ناظران: نقاشی مهاجر افغان در ایران با ‘قیر’ برای ترسیم ‘لحظات تاریک هویتی’

از پنجم تا پانزدهم قوس/آذرماه سال ۱۴۰۰ مجموعه‌ای از آثار عبدالله علوی در ترکیبی از نقاشی‌های محتوا‌گرا با سبک آبسترکت (انتزاعی)، در “گالری بن‌بست” مشهد با عنوان “مطرود” به نمایش در‌آمده ‌است.

در این آثار، تاریکی و تیرگی درهم آمیخته با مدیا‌ی یک‌پارچه و تشابه رنگ و فضا، ذهن انسان بی‌قرار را در زمان پاندومی کرونا می‌بلعد، سرفه‌های زمان را در می‌نوردد و حاصل کار را می‌توان به مثابه تعاملی هدفمند بین دنیای امروز و هنرمند قلمداد کرد. در این ‌میان شاهد جریان متفاوت و مؤثری هستیم که در ترکیب و چیدمان خود، تعمقی بیشتر را در برابر نقش‌ها می‌‌طلبد.

خود هنرمند در معرفی این نمایشگاه نوشته ‌است:

“این مجموعه به مهاجرت و سرنوشت تاریک و محتوم انسان افغانستانی می‌پردازد، به لحظاتی سرگردان که تاریکی بر هویت تسلط پیدا می‌کند. در این مجموعه از “قیر” به‌عنوان مادۀ اصلی در نقاشی‌ها استفاده شده‌است. قیر را ترجیح می‌دهم، زیرا به‌عنوان ردی کوتاه، ریتم تپندۀ خود را زنده می‌کند. پالت رنگی در این‌جا محدود و تیرگی بر آن غالب است که به عنوان یک توده‌ بی‌زمان و خاکی عمل کرده، از قبل وجود داشته و پس از آن نیز باقی خواهد ماند. برای من این تغییر رنگ نشان‌دهنده‌ بیگانگی، پوچی و عدم ماست. حتی با کوچک‌ترین حضور، قیر قدرت رنگ‌های روشن را از حرکت بازمی‌دارد.”

.

علوی می‌خواهد روایتی از “مطرود” را تصویر کند. مطرود در معنای عام خود مفهومی انتزاعی و ایستا دارد و یادآور “بیگانگی، حاشیه و رانده شدن” است؛ اما در این نمایشگاه تعامل ایستایی تصویر و پویایی رنگ‌ها در نور، تحولی در محتوا به‌وجود آورده‌است. در این مفهوم سویِ دیگرِ “مطرود” به طرفِ “یگانگی، رانده‌شدن و عدم” نیست و خودِ وجود است. سلبیتِ مطرود، شاعرانه‌ و به تجربه‌ای خردمندانه تبدیل گشته‌است.

روایت مطرود، مرا به یاد “ویلیام ترنر” نقاش بریتانیایی مشهور به نقاش نور می‌اندازد، ویلیام ترنر هنگام خرید رنگ‌های نقاشی‌اش، رنگ لاجورد را که از افغانستان می‌آمد، بسیار دوست داشت. در این‌جا سوژه همان اُبژه است، سیاهی با این کشور در هم آمیخته، فصلی جدا ناشدنی از یک تاریخ و ملت، کشوری که دهه‌هاست با تاریکی دست و پنجه نرم می‌کند. گویی دیوهای سیاه نامرئی محاصره‌اش کرده‌اند و همین‌ که از چاه بالا می‌آید به چاهی دیگر گرفتار می‌گردد. از چنگ ارتش سرخ شوروی خلاص نشده به دامان جنگ‌های داخلی می‌افتد، از دست سربازان آمریکایی رها و در قفس تاریک طالبان به اسارت می‌رود، گویی سرنوشتی محتوم برای این سرزمین است.

