدا میکند.
با این وجود با توافق روی کاهش خشونتها با گروه طالبان، این جنبش همچنان دست باز اما محدود شدهای خواهد داشت که از پتانسیل شورشگری و خشونتآفرینیاش در برابر مردم و دولت افغانستان استفاده کرده، شرایط و جو حاکم در میز مذاکره را در گفتوگوی بینالافغانی به نفع خود رقم بزند. از طرف دیگر، سیاسیون گروه طالبان با پذیرش و نشاندادن چراغ سبز با کاهش خشونتها میخواهند انشعابی را که میان این گروه در چند سطح به وجود آمده است، با این ترفند از دید دولت افغانستان و ایالات متحده امریکا و سایر دولتها پنهان نگهدارند. آنها با این محاسبه تکتیکی، که اگر گروههای انشعابی از یکسو و فرماندهان جنگیشان از طرف دیگر، بعد از امضای توافقنامه صلح میان ایالات متحده امریکا و سران طالبان در قطر حین اجرای تعهد مبنی بر کاهش خشونتها مخالفتشان را اعلان کنند و دست به خشونت بزنند، گروه طالبان اینگونه حملات را زیر نام کاهش خشونتها پوشش داده و با این تزویر، انشعاب داخلی و میانگروهیاش را کتمان خواهد کرد؛ زیرا در سناریوی کاهش خشونتها جنگ و خونریزی کماکان ادامه پیدا میکند.
بناً با آسیبشناسی از مفهوم کاهش خشونتها در منازعات، به ویژه بحران نظامی – سیاسی افغانستان و رسیدن به یک حل سیاسی که منجر به صلح شود، نیاز مبرم است که همه صداها در داخل و خارج از افغانستان، اعم از حکومت (ارگ)، ریاست اجرایی، سیاسون، جامعهی مدنی، جوانان و سایر شخصیتهای حقیقی و حقوقی که احتمالاً در روند صلح اثرگذار و بخشی از طرف دیالوگ میانافغانی با گروه طالبان خواهند بود، با یکصدا در صورت نپذیرفتن آتشبس از سوی جنبش طالبان، از حضور در هر نوع گفتوگوی بینالافغانی بعد از امضای توافقنامه میان ایالات متحده امریکا و طالبان خودداری کرده و آن را تحریم کنند.