آیا تحولات اخیر زمینه‌ساز رنسانس آسیایی خواهد شد؟

سده میانه در اروپا، نشان‌دهنده حاکمیت مطلق نهاد کلیسا بر حوزه‌های مختلف زنده‌گی مردم است که در نهایت فعالیت آن با رنسانس یا نوزایی متوقف شد. قرون وسطای اروپا، از تاریک‌ترین ادوار زنده‌گی بشر به شمار می‌آید. در پایان قرون وسطا، دو جریان مهم و قدرت‌مند رنسانس (Renaissance) و ریفرم (Reformation) یا اصلاح دینی پدید آمد که هر دو علیه وضعیت موجود به پا خاستند. دو دوره مهم رنسانس و اصلاح دینی، سر‌آغاز تاریخ قرون جدید اروپا محسوب می‌شود.

سرخورده‌گی بشر در قرون وسطا از زنده‌گی و سرکوب تمایلات او برای رسیدن به نیاز‌های دنیایی، سبب شد که انسان دوره رنسانس یک‌سره از تعالیم دینی و معنوی روی برتاباند. اواخر قرون وسطا، تحرک معنوی و مادی شکل گرفت و ملت‌هایی که قرن‌ها به رکود و سکون فرو رفته بودند، چشم به دنیایی جدید گشودند، به همین علت خود آن‌ها این دوران را رنسانس یا نوزایش نامیدند و در آن به احیای مجدد ارزش‌های علمی، انسان‌گرایی، خردگرایی و اصلاح دینی با نهصت اصلاح کلیسای عیسوی پرداختند.

تا دو قرن پیش فلاسفه و متفکران اروپایی به دلیل مخالفتی که با حاکمیت کلیسا داشتند و نیز گرایش‌های خردگرایانه‌ یا فردگرایانه آنان در حوزه‌های اندیشه و فرهنگ و سیاست، نگاه‌شان به سده‌های میانه همراه انتقادات شدید بود. در ۳۱ اکتبر ۱۵۱۷ مارتین لوتر، راهب اگوستینی، ۹۵ نکته خود را بر دروازه کلیسای شهر ویتنبرگ در ایالت ساکسونی آلمان نصب کرد. این سرآغاز دورانی در تاریخ اروپا است که بیش از یک قرن، مذهب محور همه مناسبات و منازعات سیاسی و اجتماعی قرار گرفت. گرچند حرکت‌های اصلاحی قرن‌ها پیش از این در سراسر اروپا در جریان بود، اما هیچ‌کدام پیامد‌های حرکت لوتر را نداشت. پیشنهاد اصلی اصلاحی لوتر، کاهش قدرت پاپ بر امور ملت‌های اروپا بود.

نهضت اصلاح دینی که شورش‌های داخلی، جنگ‌های مذهبی و جنگ‌های سی‌ساله در اروپا را به همراه داشت، با عهد‌نامه وستفالی در سال ۱۶۴۸ فروکش کرد. استقلال و اقتدار برخی از کشور‌ها و دولت‌ها، زمینه پایان عصر استبداد و مطلق‌آیینی را در قرون هفدهم و هجدهم مهیا کرد. رنسانس راه را برای عصر روشنگری باز کرد. در این عصر، عقل که در قرون وسطا باطل ‌شمرده می‌شد، مورد توجه قرار گرفت. با وجود این، اصلاح دینی به رغم تعصب ذاتی‌اش، دو خدمت بزرگ در حق عصر روشنگری به جای آورد: یکی آن‌که اقتدار اصول جزمی را در هم شکست و دیگری آن‌که عقل را تنها مرجع رسیده‌گی به حقانیت دعاوی قرار داد.

تاریخ کشورها یا هر کشوری ممکن است شاهد حوادث مهم و نقاط عطفی باشد که منجر به رشد و شکوفایی آن شود. رنسانس یا نوزایی، یکی از آن نقاط عطف و مهم تاریخ اروپا محسوب می‌شود که با دگرگونی‌هایی که در تمامی ابعاد بر‌جای گذشت، شیرازه نظام قرون وسطایی را از هم پاشیده و اروپا را وارد عصر جدید ساخت. ممالک آسیایی و کشور‌های اسلامی اما به دنبال یک دوره طولانی، با تمدنی درخشان و سرشار از موفقیت‌ها و دستاورد‌های گوناگون، متأسفانه دست‌خوش افول و رکود طولانی شد و همه دستاورد‌های گذشته را از دست داده و در مجموع، جهان مترقی اسلام به عقب‌مانده‌ترین و راکد‌ترین بخش عالم از نقطه نظر توسعه علمی، فرهنگی و اجتماعی تبدیل شد.

در جهان اسلام با این رکود، حکومت‌های مطلق دینی شبیه قرون وسطای اروپا سر بر‌آورد. صاحبان قدرت در این دوره دین را به خدمت گرفته و آن را وسیله و ابزاری برای قدرت و ثروت تبدیل کرده و از این طریق مردم را مورد سرکوب قرار دادند. این حکومت‌ها سال‌های سال جنایات، رفتار و عملکرد خود را به دین نسبت داده و خود را صاحب اختیار مردم قلم‌داد کرده و ملت‌ها را از مسیر توسعه و تمدن باز داشتند.

اکنون با توجه به تحولات و اتفاقاتی که در افغانستان و دیگر ممالک اسلامی در حال وقوع است، آیا زمان آن نرسیده که ملت‌های مختلف در کنار هم بایستند و نگذارند حکومت مطلق دینی گروه‌ها، خانواده‌ها و اشخاص، بیشتر از این باعث رنج و عذاب ملت‌ها شده و سد راه توسعه و ترقی شوند؟ تحولات و تغییرات سال‌های اخیر، گواه آن است که ملت‌ها و کشور‌ها به سوی رنسانس گام بر‌می‌دارند، بنابراین ملت‌ها در کنار هم متحدانه جنبش اصلاح نهضت دینی را شکل داده، مانع سوء‌استفاده از دین شده، رنسانس آسیایی و ممالک اسلامی را به وجود آورده و حکومت‌های مستقل و آزاد تأسیس کنند.