اصولا تاریکی در نقاشی‌های عبدالله علوی، مظهر ذهنیت ملتی است تک‌نفره، اما در واقع هنرمندی که خود به مثابه یک ملت است، او که در ایران به دنیا آمده و در تمام طول عمر خویش، “دگری” بوده، مثل میلیون‌ها هم‌وطنش هرگز پذیرفته نشده و از تمام جهات رانده شده، بی‌چشم‌داشت از کمترین حق و حقوق شهروندی، این سیاهی و تاریکی، نه تنها توشه‌ وطنش، بلکه هویت تمام مهاجران هم‌تبار عبدالله علوی است که در ایران زندگی می‌کنند. عده‌ای برآنند که دیالکتیک کلمات را به هم بریزند و واژه‌ای بیافرینند بر این هویت، گاهی به نام بی‌هویّتی این نسل از مهاجرین، گاهی چند‌هویّتی و… اما واقعیت همان است که در نمایشگاه مطرود به تصویر کشیده شده‌.

.

دراماتولوژی نقاشی‌ها با تکنیک “قیر، آکرلیک و رنگ روغن”، معناهای متعددی از هستی، امور بالقوه، منشأ و استعلا را برای مطرود آشکار می‌کند. قیر سرانجام حیوانات، درختان و چه بسا انسان‌های نخستین است که از شکلی به شکلی در‌‌آمده‌اند، قیر ماده‌ای در حال تغییر است در طول زمان، جز سیاهی، صفتی در قیر است که نشان از کرختی آن دارد. مراحل مطرود به “بیگانگی، رانده‌شدن و نیستی” نمی‌انجامد. عناصرِ در حال طرد، محو نمی‌شوند و تا مرحله‌ نیستی پیش نمی‌روند. در این نمایشگاه، طرد شدن حایز بُعد وجودی است و با هستی در حال تعامل است. مطرود توضیح این جمله است که: واقعیت، درونی است و تعریف آن به عهده‌ بیننده است.

هنرمند با به‌وجود آوردن ارتباطی خلاقانه در زبان رسانه‌ای (هنر) خود، توان مفهومی کلیت آثار را ارتقا داده ‌و هر چه ‌دامنه‌ تجربیاتش گسترده‌تر و برای تولید محتوا، مرز کار خود را گسترش می‌دهد، وارد جریان باز تعریف معنای هنر در زمان خود می‌‌شود. مفهوم این نمایشگاه تجربه ‌و امکانی متفاوت از ترکیب قیر، آکرلیک و رنگ روغن را برای ارتباط با مخاطب خود به ارمغان می‌آورد، هنرمند باید به تمام جوانب کار احاطه داشته باشد (اعم از تکنیک، فرم و محتوا) اما در زمان انجام کار، باید همه را فراموش کرد. مطرود تمام جوانب را در نظر گرفته اما به هیچ قاعده‌ای اصرار ندارد. در زمانی که موجودیت بشر با پیشرفت فناوری و علم رقم خورده است، ترکیب هنر با علم و فلسفه می‌تواند یک اثر هنری را به یک مرجع متفاوت برای یک فعالیت اجتماعی بدل کند.

ترکیب مجموعه‌ای از بینش‌ها و هنرها مانند: ادبیات و هنرهای تجسمی به‌طور خلاقانه به دست می‌آید. این ادغام ایده‌ها و اشکال از یک بُعد، و همچنین موجودیتِ هنر معاصر سعی دارد مخاطب را به روشی بدیع و منحصر به ‌فرد درگیر کند. شعر و نقاشی با دو وجهه‌ متفاوت، یکی هنر مفهومی و دیگری هنر تجسمی، اما علوی هر دو را در هم آمیخته، با نقاشی‌هایش شعرهای بسیاری نوشته است.

هنرهای جدید، محتوا را از طریق ارتباط و گفتگو منتقل می‌کنند مثل سینما و…؛ و این، از ویژگی‌های هنرهای سنتی نیز هست. تعامل بین یک اثر هنری و یک بیننده، بین هنرمندان و مخاطبان، بین یک اثر هنری و خالق آن، بین هنرمندان با ژانر‌‌ها و تکنیک‌های مختلف. هر هنر جدیدی را در نهایت جذابیت، می‌توان به‌عنوان چتری که شیوه‌های مختلف هنر معاصر را پوشش می‌دهد، درک کرد. از نقاشی گرفته تا ادبیات و هنرهای دیگر.