رقص؛ تعبیر بیانتهای زندهگی
وارد سالن بزرگی میشوم که همزمان به صنف آموزشی میماند. صدای موسیقی بلند است؛ اما پردههای ضخیم و پنجرههای ضد صدا، این مکان را از فضای سنتی کابل، جدا کرده است. دختران جوان و شماری از زنان، برای فرار از خشونتهای خانوادهگی و دیگر رنجهای اجتماعی، در این مکان آمدهاند، تا با حرکات موزون و چرخشهای مکرر اندوهشان را دور بریزند. بعد از دقایقی در بین این گروه، دختر زیبایی را که بعداً میفهمم مربی این باشگاه است، روی صحنه رقص میبینم. او مشغول آموزش دادن هیپپاپ –نوعی از رقص با حرکتهای شکسته که به قدرت بدنی بیشتر نیاز دارد- برای زنان و دختران است. آهسته و شکسته میچرخد و حرکات هفتگام را به دختران و زنانی که برای یادگیری رقص آمدهاند، توضیح میدهد و آنها نیز با شوق سرشار از انرژی این حرکات را تکرار میکنند.
مربی این گروه –فروهر- دختر جوانی که در آستانه بیستسالهگی قرار دارد، از علاقهاش به هنر رقص اینگونه روایت میکند: «از کودکی، زمانی که دردهای مملو از خستهگی به سراغم میآمد، برای آرامش خودم، شروع به رقصیدن میکردم، در ضمن اینکه اعضای خانواده با رقصیدن من هیچگونه مشکلی نداشتند، بزرگترین مشوق من نیز در این هنر بودند». فروهر زمانی که جوان میشود و به اینترنت دسترسی پیدا میکند، با دیدن بستههای تصویری رقص، بیشتر علاقهمند میشود و حرفهایتر به این هنر میپردازد. او قبل از اینکه به آموزش دادن رقص به دختران دیگر شروع کند، در باشگاهش تنها ورزش یوگا را تمرین میدهد؛ اما شور و شوق رقصیدن که در درون او زبانه میزند، نمیگذارد از تمایل زنان و دختران که در یادگیری رقص حرفهای خواستار آموزش هستند، چشمپوشی کند.
در ماههای نخست برای آموزش دادن رقص، فروهر تنها یک وقت تمرینی یکونیم ساعته برای پیش از چاشت تنطیم میکند؛ اما پس از مدتی، نظر به علاقهمندی و تقاضای اکثریت بانوان یک وقت برای بعد از ظهر نیز اضافه میکند. در حقیقت فروهر رقاصِ خودساخته است که تمایل درونی او به رقص و پشتکارش برای یادگیری حرفهای، باعث شده که نه تنها خودش را با رقصیدنهای گونانون، در این جهانی پر از وحشت به آرامش برساند؛ بلکه با ایجاد باشگاه آموزش رقص، تلاش کرده است، برای دختران و زنان دیگری که تنها میتوانند با رقصیدن، خودشان را خالی کنند، فضایی ایجاد و آنها را به انواع رقصها آشنا کند.
به باور فروهر، برای حرکتهایی که از وجود انسان نشأت میگیرد، نمیشود حد و مرزی را تعیین کرد؛ چون انسان در هنگام رقصیدن به درون خود رجوع میکند و با این حرکات حرفهای نگفتهاش را بیان میکند؛ بیانی با زبان بدن که اگر زیبا بیان شود، گیرایی بیشتری برای مخاطب دارد. فروهر رقص را هنر زنده میداند که با توجه به ریتم خاصی در فضای معین انجام میشود؛ ابزاری برای ابراز احساسات، تخلیه انرژی منفی و گاهی باعث سرگرمی و لذت بردن میشود. او رقص را یکی از نشانههای فرهنگی جامعه تعریف میکند و میگوید: «رقص بازتابی از واقعیت درونی انسان بوده که همزمان تأثیرگذاری عمیقی را از خود در جامعه به جا میگذارد.»
به عقیده روانشناسان، رقص علاوه بر اینکه باعث بهبود حرکات جسمی و اندامهای انسان میشود، سبب آرامش روحی فرد، کاهش استرس و درمان مشکلات روانی نیز میگردد. خدیجه، باشنده کابل که برای فرار از افسردهگی چند ماه میشود برای تمرین رقص به این باشگاه میآید، تغییرات زیادی را در خودش احساس میکند. او که دو ماه قبل به افسردهگی شدیدی دچار شده بود، با تمرینهای متواتر در این باشگاه میزان افسردهگیاش پس از هر بار رقصیدن کمتر شده است. ذکریا بارکزی، روانشناس، درباره تأثیرات مثبت رقص میگوید: «رقص همان روابط درونی میان مغز، روان و بدن انسان است. رقصهای موزون و ریتمیک باعث سبک شدن و رها شدن عضلات منقبض، کاهش اضطراب، افزایش رضایتمندی از خود، قرار دادن مسیرها و روشهای تازه برای فکرکردن، اندیشیدن و افزایش انرژی در انسان میشود.»
زنان و دختران به بهانههای مختلفی وارد دایره آموزش فروهر شدهاند و میخواهند خوب رقصیدن را یاد بگیرند؛ بعضیها میخواهند در محافل عروسی دوستانشان خوب برقصند، عدهای به خاطر رهایی از افسردهگی؛ اما هستند دخترانی که میخواهند به صورت حرفهای این هنر را دنبال کنند. تمنا، یکی دیگر از دخترانی است که با همه مصروفیتها، همه روزه سر وقت خود را به این آموزشگاه میرساند. او با خشنودی هدف از آمدنش به این آموزشگاه را عشق و علاقهای میداند که به رقصیدن دارد.
در حالی که شمار زیادی از خانوادههای افغانستان به دلیل باورهای سنتی حاکم در جامعه، به دخترانشان اجازه رفتن به باشگاه رقص را نمیدهند، تمنا اما به دلیل باز بودن فضای فکری خانوادهاش، تا هنوز به این ممانعت برنخورده است.
با این حال، شمار زیادی از دختران و زنانی که در این باشگاه میآیند، خانوادههایشان راضی به رقصیدن آنها در چنین فضای آموزشی نیستند. تمنا میگوید: «در بین گروه ما دخترانی استند که با ممانعت فامیلشان روبهرو استند؛ اما به خاطر علاقهمندی و هدفی که نسبت به این هنر دارند، مجبور میشوند به بهانه انجام دادن ورزش یوگا به این آموزشگاه اشتراک کنند.»
با آنکه زنان افغانستان از گذشته تا امروز با تبعیضها و چالشهای زیادی روبهرو هستند، رقصیدن نیز به دلیل باورهای سنتی جامعه و پرداختن به آن به عنوان هنر آنهم برای دختران، هنوز هم تابو است. در سوی دیگر ماجرا، شماری از ملاامامان با تبلیغ در مسجدها، رقص را عمل شیطانی میپندارند.
چیزی که به دلیل دینی بودن جامعه، باعث میشود زنان و دختران نتوانند برای یادگیری حرفهای رقصیدن به صنفهای آموزشی شرکت کنند؛ دختران و زنانی که ناچار میشوند، شوق رقصیدن را در خود پنهان کنند، در هنگام تنهایی در برابر آیینه میایستند و با خودشان میقصند.
فروهر میگوید: «با آنکه مخالفتها و تهدیدها در مقابل انواع فعالیتهای هنری خصوصاً لهو و حرام دانستن رقصیدن دختران در افغانستان تازهگی ندارد؛ اما چندین ماه قبل زنان و دخترانی را که یوگا تمرین میدادم، علاقهمندی و تقاضای آنها سبب شد که به ایجاد چنین کورسی اقدام کنم». دورههای آموزشی این کورس که سه ماه را در بر میگیرد در هفته سه روز برگزار میشود.
در این باشگاه، فروهر در کنار یوگا و هیپپاپ انواع رقصهای افغانی، هندی، تاجیکی و ایرانی را نیز به دختران و زنان آموزش میدهد؛ دخترانی که شماری از آنها میتوانند، آنچه را یاد گرفتهاند، در خانه و یا در محفلهای خوشی خانوادهگی و یا میان دوستانشان به نمایش بگذارند؛ اما شمار دیگری که پنهانی برای یادگیری رقصیدن میآیند، ناچار هستند، آنچه را یاد گرفتهاند در تنهایی خود در پستوخانهشان پنهان کنند یا زود به زود به این باشگاه بیایند؛ جایی که آنها را درک میکنند و از رقصیدن و تماشای رقصیدن دیگران هیچ هراس ندارند.
فروهر و گروهی از دختران و زنانی که برای تمرینات یوگا و رقصیدن در این باشگاه اشتراک میکنند، آرزو دارند روزی زنان و دختران افغانستان بدون هیچ خشونتی مطابق میل خودشان زندهگی کنند و احساسات درونیشان به هیچ عنوانی سرکوب نشود.